آيا رÙتارگراها اشتباه ميكنند؟! آيا
آيا رÙتارگراها اشتباه ميكنند؟!
آيا تقليل Ùضاي بينهايت بعدي ذهنيت به Ùضايي با ابعاد كمتر رÙتاري يك “تقليل” همراه با از دست دادن اطلاعات نيست؟
آيا ذهنيت Ùضايي redundant به نسبت رÙتار است؟
آيا آموزش رÙتارها باعث ساختن ذهنيتهاي يكسان ميشوند؟
آموزش چگونه Ùضاي ذهني را ميسازد؟ از Ùضاي با ابعاد كمتر به Ùضاي با ابعاد بالاتر چگونه ميتوان رسيد؟
آيا اين مسير هميشه يكسان است؟
آيا اين بيانگر اين نيست كه انسانهايي با رÙتارهاي يكسان داراي ذهنيتهاي متÙاوتي هستند؟
معناي وجود ذهنيتهاي متÙاوت براي انجام رÙتاري يكسان چيست؟ آيا به معناي تÙاوت نوع لذتهاي انجام رÙتار است؟
آيا شايسته است وقتي رÙتارهاي يكسان Ùˆ ذهنيتهاي متÙاوت داريم همه شان را با يك نشانه زباني بيان كنيم؟