آها … در جامعه ما

آها … در جامعه ما

آها …
در جامعه ما يك سري دانشمند وجود دارند كه اسمشان فقيه است. كار اينها اين است كه بيايند و يك معجزه را تفسير كنند. آفرين! اما مشكلشان اين است كه اينها در ده قرن اخير سيستم كاريشان را آنچنان تغيير نداده اند.
تا چند صد سال پيش مردمان گمان ميكردند هر چيزي سنگينتر است سريعتر سقوط ميكند. بعد گاليله آمد Ùˆ گفت “نخير هم!” Ùˆ بعدش كپلر بود Ùˆ نيوتون Ùˆ لايبنيتز Ùˆ دكارت Ùˆ لاوازيه Ùˆ خيليهاي ديگر. دوران ماقبل آنها خيلي طولاني بود. حدود هزار سالي طول كشيد. اسمش را گذاشته اند “قرون وسطا” كه درست ترش “عصر جاهليت” نام دارد Ùˆ اين دقيقا مشخص ميكند اوضاع به Ú†Ù‡ صورت بوده است: همه جا همه جاهلانه فكر ميكردند(فكر ميكردند؟!). رنسانس بود Ùˆ عصر روشنگري Ùˆ خيلي چيزهاي ديگر كه غربيان را از مسلمانان جلو انداخت.
آنها كه از جاهليت پريدند بيرون – ما بوديم كه با كله شيرجه زديم درونش. فكر كرديم هر چيزي كه تا به حال فكر كرده ايم درست بوده است Ùˆ ما هميشه آدمهاي بهتري هستيم Ùˆ بيشتر ميدانيم Ùˆ الي آخر. نتيجه اش اين شد كه آن طرف جامعه شناسي به وجود آمد ولي اينطرف هنوز كه هنوز است كساني كه “فكر ميكنند بيشتر ميفهمند” Ùˆ در نتيجه “ميبايست بر جامعه حكومت كنند” چيزي از چگونگي جامعه شناسي نميدانند. حال آنطرفي ها آمده اند Ùˆ شروع كرده اند به بررسي مجدد بنيانهاي جامعه شناسي شان ولي ما هنوز كه هنوز است در خواب غفلتيم.
حيف … هفته پيش بود كه اندك مكاني به نوشته هاي غير فردگرايانه خودم دادم Ùˆ درباره انقلاب نوشتم. يكي از دوستان بعدا آمد Ùˆ گفت حرفهاي بودار ميزني يا چيزي مثل اين. ولي من منظورم اصلا آن چنان چيزهايي نبود. من به خودي خود نه از كسي خوشم مي آيد Ùˆ نه از كسي بدم مي آيد(گرچه بعد از گذشت زمان ديگر “به خودي خود بودن” معنايي نميدهد). جامعه مان را همان طوري كه هست قبول كرده ام ولي جاضر نيستم براي اصلاح آن (به آن سويي كه خودم درست ميدانم) گام برندارم. من در مقام برانداز – تيرانداز يا هيچ چيز ديگري نيستم. يك منتقد غيرحرفه اي هستم (پولي نميگيرم براي اين كار) كه به عنوان يك انسان زيينده(!) در جامعه اش لازم ميبيند Ùˆ به خود اين حق را ميدهد كه بگويد Ú†Ù‡ حسي نسبت به اطرافش دارد.
آها … بگذريم!
خوب Ú†Ù‡ كار بايد بكنيم … هر كسي ميخواهد بر يك جامعه حكومت كند بدون توجه به اينكه ملا باشد يا بازاري يا متخصص فرايندهاي اتفاقي ناايستا با ماهيت آشوبي (هاه؟! خوب آدم ميتواند دكترايش را در چنين چيزي بگيرد.) ميايست متناسب با پستي كه دارد تخصص لازمش را هم داشته باشد. چيزي كه بديهي است اين است كه هيچ كدامشان نميتوانند برنامه ريزي اقتصاد كشور را بر عهده بگيرند Ùˆ همچنين هيچ كدامشان درباره روانشناسي قشر جوان حق اظهارنظر ندارند. خواندن حديث – حفظ بودن دفتر حسابهاي شركت يا دانش رياضي به خودي خود اين ويژگي را به كسي نميدهد. متاسفانه اين نكته ايست كه در كشورمان بهش توجه نميشود Ùˆ البته بديهي است كه توجه نشود چون موقعيتها كمي تفاوت ميكند كه مورد پسند اصحاب داراي موقعيت نيست.
كاري كه بايد كرد اين است كه كسي كه جامعه شناسي بلد است مدلسازي رياضي ياد بگيرد – كسي كه رياضي خوب بلد است روانشناسي ياد بگيرد Ùˆ الي آخر. آدمهايي كه قرار است جامعه اي را بگردانند ديگر نميتوانند تك دانشي باشند. تحولات اساسي در سطح جامعه نياز به كساني دارد كه فلسفه – رياضي – جامعه شناسي – گلكاري Ùˆ مرتع داري Ùˆ … را با هم تا حد خوبي بدانند. بقيه ÙŠ آدمهاي متخصص تك دانشي بايد بيايند Ùˆ به اين افراد كمك كنند.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *