شب اينك پنجره سياه خود
شب
اينك
پنجره سياه خود را گشوده است
و با پرده اي ضخيم و تاريك
چشمان خود را
از ترس ظلم و جور
بسته است
آه اي ÙØ³Ø±Ø¯Ù‡ قلب من
بيا
بيا از اين مهلكه جان به در بريم
كه خون دوستان ما اكنون
روي زمين تنها گريه مي كند
و چاره اي نيست براي ما
جز ÙØ±Ø§Ù…وشي …
اين كنون توان ايستادن ندارم من
آه و ناله ز استخوانم برخيزد
كجاست آن يار و ياور قديمي من
در خون !
تا برويم و بگوييم از تنهايي
بگرييد اي ستارگان جاويدان
كه صدايمان از درون خاموش است
قلب پر ابهت ما را يك آن
ظالمان اين دنيا
از تپش ايستاندند
سكوت سكوت سكوت
شب است
آرام باشيد
ÙØ±Ø²Ù†Ø¯Ø§Ù†Ù…ان خوابند
اي سايه هاي بي صداي كنار ديوار
چه مي كنيد شما آن بيرون ؟
نمي نگيريد كه اين ها در خوابند؟
آه !اين چه بود كه بر ما نازل شد
سنگي يا كلوخي از دشمن ؟
تير و دشنه اي از نادان ؟
نه !هيچ كدام
آن Ùقط يك توهين بود
توهيني به قلب هاي ما بيداران
به قلب هاي ما هميشه بيداران
مردمان به پا خيزيد
به پا خيزيد
قلب من از درون خون است
آن چه مي چكد از رويم
نيست چيزي جز خون ام
باور كنيد باور كنيد
نيست اين رنگ قرمز
اين جان Ùˆ ØÙŠØ§Øª من مي باشد
ظر٠عمرم رو به پايان است
قطره هاي آخر آن اكنون
روي خاك سياه مي …
اي ناكسان روزگار
از كس بريد شرم Ùˆ ØÙŠØ§ØŸ
اين است آن بوق لط٠و كرم ؟
اين است من از جان بهترم ؟
اين است زندگي آزاد ما؟
اين است آن ايمان و خدا؟
آتش بادا به جان تان
دور شويد
دور شويد
آه خدا
آه خدا
(19 تیر 78)