ماه کامل بود ولي هواي

ماه کامل بود ولي هواي

ماه کامل بود ولي هواي شب تاريک، در حياط صومعه خفه شده بود.
يک نفر جيغ زد، حال يک نفر به هم خورد و يک نفر مرد.
×××
يک راهبه که عاشق مرد عياشي بود خودش را کشته است،
ولي او خودش را نکشته بود او به دنبال پاکي هويت انسان به پشت بام رفته بود و ماه سفيد بود و ماه پاک بود.
×××
Ùˆ آن راهبه من بودم، عاشق اختيار تو Ú©Ù‡ آن را از خود دريغ کرده بودم، Ùˆ تو عاشق پاکي‌ من بودي …
ما همه گناه‌کاريم، ما عشق عطاشده را فراموش کرديم و در پاکي و ناپاکي،‌ بدون هويت انسان گمشده برابر بوديم.
ما هر دو گناه‌کار بوديم …
×××
امشب به دنبال پاکي ماه به پشت‌بام رفتم، ايستادم، مستقيم به سمت ماه حرکت کردم دست‌هايم را به پاکي ماه آويزان کردم
و اکنون مغز سفيد متلاشي شده‌ي
من مانند ماه پاک شده است.
Ùˆ من سقوط کردم …

[اين روايت آيدا بود،‌ و اين هم روايت من]

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *