کاش مي‌بودي وقتي رنگ‌ها را

کاش مي‌بودي وقتي رنگ‌ها را

کاش مي‌بودي
وقتي رنگ‌ها را پرپر مي‌کردم
و سياه را مي‌گذاشتم بماند و
سياه را.
کاش مي‌ديدي
سنگيني سنگ‌ها بر دوش‌ام آن‌قدر آرام گرفته است
که گويي سيزيف شده‌ام و
نمي‌فهمم که به کجا پيش مي‌روم
و کاش مي‌بودي
تا مرا مي‌ديدي
هنگامي که بوسه‌اي را تمنا مي‌کردم براي بيدار شدن
و هيچ‌گاه بيدار نشدن‌ام را.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *