چند روزي است كه سوالي
چند روزي است كه سوالي برايم پيش آمده است:
“آيا آدمي ØÙ‚ دارد نگران ديگري بشود؟!”
يا “آيا آدمي ميتواند نگران ديگري بشود؟”
چرا اين را ميپرسم؟
چون اگر كسي بيايد Ùˆ بگويد “اين من هستم كه خودم را زندگي ميكنم Ùˆ نه شماها. پس ØÙ‚ نگراني درباره من را نداريد.” Ú†Ù‡ بايد بگوييم؟ آيا منØصر به Ùرد بودن زندگي در نزد زنده ØÙ‚ نگراني ذهني ديگران را از بين ميبرد؟ در مورد “جق” ميبايست بگويم كه منتظر جوابي از اين دست نيستم كه بگويد هر انساني آزاد است كه هر كاري كه ميخواهد بكند پس ØÙ‚ اين را هم دارد. ميخواهم ببينم اين Øقش ميتواند منشا واقعي Ùˆ لازم هم داشته باشد؟
سوال سختي است … چون بعد از آن ميتوان پرسيد آيا اين نگراني ذهنيتي ميتواند به يك عمل هم منجر شود؟ يعني اينكه تو ميتواني به علت نگراني درباره وضعيت شخص ديگري تغيير در Øالت (با ديدگاهي سيستمي به كلمه Øالت)او بدهي؟