سوار كشتيهاي كاغذي كه ميشوي
سوار كشتيهاي كاغذي كه ميشوي
ياد Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ سندبادي مي Ø§ÙØªÙŠ
كه بر كشتي هاي واقعا Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ اي
خاطره برايت ÙØªØ ميكرد
كامپيوترم را عوض كردم. بعد از چند سال (چهار سال و نيم) به طور كامل عوضش كردم. هيچ چيزيش را نگه نداشتم جز يك ماوس پد.
كامپيوتر قبلي ام دوست داشتني بود. با اينكه كند بود Ùˆ به اندازه كاÙÙŠ سر Ùˆ كله زده بودم باهاش (Ùˆ روز اول خريدش هم به خاطر كيس بد طراØÙŠ Ø´Ø¯Ù‡ اش دستم آنقدر بريد كه خنده ام Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ بود) ولي كلي خاطره سوارش بود.
اين يكي نسبت به آن يكي غولي است. (Ùˆ نميتوانم از ياد ببرم كه آن يكي هم نسبت به آن يكي قبليش غولي بود Ùˆ بالاتر از آن همه شان نسبت به كامپيوترهايي كه مردم كلي كار با آن كرده بودند عظمتي بودند!) روز خريدش كلي خاطره انگيز بود كه نميتوانم ÙØ±Ø§Ù…وشش كنم (Ùˆ لازم نيست بگويم كه منشا خاطره خود كامپيوتر نبود اگرچه وقايع مربوط به آن هم خاطره انگيز بودند)
آن كامپيوتر از دور خارج شد. اين يكي به جايش آمد. قرار است خيلي كارها با آن بكنم. نيازش داشتم. ØØ§Ù„ا نه دقيقا چنين قدرت پردازشي ولي دلم نيامد كه تنها مشكل كار ÙØ¹Ù„ÙŠ ام را ØÙ„ كنم. نظرم در مورد كامپيوترها همان قبلي است: زيادي قوي اند!
ولي با اين ØØ§Ù„ براي باهوش شدن هنوز كه هنوز است بايد بيشتر Ù¾ÙŠØ´Ø±ÙØª كنند. هزاران هزار برابر اين سريع شوند. Ùˆ اما اين ماجراي قرنهاي بعد نيست. ÙØ±Ø¯Ø§ نشد – پس ÙØ±Ø¯Ø§!