مدتي است كه Øس ميكنم
مدتي است كه Øس ميكنم جور ديگري شده است. گويي شادي اش از دست رÙته است. خيلي وقت است او را آنطور كه هميشه ميديدم نياÙته ام. درست از ابتداي ترم جديد: از كنارش كه رد ميشوم توانش Ùقط به يك سلام Ùˆ عليك قد ميدهد. بعدش شر شر خالي ميشود Ùˆ ميرود. ميرود به جايي كه نميدانم كجاست. نميدانم. شايد اين Ùقط يك توهم باشد. شابد اشتباه ميكنم ولي تقريبا بعيد ميدانم در اين جور موارد اشتباه كنم. آدمها را خوب از راه دور درك ميكنم. خودم كه اينطور گمان ميبرم.
بعيد ميدانم او اينجا را تا به Øال خوانده باشد. ولي Ú†Ù‡ بخواند Ùˆ Ú†Ù‡ نخواند كاش شادي اش دوباره در او بدمد.