بودن يا بيشتر بودن …
امروز، وبلاگ‌ام يک‌ساله شد. وبلاگ‌ام را دوست دارم. با اين‌که جز ÙŠÚ© شور Ùˆ اشتياق ناشناس Ùˆ مبهم، دليلي براي راه انداختن‌اش نداشتم اما به هر Øال راه اÙتاد، آن هم خيلي زود – تنها ÙŠÚ© Ù‡Ùته بعد از شناختن اين‌که وبلاگ چيست (Ú©Ù‡ اين آشنايي‌ام هم به لط٠پويان بود).
ضدخاطرات را دوست دارم به اين دليل Ú©Ù‡ تنها ÙŠÚ© تيپ نيست، ÙŠÚ© شخصيت است. همه چيز دارد: از وقايع روزانه‌اش مي‌نويسد، Øوصله‌اش سر مي‌رود Ùˆ اÙسرده مي‌شود، بعد ناگهان موضوعي توجه‌اش را جلب مي‌کند Ùˆ از انديشه سرشار مي‌شود، گاهي دنيا را براي خودش دوباره مي‌سازد Ùˆ داستان مي‌نويسد Ùˆ گاهي عشق در وجودش رخنه مي‌کند Ùˆ شاعر مي‌شود. ضدخاطرات،‌ وبلاگ‌اي خبري نيست، ÙŠÚ© وبلاگ تخصصي هم نيست. وبلاگ‌اي شخصي‌ست Ú©Ù‡ نويسنده‌اش Ùقط عاشق نيست، Ùقط داستان‌نويس نيست، Ùقط جوينده‌ي اينترنت نيست،‌ Ùقط شاد نيست،‌ Ùقط غم‌گين نيست: همه‌شان است!
تولدت مبارک!