امروز دعوا كردم. گرچه كتك

امروز دعوا كردم. گرچه كتك

امروز دعوا كردم. گرچه كتك كاري نكردم. حتا داد هم نزدم. لغت زشتي هم گفته نشد(به اين يكي خوشبختانه عادت ندارم!). ولي باز هم اسمش دعواست.
نميدانم … شايد راست بگويد. شايد يك چيزهايي را راست بگويد. نميبايست به صرف اينكه از كارهايي كه انجام ميدهد خوشم نمي آيد همه اش را نفي كنم. برخوردش با من درست نبود: در اين شكي ندارم. چيزي هم كه گفتم دقيقا همان چيزي بود كه به من گفته بود: همان معنا – همان مفوم. ولي اعصابم را خرد كرد. اين به علاوه يك نمره ناحق يك درس (كه ادعايم ميشود از خود استاد درس (اگر اسمش را بشود گذاشت استاد) بسيار بيشتر بلدم) باعث شد اعصابم به هم بريزد. اما نميخواهم ناراحت باشم. ناراحت هم نيستم ولي خوشحال هم محسوب نميشوم. به قول ركسانا وقتي آدم “عصباني” – “ناراحت” يا چيزهايي مثل اين است دليلي ندارد الكي فراموشش كند. Ùˆ به قول خودم اين جور چيزها را بايد درك كرد Ùˆ بعد فراموش كرد Ùˆ نه فراموشي اي از جنس پوشش گذاشتن (به اين آخري ميگويند نسيان انگاري!). از ياد بردن عصبانيت – ناراحتي Ùˆ … ميبايست با تعقل انجام شود. كاش بتوانم اينگونه عمل كنم.
به هرحال اين نوع برخوردها حداقل تا مدت چند ماه وجود خواهد داشت. اما اميدوارم باعث به هم خوردن همه چيز نشود.
(هاه! احتمالا يك عده ايتان ميدانيد دعوا موضوعش چه چيزي ميتواند باشد. بعضيها هم كه در جريان هستيد. ولي بقيه دلشان را صابون نزنند. نه ماجراي يك دعواي بين دوستهاست و نه چيزي شبيه به آن.)

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *