انسانی از گوشت و پوست
بعضي وقتها از اينكه ميÙهمم از گوشت Ùˆ خون ام خيلي خوشØال ميشوم: موجودي كه واقعي است – در تصميماتش اشتباه ميكند – درد Ùˆ رنج دارد Ùˆ ميتواند چلاسيده شود.
آري! خيلي وقتها دوست داريم ايده آل باشيم. موجودي كاملا عقلي (اينكه “عقلي” چيست زياد هم چيز معلومي نيست.) بدون هيچ اشتباهي. موجودي كه درد نميكشد چون درد Øاصل يك اشتباه است Ùˆ اشتباه با تÙكر بيشتر Ùˆ بهتر قابل ØÙ„ است Ùˆ يا اگر غيرقابل ØÙ„ باشد ديگر هيچ كاري اش نميشود كرد Ùˆ عقل به گذشت از آن دستور ميدهد. ولي نه … من اشتباه ميكنم Ùˆ رنج ميكشم. اين واقعيت زندگي من است.
(چون تا به Øال به جاي هيچ كس ديگري رنج نكشيده ام نميدانم راست است بگويم اين واقعيت زندگي “ما”ست يا نه. ولي ديده ام رنج ميكشي … ديده ام درد ميكشي … ديده ام چگونه ميشوي Ùˆ وقتي ميخواهم كمكت كنم به اوج بازماندگي خودم پي ميبرم: هيچ كاري نميتوانم بكنم. Ùˆ اين بدترين اوقات است. ديوانه ام ميكند همين … ميÙهمي؟ ميشود Ùهميد اصلا؟ واي! خداي من … ديروز – ماه پيش – سال پيش – اين روزها – اين ماهها Ùˆ اين سالها همه اش اينگونه ميشد. هيچ كاري نميتوانستم برايت بكنم. ميخواستم سرم را به ديوار بزنم. ولي تنها ميتوانستم قدم بزنم. تنها راه بروم. تنها لبخندي تØويل اين Ùˆ آن بدهم. ولي مگر آدمي كه Ùكر ميكند به اين ميتواند لبخند هم بزند؟)