ضدخاطرات اين چند وقت اخير
ضدخاطرات اين چند وقت اخير پر بوده است از نوشته‌هاي روزهاي Øوالي‌ي دÙاع پروژه‌ام. از Øس‌اي Ú©Ù‡ پس از تمام شدن دوره داشتم نوشتم Ùˆ اين‌که آن زمان دقيقا به Ú†Ù‡ چيزهايي مي‌انديشيدم. البته آن‌ها تنها اÙکاري بودند Ú©Ù‡ در آن شرايط خاص به ذهن‌ام رسيده بودند، وگرنه هيچ‌ وقت Ú©Ù„ دغدغه‌هاي‌ام را شامل نمي‌شدند.
اين نوشتار، به گمان‌ام آخرين چيزي باشد Ú©Ù‡ از آن روزها در اين‌جا نقل مي‌کنم. نوشته‌هاي بعدي به اØتمال زياد درباره‌ي چيزهاي ديگري خواهد بود Ú©Ù‡ يا اين‌ روزها مي‌نويسم‌شان يا اگر هم قديمي باشند، خيلي مستقيم به شرايط آن روزهاي‌ام باز نمي‌گردد – با اين‌که اعتقاد دارم هر تجربه‌اي تا نهايت مرا متاثر خواهد کرد.
Ú†Ù‡ مي‌خواستم بگويم؟ مي‌خواستم ببينيد Ú©Ù‡ بعضي چيزها مهم‌تر از آن‌اي هستند Ú©Ù‡ به نظر مي‌رسند. تمام شدن دوره‌ي ليسانس به ظاهر معناي خاصي ندارد (دوره‌اي Ú©Ù‡ درس‌هايي را گذرانده‌اي، روي بعضي موضوعات بيش‌تر کار کرده‌اي، با آدم‌هايي آشنا شده‌اي، رÙته‌اي، آمده‌اي Ùˆ ديگر هيچ!) اما واقعيت‌اش اين است Ú©Ù‡ همين اين‌ها براي من خيلي مهم بود. آخر به نظر مي‌رسد مساله همين آمدن‌ها Ùˆ رÙتن‌ها باشد. يعني Ú©Ù„ مساله همين است. نه مساله‌ي اين چهار سال، نه مساله‌ي اين بيست سال، Ú©Ù‡ مساله‌ي کلي‌ي ما انسان‌ها بر پايه‌ي همين است.
در اين مدت، خيلي تجربه کرده‌ام. خيلي چيزها ياد گرÙته‌ام. نمي‌گويم همه‌اش خوب بوده است، اتÙاقا دوره‌ي سختي هم بود ولي Øاضر نيستم با چيزي عوض‌اش کنم. جد از اين، هنوز هم پيامدهاي‌اش ادامه دارد: مگر مي‌شود Ùراموش کرد آن‌چه را Ú©Ù‡ رخ داده است؟
به هر Øال … اين نوشته‌ي آخر را دو سه روز مانده به دÙاع‌ام نوشته بودم. دقيقا اين‌جا بود Ú©Ù‡ ÙŠÚ© Øس خاصي شروع کرد به غلغلک دادن‌ام. اين Ùصل ابتدايي‌ي پايان‌نامه‌ايست Ú©Ù‡ خودم به شخصه از آن خوش‌ام مي‌آيد. بخوانيدش:
من
پري کوچک غمگيني را
مي‌شناسم که در اقيانوسي مسکن دارد
و دل‌اش را در يک ني‌لبک چوبين
مي‌نوازد آرام آرام
پري کوچک غمگيني
که شب از يک بوسه مي‌ميرد
Ùˆ سØرگاه از ÙŠÚ© بوسه به دنيا خواهد آمد.
-Ùروغ Ùرخزاد
Ùصل صÙرم
يک‌جور مقدمه
اول‌اش Ùکر مي‌کردم نوشتن اين بخش از همه راØت‌تر است ولي انگار اشتباه مي‌کردم. Øال Ú©Ù‡ نوشتن پايان‌نامه‌ام تمام شده است Ùˆ Ùهرست مراجع را هم آماده کرده‌ام Ùˆ Ùقط ÙŠÚ© مقدمه-‌مانندي مانده است تا برود براي چاپ (ÙŠÚ© چيزي شبيه به روزنامه‌ها!) مانده‌ام Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ بنويسم. نمي‌دانم اگر بنويسم چطور شد Ú©Ù‡ چنين موضوعي را براي پروژه‌ي ليسانس‌ام انتخاب کرده‌ام بهتر است يا اين‌که بگويم Øالا Ú©Ù‡ اين پايان‌نامه تمام شده است Ùˆ اگر همه چيز مطابق روال پيش رود تا ÙŠÚ©ÙŠ دو Ù‡Ùته‌ي ديگر از اين دانشگاه خداØاÙظي خواهم کرد، �ه Øسي دارم. شايد هم بد نباشد از چند Ù†Ùري تشکر کنم Ùˆ بگذارم بروم پي کارم.
خوب … نمي‌نويسم چرا بيش از ÙŠÚ© سال است Ú©Ù‡ روي روش‌هاي عددي در الکترومغناطيس کار مي‌کنم چون واقعا مهم نيست. اگر مهم بود Ú©Ù‡ مي‌شد رÙت Ùˆ از شش ميليارد آدم ديگر پرسيد Ú©Ù‡ چرا به جاي Ùلان کار، آن ÙŠÚ©ÙŠ را انجام داده‌اند Ùˆ از اين ØرÙ‌ها!اين‌که بخواهم بگويم Ú†Ù‡ Øسي دارم نيز چندان Ùايده‌اي ندارد. مگر مي‌شود در ÙŠÚ© وجب‌جا Ùˆ در اين چند دقيقه وقت باقي‌مانده (به هر Øال بايد همين امروز چاپ شود!) بگويي “خوش‌Øالي ولي نه زياد، ناراØتي ولي نه Ú©Ù…” Ùˆ بعد اضاÙÙ‡ کني “گرچه واقعا دوست دارم بروم يک‌جاي ديگر” Ùˆ کلي چيز ديگر. نوشتن درباره‌ي اين‌ها را گذاشته‌ام براي ÙŠÚ© جاي مناسب.
يکمي درباره‌ي پايان‌نامه … اين پايان‌نامه نمي‌بايست درست مثل بقيه‌ي پايان‌نامه‌ها مي‌شد. متن‌هايي Ú©Ù‡ چندين Ùˆ چند بار از روي هم نوشته شده‌اند Ùˆ معلوم نيست اولين Ù†Ùر Ú†Ù‡ کسي درباره‌ي “مادولاسيون چيست؟” نوشته‌ است Ùˆ سال‌ها از روي آن نسخه‌برداري شده است. پس اين پايان‌نامه کپي‌برداري نيست! (ÙŠÚ©ÙŠ دو جا –مخصوصا در اوايل- ÙŠÚ©ÙŠ دو Ùهرست از مقدمه‌ي ÙŠÚ©ÙŠ دو تا از کتاب‌ها (کتاب Sadiku Ùˆ Salazar-Palma) اقتباس کرده‌ام ولي نه خيلي بيش‌تر) البته به قول دکتر ابريشميان (روي جلد را بخوانيد، متوجه مي‌شويد ربط ماجرا را) در نوشتن چنين چيزهايي نمي‌توان ادعا کرد Ú©Ù‡ چيز جديدي نوشته شده است – همه‌اش قبلا ثابت شده. قبول دارم … با اين‌که تقريبا اکثر روابط را خودم هم اثبات کرده‌ام (Ùˆ شما اثبات‌هاي مرا در نوشته خواهيد خواند) ولي اول Ùˆ آخر همه‌شان از قبل معلوم بوده‌اند. کلا مي‌شود Ú¯Ùت Ú©Ù‡ اين پروژه خلاقيت چنداني ندارد. البته جز در بخش برنامه‌نويسي‌اش Ú©Ù‡ شما به طور معمول چيزي از آن نمي‌بينيد. اگر تعقل را به دو بخش خلاقيت Ùˆ هوش‌مندي تقسيم کنيم، در اين پايان‌نامه مسلما دومي‌اش مي‌چربد. با اين‌Øال چندان نااميد نيستم چون وضعيت اين پروژه نسبت به اکثر پروژه‌هاي ليسانس ديگر بسيار اميدوارانه‌ است: Øداقل من Ú©Ù‡ اين‌طور Ùکر مي‌کنم! تÙاوت ديگر اين پروژه با اکثر نوشته‌هاي Ùني‌ي Ùارسي‌ي ديگر، اين است Ú©Ù‡ Ùعل مجهول‌ در آن Ú©Ù… استÙاده شده است. اين پروژه را “من” انجام داده‌ام Ùˆ به نظرم طبيعي‌تر مي‌آيد Ú©Ù‡ از همان ضمير اول شخص در آن استÙاده کنم. با وجود اين‌که اين به ظاهر بسيار عجيب Ùˆ Øتي غيرعلمي مي‌آيد ولي اعتقاد دارم Ú©Ù‡ چنين گونه نوشتني بسيار مناسب‌تر Ùˆ دقيق‌تر است. البته اين ايده از من نيست: قبل از شروع به نوشتن کمي در اينترنت گشت زدم Ùˆ راهنمايي به مضمون “چگونه تز دکتراي خود را بنويسيد” پيدا کردم Ùˆ در آن‌جا چنين توصيه‌اي‌ شده بود. به هر Øال با اين‌که اØتمال مي‌دادم به اين اعتراض شود، ولي نظرم را عوض نکردم. درباره‌ي رسم‌الخط اين پروژه بايد بگويم Ú©Ù‡ تا Øد امکان به قواعد بي‌Ùاصله نويسي پاي‌بند بوده‌ام. بي‌Ùاصله‌ نويسي به طور خلاصه يعني اين‌که هر کدام از اجزاي نوشتاري زبان را برخلا٠سبک قديمي Ú©Ù‡ همه اجزا را به هم مي‌چسباند تا Øد ممکن به همان صورت اصلي Ùˆ جدا از هم بنويسيم. يعني به جاي “ميگويم”،‌ “همانکه” Ùˆ “کتابش” بنويسيم “مي‌گويم”ØŒ “همان‌که” Ùˆ “کتاب‌اش”. گرچه در بعضي از ترکيب‌ها ØªØ±Ø¬ÙŠØ Ø¯Ø§Ø¯Ù‡â€ŒØ§Ù… از همان رسم‌الخط قديمي استÙاده کنم. درباره‌ي اين پروژه تنها ÙŠÚ© چيز ديگر باقي مي‌ماند. آن هم اين است Ú©Ù‡ بگويم چگونه مي‌توانيد با من تماس بگيريد. بهترين روش براي اين‌کار، ارسال اي-ميل به ÙŠÚ©ÙŠ از دو آدرس سولوژن ات سولوژن دات نت Ùˆ سولوژن ات یاهو دات کام است. علاوه بر اين، به زودي خواهيد توانست متن پايان‌نامه Ùˆ هم‌چنيني بقيه‌ي مقالات‌ام را (Ú©Ù‡ اØيانا چاپ نشده‌اند) در سايت www.SoloGen.net بيابيد.
ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¨ÙŠØ´â€ŒØªØ±ÙŠ درباره‌ي پايان‌نامه نمي‌دهم. تنها به نظرم مي‌آيد Ú©Ù‡ لازم است براي يک‌بار هم Ú©Ù‡ شده از بعضي کلاس‌ها Ùˆ استادها Ú©Ù‡ براي‌ام جالب بوده‌اند يادي کنم. به ترتيب زماني مي‌نويسم: شروع “ياد بعضي Ù†Ùرات” از ترم دوم است Ùˆ مهندس هنري. پس از آن ترم سوم مصاد٠بود با اولين برخوردم با بسياري از استادهايي Ú©Ù‡ کلاس‌هايي جذاب Ùˆ به يادماندني با آن‌ها داشته‌ام: دکتر ابريشميان، دکتر گرانپايه Ùˆ دکتر نکويي. ترم چهارم در کلاس‌هاي دکتر کامياب Ùˆ دکتر زکايي بسيار لذت بردم. ترم پنج‌ام با مهندس ابوتراب Ùˆ درس Ùوق‌العاده زيباي آنتن آشنا شدم Ùˆ هم‌چنين دکتر کلانتري Ùˆ مهندس لطيÙÙŠ. در ترم شش‌ام با هيچ شخص جديد تاثيرگذاري آشنا نشدم (البته باز بستگي دارد Ú©Ù‡ تاثير Ú†Ù‡ باشد!) Ùˆ نتيجه اين شد Ú©Ù‡ معدل‌ام 3 نمره اÙت کرد! ترم Ù‡Ùت‌ام نيز جز درس دکتر اردبيلي واقعا خبر خاصي نبود: اکثر درس‌هاي اصلي‌ Ùˆ مهم‌ام را گذرانده بودم Ùˆ آزمايش‌گاه‌ها مانده بودند Ùˆ درس‌هايي Ú©Ù‡ بود Ùˆ نبود‌شان تÙاوت چنداني نمي‌کرد. در نهايت ترم هشتم شد Ùˆ من تقريبا با همه‌ي کساني Ú©Ù‡ مي‌بايست آشنا مي‌شدم، آشنا شده بودم. ÙŠÚ© کلاس زيبا در اين ترم داشتم Ùˆ آن هم درس مهندس نوريان بود. همين! اما اين پايان ماجرا نيست: مهندس خسروجردي، کسي بود Ú©Ù‡ با اين‌که با او کلاسي نداشته‌ام ولي Øاضر بود ساعت‌ها براي‌ام از کنترل مقاوم Ùˆ مدرن Ùˆ … بگويد در Øالي Ú©Ù‡ من Øتي کنترل خطي را هم پاس نکرده بودم. به نظرم مي‌آيد تاثير او در ناخودآگاه‌ام Ú©Ù… نبوده باشد. در نهايت مي‌بايست دوباره از دکتر ابريشميان به طور ويژه تشکر کنم، به خاطر همه Ú©Ù…Ú©ÙŠ Ú©Ù‡ در اين سه سالي Ú©Ù‡ او را مي‌شناسم به من کرده است. ممنون!
چند Ù†Ùري هم هستند Ú©Ù‡ مي‌بايست به يادشان باشم Ùˆ هستم. خيلي‌هايي Ú©Ù‡ ارتباط‌شان با من خيلي بيش‌تر از پايان‌نامه Ùˆ درس Ùˆ اين چيزهاست. اما در اين‌جا يادي از ايشان نمي‌کنم چون Ùراتر از اين نوشتار هستند. کسي را Ùراموش نمي‌کنم!
اميرمسعود Ùرهمند
شهريور ماه سال 1381 خورشيدي