دلهره شروع شد. دلهره تمام
دلهره شروع شد.
دلهره تمام شد.
ذهن آشوب شروع شد.
ذهن آشوب تمام شد.
همه چيز به خوبي و خوشي گذشت.
من خوشØالم!
دلهره شروع شد.
دلهره تمام شد.
ذهن آشوب شروع شد.
ذهن آشوب تمام شد.
همه چيز به خوبي و خوشي گذشت.
من خوشØالم!
دلهره!
آيا رÙتارگراها اشتباه ميكنند؟!
آيا تقليل Ùضاي بينهايت بعدي ذهنيت به Ùضايي با ابعاد كمتر رÙتاري يك “تقليل” همراه با از دست دادن اطلاعات نيست؟
آيا ذهنيت Ùضايي redundant به نسبت رÙتار است؟
آيا آموزش رÙتارها باعث ساختن ذهنيتهاي يكسان ميشوند؟
آموزش چگونه Ùضاي ذهني را ميسازد؟ از Ùضاي با ابعاد كمتر به Ùضاي با ابعاد بالاتر چگونه ميتوان رسيد؟
آيا اين مسير هميشه يكسان است؟
آيا اين بيانگر اين نيست كه انسانهايي با رÙتارهاي يكسان داراي ذهنيتهاي متÙاوتي هستند؟
معناي وجود ذهنيتهاي متÙاوت براي انجام رÙتاري يكسان چيست؟ آيا به معناي تÙاوت نوع لذتهاي انجام رÙتار است؟
آيا شايسته است وقتي رÙتارهاي يكسان Ùˆ ذهنيتهاي متÙاوت داريم همه شان را با يك نشانه زباني بيان كنيم؟
از چيزي كه لامپ درباره مقايسه آمريكا Ùˆ ايران كرده بود Øسابي لذت بردم. نميدانم ديدگاهش چقدر Øقيقي است (به هر Øال هنوز 100 سال شده كه آن طرÙهاست) ولي مسلما خواندنش كلي ايده به آدم ميدهد.
آهاي!
من كتاب “عقايد يك دلقك”ام را ميخواهم. ماههاست روي ماه اش را نديده ام. الان دست كي هست؟ يك ندايي بدهد هر كه خبري ازش دارد.
راستي … اين كتاب را Øتما بخوانيد. از هاينريش بل است Ùˆ كتاب قابل تاملي Ù…Øسوب ميشود. جدا از آن من با بخشي از عقايد دلقك اØساس نزديكي شديدي ميكردم. گرچه هميشه مثل او نيستم.
خيلي زودتر از اين ØرÙها ميخواستم در اين باره بنويسم. دوست داشتم جمعه اين كار را ميكردم كه بنا به دلايلي كه خودم خبري ازشان ندارم نشد.
يكجورهايي امسال انقلاب اسلامي ايران 23 ساله شد. كم سالي نيست براي آدمها ولي در روند تاريخي يك كشور رقمي Ù…Øسوب نميشود (گرچه ايران انگار از آن كشورهايي است كه جديدا عادت كرده به دوره هاي خيلي كوتاه مدت). انقلاب چيز عجيبي است برايم-مخصوصا انقلاب اين كشور. نه جزو آن آدمهايي هستم كه بگويم “عجب انقلابي كرديمها! دممان گرم!” Ùˆ نه جزو آن دسته كه بگويم “عجب پدر Ùˆ مادرهاي اØمقي داشتيم ها!”. Øداقل به خاطر خود انقلاب. تا 12 بهمن. بعد از آن اما همه چيز Ùرق كرد.
هر وقت بتوانم از بيرون به اين مساله نگاه كنم يك جور Øس عظمت بهم دست ميدهد. عظمت از نوع آميخته با شكوه Ùˆ Øماقت. من تاريخدان نيستم Ùˆ طبعا قدرت تشخيص تاريخي هم ندارم. نميتوانم بگويم كار كار انگليسيها بود يا آمريكاييها يا خود ملت ايران بود كه اينكار را كرد. هر Ú†Ù‡ باشد Ùˆ هر جوري كه ميخواهد باشد من يك چيزهايي را كش٠كرده ام:
1- بد تربيت شده ايم: هيچ كسي نميتواند اÙتخار كند كه انقلاب Ùرزندان برومند نسل دو Ùˆ سه Ùˆ چهار Ùˆ پنجي عرضه كرده است. خلاصه Øتا در معيارهاي آقايان هم تØÙÙ‡ اي نشده ايم.
2-گوسÙندانه زندگي ميكنيم.
3-جيبمان خالي است: من بايد خيلي آدم خاصي باشم تا بتوانم عيد بروم پيش دوستم در هاوايي.
4-تØميق شده ايم: كوته Ùكر شده ايم. البته نميگويم بدترين موجودات دنيا هستيم در اين زمينه ولي چندان Ú†Ù†Ú¯ÙŠ هم به دل نميزنيم.
5-آزاد نيستيم: كاÙÙŠ است برداشتمان از چيزي با برداشت كس مهمي تÙاوتي داشته باشد تا روانه زندان شويم يا شلاق بخوريم يا چيزي از اين دست.
6-امنيت نداريم: امنيت دروغ بزرگي است كه با آزاديمان شروع ميشود Ùˆ با جانمان پايان ميپذيرد. نيروي انتظامي – پليس Ùˆ همه اينها Ù…ØاÙظ تو نيستند – دشمنت هستند Ùˆ بايد سعي كني از آنها دور شوي.
البته نميخواهم بگويم كه همه چيز بد است Ùˆ ما تباه شده ايم. مثلا اگر انقلاب نميشد چطوري ميتوانستيم در ص٠بليت Ùيلم Ùجر بياستيم Ùˆ كلي بخنديم؟! Ùˆ يا اگر انقلاب نميشد چطوري ميتوانستيم اينهمه Øس ايران دوستيمان را Ú¯Ù„ بيندازيم؟
به نظر من انقلاب ايران ÙÙŠ ذاته چيز خوبي بود ولي بعدش اساسا منØر٠شد. دو سوال اينجا برايم Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÙŠØ´ÙˆØ¯:
1-اين انØرا٠تقصير كيست؟ آيا صرÙا ناشي از يك سري اشتباه پي در پي بوده است يا از قبل برنامه ريزي شده بود؟
2-آيا چيزي از اين دوره ياد گرÙته ايم؟ اگر دوباره قرار باشد در چنين شرايطي قرار بگيريم آيا ميتوانيم بهتر عمل كنيم؟
شايد مساله چيزي شبيه به همان ماجراي شهريار كوچولو Ùˆ روباه باشد: مساله اهلي كردن Ùˆ اهلي شدن. آدمهايي كه اهلي ميشوند Ùˆ آدمهايي كه Ùرصت اين كار را نميابند.
شازده كوچولويم را خيلي دوست دارم. هر وقت دلم ميگيرد به يادش مي اÙتم. دل او هم گرÙته بود آخر يك جورهايي.
نيامده ميگويي اين آمارها را از كجا آورده اي. همين درصدها ديگر! 90 درصد آدمها از 83 درصد قدرت پردازشگرشان استÙاده نميكنند Ùˆ از اين ØرÙها. شايد لازم بود از اول اين دÙتر را ميخواندي. اينجا جور ديگري است. صداي پاي آب كه هيچ – صداي پاي آمار هم به ضدخاطرات راهي ندارد. مهم تصورات است. شايد هم توهمات. به هر Øال آنچه “من” مهم تشخيص دهم Ùˆ “واقعي” در اينجا نوشته خواهد شد.
من – Øقيقت – توهم!
بيشتر آدمها برايم تنها جنبه تجملي دارند: تجملهاي خوب يا بد براي زندگي. ولي بعضي اينگونه نيستند: واقعيتر از اين ØرÙهايند. Øس ميكنم بخشي از من در آنها در جريان است. وقتي با آنها Øر٠ميزنم اينجا رابطه من Ùˆ دنياي خارج وجود ندارد. بخشي از من با بخشي ديگر صØبت ميكند. يك رابطه دروني.
پردازنده كامپيوتر شما: پنتيوم 2 گيگاهرتز.
85 درصد مواقع پيچيده ترين كاري كه كامپيوتر انجام ميدهد تايپ نوشته Ùˆ نمايش پنجره ها Ùˆ داده هاست. Ø³Ø·Ø Ø§Ø·Ù„Ø§Ø¹Ø§Øª پردازشي در Øد صÙر ميباشد.
درصد كاربراني كه از كامپيوتر به عنوان يك پردازشگر داده استÙاده ميكنند: 10 درصد. (از اينها به نام كاربران با نياز پردازشي نام ميبرم.) (بقيه يا با آن بازي ميكنند – يا در اينترنت ميگردند Ùˆ يا تايپ ميكنند.)
درصد زماني كه كاربران با نياز پردازشي كاري ميكنند كه نتيجه اش به پردازش داده ها مي انجامد: بين 1 الي 30 درصد.
درصد زمان پردازش در كارهاي با نياز پردازشي: 0.1 درصد.
درصد كساني كه Ù…Øاسبات پردازشي شان بيش از ØÙ„ يك مساله با 100 مجهول ميباشد: 5 درصد كاربران با نياز پردازشي.
Øالا …
طول موج در Ùركانس 2 گيگاهرتز: 15 سانتيمتر.
اختلا٠Ùاز اين سر IC تا آن سرش: 70 درجه.
هاه!
آدمها وقتي صدايشان در نمي آيد كه مشكلي برايشان پيش آمده باشد: مثلا عقلشان را از دست داده باشند (گرچه ممكن است بيشتر هم سر Ùˆ صدا كنند ولي زياد Øساب Ùˆ كتابي ندارد.) يا اينكه سرشان بر باد رÙته باشد يا اينترنتشان تمام شده باشد. به هر Øال اين مورد آخر براي من پيش آمد. Ùعلا با مورد وسط مشكلي ندارم (Ùˆ ØªØ±Ø¬ÙŠØ Ù‡Ù… ميدهم سرم را براي مدتي Ù†Ú¯Ù‡ دارم گرچه جديدا پيشنهادهايي شده است براي تسريع سر به باد دهي كه هنوز نميدانم Ú†Ù‡ كنمش) Ùˆ مورد اول هم در هر صورت -Ú†Ù‡ وجود Ùˆ Ú†Ù‡ ناوجود عقل- چندان تازگي اي ندارد.
چند روزي است بي اينترنت شده ام. دÙعه هاي پيش كه اين بلا سرم مي آمد Ùورا ميرÙتم Ùˆ كارت ميگرÙتم (Ùˆ شما غربيها خجالت نميكشيد با يك خط T1 با پهناي باند 1.6 مگاهرتز با Ùريمهاي 192 بيتي Ùˆ مشخصات ديگري كه لابد من بلدم (Ùˆ Øالا كه Ùهميديد بلدم ديگر بقيه اش را نمينويسم چون يادم نمي آيد!) به اينترنت وصل ميشويد Ùˆ با سرعت جن زده ها (ميخواستم بگويم سرعت “خدا” بعد ديدم چيزهاي سريعتر از اين هم وجود دارد كه بهتر است براي صÙت خدا Ù†Ú¯Ù‡ دارم.) همه چيز را اين طر٠و آن طر٠ميÙرستيد؟!) ولي ايندÙعه Ú¯Ùتم تØمل ميكنم تا ببينم Ú†Ù‡ بلايي سرم مي آيد. تازه به كارهاي ديگر ممكن با كامپيوتر (Ùˆ غير كامپيوتر) بيشتر رسيدم. صبر كنيد …
ميدانيد مشكل دنياي ذهني ما چيست؟
مشكلش تقريبا يك چنين چيزي است: منطق دو دويي: خوب بودن Ùˆ بد بودن – درست Ùˆ نادرست – راه Ùˆ ناراه – زن يا مرد – گذشته Ùˆ آينده – دوست يا دشمن – من يا تو – اينجا Ùˆ آنجا – داشتن Ùˆ نداشتن – بودن يا نبودن.
بدي اش اين است كه همه چيز را ميخواهيم يا اينگونه بكنيم يا آنگونه. وسطها را Ú¯Ù… كرده ايم. دوست داشتم بيشتر به وسطها نگاه ميكرديم. زندگيهايي كه بين من Ùˆ تو جاريست بتوانيم نگاه كنيم. ميتوانستيم جريان ياÙتن خودمان را در عالم ببينيم. اين خيلي خوبتر بود. Øي٠كه خيلي اينگونه نيستيم.
يكي دو ساعتي است كه وبلاگهاي چند Ù†Ùري را -از آدمهاي معرو٠اين دنياي جديد- ميخوانم. زياد دركشان نميكنم.
راستي از وبلاگ سيزي٠خوشم آمد. سري به آن بزنيد. (من Ùقط اين Ù‡Ùته اش را خواندم Ùˆ از اين Ù‡Ùته اش خوشم آمد.)