Ù‡ÙØªÙ‡ پیش،‌ آخر سر،‌ خواندن
Ù‡ÙØªÙ‡ پیش،‌ آخر سر،‌ خواندن کتاب “همه‌ می‌میرند” از سیمون دو بووار تمام شد. مدت زیادی بود Ú©Ù‡ می‌خواندم‌اش. کاملا آرام آرام می‌خواندم: مزه مزه می‌کردم.
از کتاب خوش‌ام آمد. به نظر می‌رسد Ú©Ù‡ بتواند جزو نویسنده‌هایی باشد Ú©Ù‡ از نوشته‌های‌شان لذت می‌برم. کتاب دیگری Ú©Ù‡ از او خوانده‌ام “تصاویر زیبا” بود Ú©Ù‡ آن را هم پسندیده بودم. مرا به ØØ³ Ùˆ ØØ§Ù„ خاصی می‌برد. ÙØ¶Ø§ÛŒ شخصی سخن‌گوی داستان را درک می‌کردم. این یکی هم شبیه به همان. با آن‌که نمی‌توانستم ØØ³ هم‌ذات پنداری‌ای با Ùوسکا داشته باشم اما ØØ±Ù‌های‌اش برای‌ام جالب بود. در ضمن تنوع Ù…ØÛŒØ·ÛŒ بالایی هم داشت Ú©Ù‡ مدت‌ها بود چنین تجربه‌ای نکرده بودم (شاید بیش از چند سال، از زمان خواندن نوشته‌های دوما پدر). البته به نظرم Ú©Ù…ÛŒ زیادی طولانی بود: می‌توانست سریع‌تر پیش برود. به هر ØØ§Ù„ خوب بود.
همان روزی Ú©Ù‡ این کتاب را تمام کردم،‌ شروع کردم به خواندن کتاب خاطرات‌اش (از رکسانا قرض Ú¯Ø±ÙØªÙ‡â€ŒØ§Ù…) Ú©Ù‡ جلد اول‌اش خاطرات دختری آراسته نام دارد. ÙØ¹Ù„ا Ú©Ù‡ خوش‌ام آمده. درست مثل یک عمل با اولویت بالا شده Ú©Ù‡ همه دیگر کتاب‌هایی را Ú©Ù‡ می‌خوانده‌ام با قدرت بایکوت کرده است. هر زمان Ú©Ù‡ وقت کنم،‌ Ùوری می‌روم سراغ این.
تا به ØØ§Ù„ کتاب‌های خاطره خودنوشت زیادی نخوانده‌ام (گمان‌ام تنها این Ùˆ برتراند راسل Ú©Ù‡ هنوز تمام نشده – Ú†Ù‡ کسان دیگری چنین کتاب‌هایی دارند؟ ضدخاطرات مالرو Ùˆ دیگر؟!) اما ویژگی خاص این نوشته –تا به ØØ§Ù„- Ø´ÙØ§Ùیت Ùˆ دقت Ùوق‌العاده بیان نظرات آن زمان بدون جانبداری خاصی است: خود را ØØ³Ø§Ø¨ÛŒ زیر سوال قرار می‌دهد، ضعÙ‌های‌اش را بدون سرپوش بیان می‌دارد Ùˆ بدین ترتیب تØÙˆÙ„ Ùکری او به زیبایی دیده می‌شود.
شاید بعدا بیش‌تر از این متن نوشتم.