اسم قصه‌ام (…) است (نيما

اسم قصه‌ام (…) است (نيما

اسم قصه‌ام (…) است (نيما تقوي)

توي اين كره‌ي خاكي سرزميني وجود داره كه شبيه گربه است. تو پايتخت اين سرزمين شهركي است كه آدمهاش بي‌كلاس اما فرهنگي‌اند. تو يكي از بلوكهاي شهرك، بهتر بگم تو طبقة چهارمش با دو تا از بهترين آدمهاي دنيا پسري زندگي مي‌كنه كه من باشم. …

“اسم قصه‌ام (…) است” ويژگي‌هاي متعددي دارد، اما از ذکر تک‌تک‌شان خودداري مي‌کنم Ùˆ فقط Ùˆ فقط چند نمونه‌اش را بيان مي‌کنم.

“تند تند دويدم پايين دم در كه رسيدم ديدم اي دل غافل صداي ماشين با حال است يعني آره …. وقتي كه در رو وا كردم. بله همون پيكاني‌يه بود ماشينش كه در اومده دنبال ما اومده آخه اون تو آژانس كار مي‌كنه گفتم سلام.” [از بخش انتهايي داستان]

اين‌جا راوي سوار آژانسي مي‌شود Ú©Ù‡ راننده‌اش را از قبل به طريقي مي‌شناسد Ùˆ مي‌داند Ú©Ù‡ در آژانس کار مي‌کند. اما چنين چيزي را Ú©ÙŠ مي‌گويد؟ دقيقا همان وقتي Ú©Ù‡ لازم‌اش دارد (“… آخه اون تو آژانس کار مي‌کنه …”) Ùˆ اين يعني هيچ طرحي براي نقالي وجود ندارد. شيوه‌ي بيان Ú©Ù„ نوشته دقيقا شبيه به زماني‌ست Ú©Ù‡ مي‌خواهيم براي ÙŠÚ© جمع آشنا واقعه‌اي را تعريف کنيم Ùˆ خوب، اين چندان جذاب نيست. نکته‌ي ديگر، علايم سجاوندي‌ست Ú©Ù‡ در اين داستان رعايت نشده است – متن نشانه‌گذاري نشده است Ùˆ گمان نکنم کسي بتواند چنين عدم استفاده‌اي را با انگيزه‌اي مشابه با متن‌اي چون کوري ساراماگو در نظر بگيرد (در آن‌جا دليل چنين کاري، محوکردن روايت بود تا شبيه به محوشدگي‌ي ذاتي در کوري باشد). جد از اين، از زبان روايت نيز خوش‌ام نيامد. اعتقادي به زبان پاستوريزه ندارم، اما چنين نوع به‌کارگيري‌اي نيز به مذاق‌ام خوش نمي‌آيد. در نهايت اين‌که لازم است شما را به توضيحي Ú©Ù‡ در نوشته‌ي خانم ميرزاحسيني (تصوير آخر) درباره‌ي به کارگيري رواي‌ي اول شخص گفته بودم ارجاع دهم.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *