و اين سوال پيش مي‌آيد:

و اين سوال پيش مي‌آيد:

و اين سوال پيش مي‌آيد: چقدر پر شده‌ام؟
من، انساني که 22 سال پر از تجربه، 8000 روز پر از خاطره، 192000 ساعت وصف‌ناپذير و 693 ميليون ثانيه‌اي که در هر کدام از آن‌ها مي‌توانسته‌ام عاشق کسي بشوم داشته‌ام، اينک چه هستم؟
من،‌ اميرمسعود فرهمند اصلا نمي‌فهمم که چه کار مي‌کنم. روزگاري که سپري مي‌شود و من درک‌اش نمي‌کنم، يا فوران آگاهي‌هاي لحظه‌اي‌اي که ساعتي بعد از خاطرم محو شده است. من مجموعه‌ي بي‌کراني از تجربه‌شده‌ها هستم که به خاطرش نمي‌آورم. من، شيئي هستم که در زمان غوطه مي‌خورم ولي نمي‌فهمم چرا چنين مي‌کنم.
بارها به پايان‌دادن اين روند فکر کرده‌ام. اما هيچ‌وقت آن‌قدر استدلال‌هاي‌ام راضي‌ام نکرده بود Ú©Ù‡ اقدام کنم. من، تصميم دارم بمانم تا آخر ماجرا را ببينم! اميد واهي‌ايست … آخري وجود ندارد! جدا از آن، به فرض Ú©Ù‡ ديدم،‌ Ú†Ù‡ چيزي را کسب کرده‌ام؟ ديدن، فهميدن Ùˆ آگاه شدن به ظاهر خوب است ولي واقعا چرا بايد خوب باشد؟

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *