درباره‌ي شناخت (4) – آيا من رواني‌ام؟
طبيعي نمي‌نمايد سخت‌گرÙتن بعضي چيزها، نه، بهتر بگويم، منطقي نمي‌نمايد، Ùˆ اگر بپرسي از من Ú©Ù‡ منطقي چيست Ú†Ù‡ جوابي مي‌توانم به تو بدهم؟ شايد Øر٠از منطق زدن چندان پرمعنا نباشد – اين را خودم قبلا Ú¯Ùته بودم. توهم چطور؟ به نظرت ماجرا از جنس توهم نيست؟ Ú©Ù… بودن يا زياد بودن‌اش Ùˆ اين چيزي Ú©Ù‡ من به نام منطقي از آن ياد مي‌کنم، به Øجم اين توهم بازگردد؟ با اين Øال، اين Øر٠نيز چندان پرمعنا نيست. Ú†Ù‡ چيزي توهم است Ùˆ Ú†Ù‡ چيزي نيست؟ اصلا مي‌توان ادعا کرد Ú©Ù‡ مرز مشخصي بين توهم Ùˆ غير آن وجود ندارد. ماهيت همه‌ شناخت(cognition) ما يکي‌ست، تÙاوت در درياÙت‌هاست(perception) . بله! اگر چشم من قادر به ديدن بعضي رنگ‌ها نباشد Ùˆ بعضي اجسام را به گونه‌اي ديگر ببيند Ùˆ درک (Ùˆ شناخت) من از Ú†Ù¾ Ùˆ راست متÙاوت باشد با آن‌چه اکثريت مي‌گويند، شايد بشود Ú¯Ùت Ú©Ù‡ اين درياÙت من داراي نقص است –و معيار نقص طبيعي‌ بودن،‌ به معناي متداول‌تر بودن پديده‌ايست- اما در مورد شناخت‌اي Ú©Ù‡ بيش از آن‌که ناشي از درياÙت‌ مستقيم Øسي باشند، به پردازش شده‌ي آن‌ها Ùˆ يا پردازش شده‌ي درياÙت‌هاي زباني (Ú©Ù‡ به هر Øال در مرتبه‌اي بسيار بالاتر از درياÙت Øسي قرار دارند) بازگردند Ú†Ù‡ مي‌توان Ú¯Ùت؟
بيماري‌ي رواني! ديروز به اين Ùکر مي‌کردم Ú©Ù‡ آيا من ÙŠÚ© بيمار رواني‌ام يا نه؟ بدبيني، خودآزاري، ديگرآزاري، ترس از عدم تقارن، وسواس،‌ نگراني زايدالوصÙØŒ عصبي بودن، نوستالژي، اØساس تنهايي شديد، اÙسردگي، Øيرت از وجود داشتن، Øساسيت وسواس‌آلود به نشانه‌ها Ùˆ Ú¯Ùتارها، زودرنج بودن، ترس از ناکامل بودن Ùˆ نگراني از غيراخلاقي بودن رÙتار Ùˆ Øس وجدان‌درد، همگي ويژگي‌هايي هستند Ú©Ù‡ کمابيش در خود مي‌يابم. من ÙŠÚ© بيمار رواني‌ام؟ تو، توي لعنتي‌اي Ú©Ù‡ نمي‌دانم کيستي در Øالي Ú©Ù‡ دو ماه پيش مطمئن بودم Ú©Ù‡ اسم‌ات را هم مي‌دانم،‌ Ú†Ù‡ مي‌گويي؟ چرا آزارم مي‌دهي؟ مي‌گويي بروم به روان‌پزشک مراجعه کنم؟ اعتقاد داري Ú©Ù‡ اين‌ها به هر Øال نشانه‌هايي از بيماري‌اي هستند Ú©Ù‡ البته اصلا به نظر نمي‌رسد Ú©Ù‡ در تو (يعني من) وجود داشته باشد ولي به هر Øال مقصرش شرايط Ù…Øيطي‌ست؟ بعيد مي‌دانم اين را بگويي. نمي‌دانم چرا، متاسÙانه نتوانستم به ميزان کاÙÙŠ درک‌ات کنم Ùˆ تو را بشناسم اما چنين چيزي را چندان Ù…Øتمل نمي‌دانم. با اين‌Øال ديروز، پاسخ من ÙŠÚ© چنين چيزي بود: نه!‌ بيمار رواني نيستم- چون بيمار رواني وجود ندارد! [تو در واقع لعنتي نيستي.]
قانون از کجا به وجود آمده است؟ آيا قبول دارم Ú©Ù‡ قانون به هر Øال ÙŠÚ© Øالت ساده‌تر Ùˆ قابل Ùهم‌تر از اخلاق است؟ Ùˆ اخلاق چه؟ مي‌توان Ùهميد Ú©Ù‡ اخلاق از کجا به وجود آمده؟ Ùˆ آيا مي‌شود قبول کرد Ú©Ù‡ اخلاق رابطه‌ي بسيار زيادي با عر٠جامعه دارد؟ يعني بهتر نيست بگوييم همه‌ي اين ماجراها در اصل Øس مشترک(common sense) (يا عقل جمعي) جامعه است؟ Ùˆ اين Øس از کجا به وجود آمده است؟ ÙŠÚ© Ùرآيند بي‌ربط به نظام جامعه‌ است؟ به نظرم خير! نکته‌ي مهم در اين است Ú©Ù‡ رابطه‌ي جامعه Ùˆ اين Øس (البته به نظرم مي‌آيد Ú©Ù‡ معادل Ùارسي‌ي ديگري هم داشت ولي به خاطر ندارم) کاملا متقابل Ùˆ زاياست. Ùˆ اگر جامعه داراي الگوهاي رÙتاري‌ي خاصي‌ست به هر Øال به نوعي با اين Øس مشترک ارتباط نزديک دارد. يعني در Øالت پايدار، هر دوي اين‌ها،‌ ÙŠÚ© نوع رÙتار را تجويز مي‌کنند. گرچه در عمل، ÙŠÚ©ÙŠ از اين دو ممکن است در شرايط مختل٠عقب‌تر يا جلوتر از ديگري باشد. دليل اين موضوع هم ورودي‌هايي‌ست Ú©Ù‡ به طور خارجي وارد سيستم جامعه مي‌شود: آشنايي با Ùرهنگ‌هاي جديد، شرايط ويژه (جنگ، Ùقر اقتصادي Ùˆ …) Ùˆ خيلي چيزهاي ديگر. به هر Øال ØرÙ‌ام اين است Ú©Ù‡ اين دو به هم وابسته‌اند Ùˆ باعث بقاي يک‌ديگر مي‌شوند. Øال اين سوال Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÙŠâ€ŒØ´ÙˆØ¯: جامعه چيست؟ يا بهتر است بپرسم جامعه از Ú†Ù‡ کساني تشکيل شده است؟ Ùˆ تاثير اين اجزا بر سيستم جامعه-عقل جمعي‌اش به Ú†Ù‡ صورت است؟ جامعه‌ي انساني، از تعداد زيادي انسان تشکيل شده است Ú©Ù‡ همگي اجزايي طبيعي Ù…Øسوب مي‌شوند Ùˆ در چارچوب قوانين طبيعت‌اند (به زودي منظورم مشخص مي‌شود). Ùˆ تاثير اين اجزا (يا عامل‌ها به معناي agent) مرتبط ولي بسيار پيچيده است. در اصل توليد جامعه از اجزاي آن، رÙتاري emergent‌ است. اما به هر Øال مهم اين است Ú©Ù‡ جامعه کاملا به عامل‌هاي‌اش وابسته است. Ùˆ همه‌ي اين‌ها Ú©Ù‡ چه؟ طبيعي! موجودات اصولا طبيعي هستند – پايبند به قوانين طبيعت Ùˆ در Ù…Øدوده‌ي نزديک به آن چيزي Ú©Ù‡ طبيعت سمت Ùˆ سوي‌اش را مشخص مي‌کند يا به عبارت بهتر، نزديک به مقدار نرمال‌اي Ú©Ù‡ طبيعت باعث‌اش مي‌شود به خاطر قانون اعداد بزرگ. Ùˆ قانون اعداد بزرگ مي‌گويد Ú©Ù‡ آدم‌ها به طور متوسط،‌ متوسطند! هيچ چيز بدي اين وسط وجود ندارد. تعري٠متوسط همين است. Ùˆ اگر قبول کنيم Ú©Ù‡ در ÙŠÚ© Ùرآيند تعداد تاثيرگذار است (Ú©Ù‡ در اکثر موارد اين‌گونه است)،‌ پس Ùرآيند بسيار شبيه به چيزي‌ست Ú©Ù‡ متوسط اجزاي آن القا مي‌کنند (يادم باشد ÙŠÚ© ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ù…Ù‡Ù…ÙŠ بدهم در مور همين ØرÙ). اکثر اÙراد بنا به معياري (Ú©Ù‡ در اصل معياري نيست جز همان کثرت‌شان)ØŒ متوسطند Ùˆ اکثر اÙراد سمت Ùˆ سوي کلي‌ي جامعه را مشخص مي‌کنند Ùˆ اين سمت Ùˆ سو،‌ مي‌شود همان سمت Ùˆ سوي اکثر اÙراد Ùˆ يا به عبارت بهتر، سمت Ùˆ سوي متوسط‌ها Ùˆ در نتيجه،‌ اخلاق، عقل جمعي Ùˆ قانون همگي ÙŠÚ© سيستم‌اي هستند Ú©Ù‡ براي آدم‌هاي متوسط Ùˆ جامعه‌ي آن آدم‌ها بهينه شده است Ùˆ نه براي outlierها!
همم!‌ شايد Øر٠بالاي‌ام (Ú©Ù‡ در پرانتزي به آن اشاره کردم)خيلي‌ هم درست نباشد. يعني Ùرآيندها شبيه به متوسط چيزي Ú©Ù‡ اجزاي آن القا مي‌کنند،‌ نباشند. مثلا Ùرآيندهاي Winner Takes AllØŒ اين‌گونه نيستند Ùˆ هيچ دليلي ندارم Ú©Ù‡ ÙŠÚ© سيستم نتواند چنين نوع Ùرآيندي داشته باشد. مثلا در جوامع انساني، موجود قوي‌تر مي‌تواند Ùرمانده شود Ùˆ قوانين رسمي جامعه را مشخص کند (کسي Ú©Ù‡ بهتر جنگ مي‌کند، پادشاه مي‌شود Ùˆ قوانين توسط او مشخص مي‌شود). چنين چيزي به هر Øال غيرمØتمل نبوده است. از طر٠ديگر، اخلاق يا عقل‌جمعي به نظر مي‌رسد بيش‌تر Ùرآيندي متوسط‌گيرانه‌ست. سنت هميشه نخبه‌ساز نيست Ùˆ خيلي وقت‌ها التÙاتي به نخبه‌ها ندارد (گرچه بايد ذکر کنم Ú©Ù‡ اين Øر٠کلي نيست). نتيجه اين مي‌شود Ú©Ù‡ در ÙŠÚ© چنين جامعه‌اي Ú©Ù‡ قانون Ùˆ عر٠از دو روش مختل٠ايجاد شده‌اند، نوعي تناقض پيش مي‌آيد. درگيري‌ي دائمي‌ي بين قشر مردم Ùˆ قشر Øکومت ناشي از همين است. هر Ú†Ù‡ عر٠و قانون بيش‌تر شبيه به هم باشند (Ùˆ البته بايد بگويم منظورم از قانون، نوع اجراي آن هم هست Ùˆ نه الزاما آن‌چه نوشته شده است. قانون اساسي ÙŠÚ© کشور براي مدت طولاني‌اي ثابت است ولي بين دو رييس جمهور مختل٠به هر Øال تÙاوت‌هايي هست Ú¯Ùˆ اين‌که ادعاي هر دوي‌شان اجراي ÙŠÚ© قانون باشد) اين مشکل کم‌تر پيش مي‌آيد. چندين روش براي چنين کاري وجود دارد. ÙŠÚ©ÙŠ اين‌که قانون شبيه به عر٠شود، يعني قانون شبيه به متوسط اÙراد باشد Ùˆ از طريق Ùرآيندي چون مجلس قانون‌گذاري، شوراهاي شهر Ùˆ … Øاصل مي‌شود. روش ديگر، برعکس است: عر٠را شبيه به عقايد آدم‌هاي نخبه‌ي جامعه بکنيم. اين‌کار، البته کمي طبيعي نمي‌نمايد چون در صورت Øصول، همه‌ي مردم به Ø³Ø·Ø Ø¨Ø§Ù„Ø§ÙŠÙŠ مي‌رسند Ùˆ اين به معناي بالا رÙتن متوسط جامعه است Ùˆ چنين چيزي از نظر تئوري‌هاي زيست‌شناختي (Ú©Ù…Ù‌کم، مساله‌ي IQ بدون توجه به اين‌که واقعا معياري کمي‌پذير هست يا نه) چندان مقدور نيست. همم!‌ اين همه بسيار مشکوک است. اصلا Ú†Ù‡ سيستم‌هايي از رÙتار متوسط جمعيتي تبعيت مي‌کنند Ùˆ Ú†Ù‡ سيستم‌هايي از ÙŠÚ© تعداد Ù…Øدود نخبه(elite)ØŸ اين سوالي‌ست Ú©Ù‡ بايد پاسخ داده شود ولي ممکن است بسيار وابسته به ديناميک سيستم باشد.
دي 1381