Browsed by
Month: October 2002

آآآآآآآمممممممم!!!!! ÙŠÚ© نفس عميق …

آآآآآآآمممممممم!!!!! ÙŠÚ© نفس عميق …

آآآآآآآمممممممم!!!!!
ÙŠÚ© نفس عميق …
خميازه‌اي طــــــــــــــــولاني …
آره!‌آره!
خيلي وقته!
نه! خداحافظي که نکرده بودم، کرده بودم؟
چي؟
نه بابا! اين چه حرفيه؟ قهر کرده بودم؟ نه! نه!
خوب، شايد … شايد … مي‌شود گفت. اما نه دقيقا …
چي؟ دل‌تان تنگ شده بود از نفهميدن‌ها؟ من هم! ولي به هر حال نمي‌شد Ú©Ù‡ همين‌طوري پاشي Ùˆ بيايي بنويسي وقتي دليلي نداري براي نوشتن. نه! خوب … واقعا دليل مي‌خواهد، اين را قبول Ú©Ù†. اوووه! ممنون! Ú©ÙŠ گفته آدم‌هاي خوب ديگه پيدا نمي‌شن؟! آره! شوخي کردن!

من، خيلي وقت است که اين‌جا ننوشته‌ام. 3 ماهي مي‌شود. 2 ماهي هم هست که اين سايت را گرفته‌ام،‌ ولي باز دست و دل‌ام نمي‌رفت براي نوشتن. اما حالا، خوب، همه چيز فرق کرده است. نه! ديگر گمان‌ام عاشق وبلاگ نوشتن نباشم، جور ديگري آن را مي‌بينم ولي خواهم نوشت. ممکن است اين‌کار جاذبه‌هاي جديدي براي‌ام داشته باشد. مخصوصا اين بخش‌هاي ديگري که کنار وبلاگ‌ام قرار داده‌ام (و خواهم داد). حتي مي‌شود گفت که وبلاگ در کنار آن‌هاست: گذشت زمان مشخص مي‌کند.
اين‌طوري‌ست شرايط فعلي‌ من يا بهتر بگويم، دوست دارم اين‌طوري باشد:
اين سايت، محلي باشد براي انتشار تحت وب نوشته‌هاي‌ام و اين وبلاگ محلي است براي روزانه در جريان من –خالق آثار- قرار گرفتن. پرمدعايي‌ست؟! باشد! چه کنم؟!

قبل از ادامه بايد بگويم Ú©Ù‡ خواسته‌ام ÙŠÚ© مقدار بيش‌تر با من آشنا شوي. براي همين حتما ÙŠÚ© نگاهي به “من کيستم؟” بينداز – حتي تويي Ú©Ù‡ مرا هر روز مي‌بيني، شايد لازم باشد ديشب‌ مرا بازخواني کني (آخر ديشب آن متن را نوشتن Ùˆ توضيح داده‌ام Ú©Ù‡ …).

خوب … امممم … اوهوم …. آره! رواني … دل‌ام واقعا تنگ شده بود! همين!