درز خاطره به ضدخاطرات و ارتباط من با آقای آندره مالرو
صداي رنگدانه ها كه مي آيد بايد شروع كني به دنبال نور گشتن.
“صداي پاي آب” كه مي آيد بايد به دنبال سرچشمه بگردي.
و صداي خاطرات كه مي آيد بايد به دنبال بخش ضدخاطره اش بگردي!
اين ماجراي Ù¾ÙŠØªØ²Ø§ÙØ±ÙˆØ´ يك ضدخاطره نبود – خاطره بود. نميگويم كه دچار عذاب وجدان شده ام ولي به هر ØØ§Ù„ كمي با قياÙÙ‡ اش مشكل پيدا كرده ام. شيطان كه نه -خودم- ميگويد بروم Ùˆ پاكش كنم. ولي بعضي وقتها يك نوايي (كه غيبي هم نيست گرچه ديده نميشود) مي آيد Ùˆ ميگويد بايد ضد هر چيزي را هم در آن بگذاري تا خودش را نشان دهد. اين بيشتر شبيه به تئوري هاي دكوراسيون خانه Ùˆ قاب عكس ميماند. به هر ØØ§Ù„ با گذاش�ن ضدضدخاطرات ميتوانم خيال خودم را كمي ماست مالي كنم.
در مورد ضدخاطرات يك كش٠جالب كردم: آندره مالرو هم يك چنين چيزي داشت. اين را از قبل ميدانستم. ولي Ùكر ميكردم تنها برگردان ÙØ§Ø±Ø³ÙŠ Ù‡Ø±Ø¯ÙˆÙŠØ´Ø§Ù† يكي است. مال او چيزي مثل
Anti-Diary هست كه به “ضدخاطرات” برگردانده شده Ùˆ مال من هم Anti-Memoirs است. (آخر Memoirs دقيقا به معناي خاطره نيست.) اما كش٠جديدم اين بود كه نخير! مال او هم همين Anti-Memoirs هست.
ØØ§Ù„ا نميدانم او بايد Ø®ÙˆØ´ØØ§Ù„ شود – من بايد Ø®ÙˆØ´ØØ§Ù„ شوم – هر دويمان با هم بايد Ø®ÙˆØ´ØØ§Ù„ شويم – او بايد Ù†Ø§Ø±Ø§ØØª شود – من بايد Ù†Ø§Ø±Ø§ØØª شوم Ùˆ يا اينكه هر دويمان بايد Ù†Ø§Ø±Ø§ØØª شويم. به هر ØØ§Ù„ سخت مساله ايست!