كشنده تر از همه انتظار
كشنده تر از همه انتظار بود. بالا Ùˆ پايين رÙتن ها Ùˆ انتظار كشيدن براي آن روز موعود. روز مهم نبود. عمل مهم بود. پس تصØÙŠØ Ù…ÙŠÙƒÙ†Ù…: سختتر از همه تهوع انتظار براي ديدن اين بود كه آن را چگونه انجام ميدهي.
ديروز كنكور داشتم. ديگر داشت Øالم به هم ميخورد از كنكور: از درس خواندن برايش – از انتظار براي روز امتØان Ùˆ ديدن اينكه خوب ميشوم يا بد – از Øر٠زدن درباره اش – از آه Ùˆ ناله كردن Ùˆ از به چشم يك “كنكوري”ÙŠ Ù…Ùلوك ديده شدن.
تمام شد! تمام شد!
Ú†Ù‡ خوب Ùˆ Ú†Ù‡ بد چهارشنبه كنكوري ديگري دادم Ùˆ رÙت پي كارش. شب قبلش خيلي بد خوابيدم. نيمه خواب-بيدار بودم. نتوانستم درست بخوابم. Øتا با وجود اينكه روزش تا آنجا كه ميشد خودم را خسته كرده بودم Ùˆ انتظار خواب سنگيني داشتم. خنده دار اين بود كه همان روز تعري٠ميكردم كه من از آن آدمهايي هستم كه Ù…Øال است خوابم نبرد وقتي ميخواهم بخوابم. آن شب طنز جالبي بود. دÙعه پيش هم همينطوري شده بود: كنكور قبلي را ميگويم.
تعطيلي روز آخر خوشØالم كرده بود. اضطرابم را كم كرده بود. گرچه ØµØ¨Ø Ø§Ù…ØªØان دوباره اضطراب شروع به تپش كرده بود. ولي كمي كه گذشت به خودم تسلط پيدا كردم. رياضي – كنترل – الكترونيك Ùˆ مدار. ترتيبي بود كه هميشه انتخاب ميكنم. گرچه نشد شهوت ركورد شكني ام را ارضا كنم (همان شهوتي كه چند وقت پيش درباره اش نوشته بودم). اندكي وقت كم آوردم. به خاطر مدار بود اØتمالا. گرچه به نظر ميرسد اينطوري بهتر شد.
عصر خيلي بهتر بود. زندگي دوباره شروع ميكرد به خنديدن. تقريبا از ظهر شروع كرده بودم به جيغ Ùˆ Ùرياد رهايي كشيدن. زبانش مطابق معمول اØمقانه بود. سيگنالش خوب بود. با اينكه اين دومين تستي بود كه تا به Øال از سيگنال ديده بودم Ùˆ خيلي وقتي هم ميشد كه از سيگنال خواني ام گذشته بود ولي نبايد بد شده باشد. الكترومغناطيسش خوب بود. ماشين هم تا وقتي جريان تصميم به ايستادن نميكرد خوب بود. ناراØت شدم از اينكه ماشينهاي DCاش برخلا٠چيزي كه ميخواستم ØÙ„ نميشدند. اما كلا بدك نبود.
بگذريم … اينها اصلا اهميتي ندارند. مهم اين است كه امتØان تمام شده است Ùˆ الان من يك موجود آزادم. موجودي كه پس از ماهها Øس يك انسان كاملا آزاد به اش دست داده است: ديگر ميتوانم هر Ú†Ù‡ بخواهم بخوانم – تØقيق كنم – تا دير وقت در دانشگاه بمانم بدون عذاب وجدان Ùˆ چيزهايي از اين دست (Ùˆ اگر خواستم ميتوانم به خيال راØت شروع كنم دوباره تاريخ ÙلسÙÙ‡ غرب راسل را بخوانم بدون اينكه به ساعت Ùˆ تقويمم نگاه كنم Ùˆ هزار كار مشابه ديگر!)
به هر Øال اميدوارم خوب بشود نتيجه اش. مسلم بدانيد كلي خواهم خنديد اگر خوب شود.