Ù„ØØ¸Ø§ØªÙŠ Ø§Ø³Øª كه ØØ³ ميكني
Ù„ØØ¸Ø§ØªÙŠ Ø§Ø³Øª كه ØØ³ ميكني در تو سيلان ÙŠØ§ÙØªÙ‡ اند: آدمها – اجسام Ùˆ دنيا.
و شاد ميشوي از اين غناي درونيت كه پر شده است از هستي ديگران. خود را به جريان ميسپاري.
اما Ù„ØØ¸Ù‡ اي كه ØØ³ ميكني جريان قطع شده است به دستهاي گشوده ات نگاهي ميكني تا اثري از آن Ù„ØØ¸Ø§Øª شيرين (گذشته) بيابي.
ولي هيچ چيزي نيست.
تو خالي شده اي از هر چيزي. ØØªØ§ آغشته هاي وجود سابقت هم در آن سيلاب شسته شده Ùˆ Ø±ÙØªÙ‡ است.
Ùˆ تو مجردتر از هميشه – تنهاتر از هميشه- به سيلان پوچ ديگران نگاه ميكني.