تصوير آخر (Ùهيمه ميرزا Øسيني)
تصوير آخر (Ùهيمه ميرزا Øسيني)
در خيالم مي بينم، ÙˆØ§Ø¶Ø Ù…ÙŠ بينم كه ديواري بر سرم Ùرو مي ريزد Ùˆ هميشه تصوير ديوار سنگين در Øال ريزش درست در Ù„Øظه آخر، درست در Ù„Øظه اي كه سنگيني اش را با يستي بر جمجمه ام Øس كنم از برابر چشمانم Ù…ØÙˆ مي شود اصولا من خيالي نارس دارم . خيالي تصويري اما Ú¯Ù†Ú¯ Ùˆ ناكامل . امكان اينكه چنين ديوار سنگيني جمجمه ام را خرد كند به نظرم بسيار است اما همين مغز متلاشي نشده سالهاست كه راه از هم پاشيده شدن را طي مي كند. …
ÙŠÚ© کابوس شخصي؟ کابوسي Ú©Ù‡ از زمان کودکي با ماست اما Øاضر نيستيم از دست‌اش بدهيم، گويي ØرÙÙŠ براي‌مان دارد Ú©Ù‡ مي‌بايست بÙهميم Ùˆ درست زماني Ú©Ù‡ به اندازه‌اي به آن نزديک مي‌شويم تا درک‌اش کنيم، همه چيز تمام مي‌شود؟ شايد چنين چيزي باشد. همه‌مان از اين کابوس‌ها داريم. کابوس‌هايي Ú©Ù‡ بلاي جان‌مان‌اند اما بي‌آن‌ نيز Øس مي‌کنيم چيزي‌مان Ú©Ù… است.
تصوير آخر طبق معيارهاي من به هر Øال داستان کوتاه نيست (Ùˆ صد البته داستاني مي‌نيماليستي Ùˆ هزار البته رمان!). مخاطب‌اش شايد بيش‌ از ÙŠÚ© داستان کوتاه‌خوان کلاسيک (البته چنين کلمه‌اي براي داستان کوتاه کمي خنده‌دار مي‌نمايد) ÙŠÚ© خواننده‌ي شعر –آن هم مخصوصا شعر سپيد- باشد. با اين‌که به نقد ايرادگير اعتقادي ندارم (Ùˆ البته اکثر نقدهايي هم Ú©Ù‡ مي‌بينيم دقيقا از همين مدل هستند) اما مي‌خواهم بگويم Ú©Ù‡ مواظب به کارگيري راوي‌ي اول شخص باشيد. با اين‌که در ظاهر ساده‌تر از راوي‌ي سوم شخص مي‌نمايد، اما واقعيت چيز ديگري‌ست. روايت اول شخص، داراي اين مشکل عظيم است Ú©Ù‡ نمي‌توان با آن عکس گرÙت! Ùˆ اگر با آن عکس بگيري، خيلي ساده تبديل به چيزي مي‌شود Ú©Ù‡ به آن مي‌گويم گيراÙتادن در چاه دÙتر خاطرات! خيلي ساده نمي‌توان داستاني بدين شيوه نقل کرد مگر اين‌که Øيات مستقل Ùˆ کامل راوي را به خواننده بقبولاني. به نظرم ÙŠÚ©ÙŠ از بهترين نمونه‌هاي چنين کاري،‌ رمان “سÙر به انتهاي شب” سلين است.