بچه‌هاي Ùرزانگان –پريسا، مينا، آيدا
بچه‌هاي Ùرزانگان –پريسا، مينا، آيدا Ùˆ Ùاطمه- مرا دعوت کرده بودند به بازديد از کارگاه علوم‌شان. امروز (دوشنبه) Øوالي ساعت 11:30 به آن‌جا رÙتم Ùˆ Øدود 2 برگشتم. اين، خيلي چيزها را مشخص مي‌کند، نه؟
اين ماجرا براي‌ام Ùوق‌العاده بود. بسيار لذت بردم. نه Ùقط خود کارگاه Ú©Ù‡ همه‌ي Øواشي‌اش هم براي‌ام جالب بود. شبيه به آن Øس‌هايي بود Ú©Ù‡ در بچگي داشتم Ùˆ مدت‌هاست خيلي کم‌تر سراغ‌ام مي‌آيد. هيجان‌زدگي‌ Ùˆ خجالت رÙتن به مدرسه‌ي دخترانه، آن هم مدرسه‌اي Ú©Ù‡ به هر Øال هميشه به صورت پنهان نوعي Øساسيت نسبت به‌اش وجود داشته است، دوباره مرا برد به بچگي‌هاي‌ام Ùˆ پشت دامن مامان قايم شدن‌هاي‌ام Ú©Ù‡ خجالت کشيدن‌‌ام واقعا مساله‌اي بود براي خودش Ùˆ در Ú©Ù„ مرا تبديل مي‌کرد به ÙŠÚ© اميرمسعود خجالتي. اين روزها ديگر کم‌تر پيش مي‌آيد Ú©Ù‡ چنان چيزي آن‌قدر آشکار خودش را به ديگران Ùˆ Øتي خودم نشان دهد اما امروز دوباره تجربه‌اش کردم – گرچه بعيد مي‌دانم ديگران چندان متوجه چنين چيزي شده باشند. اين، خيلي جالب بود. خجالت‌کشيدن به خودي‌ي خود ويژگي‌ي خوبي نيست اما اگر تو را ببرد به دنيايي ناشناخته Ùˆ غريب، کاملا مي‌ارزد. خجالت‌ام از Ú†Ù‡ جنسي بود؟ الان ديگر در ايجاد رابطه با ÙŠÚ© دختر مشکل چنداني ندارم. ÙŠÚ© دختر به تنهايي هيچ معضلي نيست اما وقتي قرار باشد ميان چند Ù†Ùر دختر بروي، آن وقت Ùرق مي‌کند Ùˆ آن هم نه به خاطر دختر بودن‌شان Ú©Ù‡ به خاطر جمع دخترانه بودن‌شان است. اين، ÙŠÚ© پديده‌ي emergent است Ùˆ معادل جمع تاثير تک تک اعضاي به وجود آورنده‌ي پديد نيست، بلکه منØصر به جمع شدن‌شان است. گرچه شايد هم چرت مي‌گويم Ùˆ ماجرا ساده‌تر از اين ØرÙ‌ها باشد اما من راØت نمي‌توانم تشخيص‌اش بدهم.
اما اين مهم‌ترين ويژگي‌ امروز نبود. ويژگي‌ي خيلي مهم‌اش، Øس دبيرستاني بودن ماجرا بود. Ùعاليت‌هايي را مي‌ديدي، پروژه‌هايي را مي‌ديدي Ú©Ù‡ خيلي Ùرق داشت با چيزي Ú©Ù‡ اکنون ما به آن مي‌پردازيم. Ùعاليت‌هاي آن‌ها به ÙˆØ¶ÙˆØ Ø¹Ù†ØµØ±ÙŠ را Ú©Ù… داشت Ú©Ù‡ من به آن Ù„Ùظ آکادميک مي‌دهم Ùˆ دقيقا همين، ويژگي‌ي منØصر به Ùرد Ùˆ جالب‌اش بود. آکادميک بودن تØقيقات خيلي خوب است اما براي کسي Ú©Ù‡ چند سال است در چنان جوي قرار گرÙته است، ديدن نگاه‌هاي ديگر بسيار هيجان‌انگيزست. کارهاي‌شان، بسيار خوب بود. بيش از Øدي Ú©Ù‡ انتظار داشتم. Ùˆ علاقه‌شان کاملا چشم‌گير بود. ويژگي‌ي خوب‌ام اين بود Ú©Ù‡ سعي کردم در هر غرÙه‌اي Ú©Ù‡ مي‌روم، به طور دقيق وارد ماجراي‌شان بشوم: خوب گوش بدهم تا بÙهمم دقيقا Ú†Ù‡ کار کرده‌اند Ùˆ بعد بÙهمم چرا چنان ايده‌هايي داشته‌اند Ùˆ پس از آن درست مانند خودشان بشوم Ùˆ سعي کنم Ú©Ù‡ ببينم Ú†Ù‡ چيز کار سوال برانگيزست. Ùرضيه Ù…Ø·Ø±Ø Ú©Ù†Ù…ØŒâ€Œ بپرسم Ú©Ù‡ چرا اين کار را کرده‌اند Ùˆ نه کار ديگري را Ùˆ بعد همين‌ها را در اختيارشان قرار دهم. من، امروز، ÙŠÚ© بازديدکننده‌ي صر٠نبودم، بلکه ÙŠÚ© مشارکت‌کننده‌ در کارها نيز بودم. براي همين ديدن هر کدام از پروژه‌ها وقت زيادي مي‌گرÙت. نتيجه‌اش اين شد Ú©Ù‡ عملا Ùقط بخشي از غرÙه‌ي Ùيزيک را ديدم Ùˆ چادر موسيقي را. به شيمي Ùقط سر زدم Ùˆ دقيقا به اين علت Ú©Ù‡ نمي‌Ùهميدم Ùˆ نمي‌توانستم جز ÙŠÚ© گوش خوب براي‌شان باشم (چيزي Ú©Ù‡ اØتمالا زياد هم بدشان نمي‌آيد ولي از Ø³Ø·Ø Ø§Ù†ØªØ¸Ø§Ø± من پايين‌ترست) از هيچ گروهي تقاضاي ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ù†Ø®ÙˆØ§Ø³ØªÙ….
زماني Ú©Ù‡ در بخش موسيقي بودم، بچه‌ها Øلقه ساخته بودند Ùˆ مي‌چرخيدند Ùˆ آواز مي‌خواندند. همه چيز! به صورت کر، به نظرم ÙŠÚ©ÙŠ از آهنگ‌هاي ونجليس را مي‌خواندند (اØتمالا از 1492 بود، شايد هم نه – داشتم با مسوول غرÙÙ‡ Øر٠مي‌زدم Ùˆ Øسابي گرم بØØ« بوديم Ùˆ نمي‌توانستم سرم را بگردانم) Ùˆ هم‌چنين چيزهاي ديگر. ÙŠÚ© آهنگي بسيار براي‌ام آشنا بود Ùˆ کرش هم بسيار خوب مي‌شد. نمي‌دانم چيست. ولي مثلا شبيه به Wind of Change از Scorpions بود گرچه بعيد مي‌دانم اين بوده باشد. اين‌اش براي‌ام خيلي جالب بود. ØÙŠÙ Ú©Ù‡ باز هم خجالت مانع اين شد Ú©Ù‡ با خيال راØت وسط Øياط بياستم Ùˆ ببينم دقيقا اين بچه‌هاي کوچولو Ú†Ù‡ مي‌کنند. Øس مي‌کردم Ú©Ù‡ اين‌جا ديگر دقيقا وسط وسط خودشان است، نمايش‌گاه نيست Ú©Ù‡ خودشان را Øاضر کرده باشند براي ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¯Ø§Ø¯Ù† (Ùˆ بعضي‌ها واقعا همين‌گونه بودند – معلوم بود بارها Ùˆ بارها تمرين کرده‌اند آن‌چه را Ú©Ù‡ بايد بگويند). مثلا سه چهار Ù†Ùري وسط زمين آسÙالت نشسته بودند Ùˆ Ù†Ùهميدم Ú†Ù‡ مي‌کنند. Ùˆ چقدر Ú©ÙˆÚ†Ú© بودند! انگار راهنمايي Ùˆ دبيرستان Ùرزانگان با هم است. مدت‌ها بود وارد چنين جوي نشده بودم. جوي مدرسه‌اي Ú©Ù‡ زندگي از در Ùˆ ديوار جاري‌ست. البته بايد بگويم Ú©Ù‡ چنين چيزي Øتي در دبيرستان علامه‌Øلي هم به اين Ø´Ú©Ù„ نبود. پسرها Ùرق دارند. جور ديگري رÙتار مي‌کنند. نمي‌توانم بگويم Ú©Ù‡ دخترها شيطان‌ترند اما پسرها به هر Øال جور ديگري‌اند. خيلي شبيه به راهنمايي بود وقتي الان از بيرون نگاه‌اش مي‌کنم. خلاصه، همه‌ي اين‌ها باعث شده است Ú©Ù‡ بدجوري دوباره چنين Ù…Øيط‌هايي را هوس کنم. Øال يا درس دادن در علامه‌Øلي Ùˆ يا همين Ùرزانگان – Ú©Ù‡ مثلا تجربه‌ي منØصر به Ùردتر Ùˆ البته سخت‌تريست. گرچه چنين چيزي اØتمالا از نظر زماني براي‌ام مشکل‌سازست ولي با اين وجود روش‌هاي ديگري هم وجود دارد. مثلا کار کردن روي پروژه‌اي با ايشان. پروژه‌اي Ú©Ù‡ با پريسا، آيدا، مينا (Ùˆ البته خيلي غيرمستقيم با Ùاطمه) داشتم، بسيار براي‌ام جالب بود. با اين‌که تقريبا زمان خيلي کمي روي پروژه‌شان کار مي‌کردم اما باز با اين‌Øال چيز مهمي بود براي‌ام. چيزهاي زيادي به‌ام داد Ùˆ کلي خاطره‌انگيز بود. کم‌ترين‌اش اين‌که الان چند دوست از ميان بچه‌هاي Ùرزانگان دارم Ú©Ù‡ با وجود اين‌که تقريبا خيلي خجالتي‌اند (Ùˆ اين دقيقا به دليل تÙاوت شرايط‌شان است. من براي‌شان هم‌اکنون آدم بزرگ Øساب مي‌شوم!) اما با اين‌Øال در ÙŠÚ© چيزهايي خيلي صميمي‌ هستيم. اين موضوع،‌ مخصوصا وقتي از راه دور (اينترنت) با هم در ارتباط باشيم بيش‌تر نمود پيدا مي‌کند (گرچه مثلا امروز باز هم نوعي Øس خجالت کشيدن Ùˆ دور بودن در آن‌ها مي‌ديدم. به هر Øال شايد طبيعي باشد وقتي 2 يا 3 بار بيش‌تر هم‌ديگر را نديده باشي‌). اگر پيش‌نهادي باشد براي Ú©Ù…Ú© به پروژه‌اي در صورتي Ú©Ù‡ به Øد کاÙÙŠ به زمينه‌ي کاري‌ام نزديک باشد، با کمال ميل قبول مي‌کنم. شايد خوب باشد Ú©Ù‡ سري هم به علامه‌Øلي بزنم – غير از سال اول دانشگاه، ديگر به دبيرستان نرÙته‌ام!
به نظرم بد نيست Ú©Ù‡ کمي درباره‌ي کارهايي Ú©Ù‡ ديدم، ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¨Ø¯Ù‡Ù…:
اولين پروژه، روبات مرتب نام داشت. اين روبات قرار بود با استÙاده از سنسور مادون قرمز کدي بارکدمانند را بخواند Ùˆ بعد متناسب با آن با استÙاده از بازويي Ú©Ù‡ با ÙŠÚ© موتور، قابليت چرخش با ÙŠÚ© درجه‌ي آزادي را داشت Ùˆ سر آن گيره‌اي (grabber) مغناطيسي وصل بود آن جسم را بردارد Ùˆ به جاي ديگر از پيش تعيين شده‌اي ببرد. البته بچه‌ها مشکل داشتند. اصولا چيزي Ú©Ù‡ رعايت نکرده بودند، ايزولاسيون پورت کامپيوتر Ùˆ درايور موتورشان بود.
پروژه‌ي روباتيک ديگر،‌ ÙŠÚ© روبات متØرک بود Ú©Ù‡ از دو استپر موتور براي هر کدام از چرخ‌هاي‌اش بود. اين روبات مي‌توانست يا جلو برود Ùˆ يا بچرخد. البته در برنامه‌شان اين‌که هم به جلو (يا عقب) برود Ùˆ بچرخد در نظر گرÙته نشده بود. اين‌ها هم مانند قبلي ايزولاسيون را رعايت نکرده بودند. در ضمن، مشکلي Ú©Ù‡ در چنين روبات‌هايي پيش مي‌آيد، خطاي مکان‌يابي‌است. براي‌شان درباره‌ي اين Ú¯Ùتم.
روبات ديگر، روبات چهره بود. ÙŠÚ© عروسک Ú©Ù‡ صورت‌اش تکان مي‌خورد. البته Ùقط دهان‌اش عقب Ùˆ جلو مي‌رÙت Ùˆ چشم‌ها نيز با آن Øرکت مي‌کردند. سيستم عملا ÙŠÚ© درجه‌ي آزادي بيش‌تر نداشت. خودشان کاربردش را Ùقط به عنوان عروسک در نظر گرÙته بودند اما نهايت چنين چيزي، روبات‌هاي اجتماعي‌ست Ú©Ù‡ Kismet نمونه‌اي شاهکار از آن‌هاست.
پروژه‌ي ديگر، دستگاه عمق سنج بود Ú©Ù‡ با استÙاده از ÙŠÚ© سيم پيچ –مشابه با روش کار Ùلزياب‌ها- کار مي‌کرد. مي‌خواست با توجه به تغيير Ùرکانسي Ú©Ù‡ از دور Ùˆ نزديک شدن Ø³Ø·Ø Ùلزي (Ùقط براي Ùلزها بود) به وجود مي‌آيد، عمق‌اش را بسنجد. در اين وسط هم کلي مشکل داشت Ùˆ ÙŠÚ© سري Ùرضيات‌اش با نتايج جور نمي‌آمد. من هم نظراتي داشتم Ú©Ù‡ Ú¯Ùتم.
ÙŠÚ© سري پروژه تعري٠شده بود Ú©Ù‡ با پيشوند پديدارشناسي مشخص مي‌شد. مثلا پديدارشناسي قطره جوهر، پديدارشناسي‌ي پارگي کاغذ Ùˆ … . اين‌ها به طور خاص براي‌ام جالب بودند.
مثلا در پديدارشناسي پارگي کاغذ، بررسي کرده بودند Ú©Ù‡ پارگي‌ي کاغذ به Ú†Ù‡ صورت است Ùˆ ميزان انØرا٠پارگي از زاويه‌ي مشخص شده، Øداکثر چقدر است. سپس نمودارهايي کشيده بودند Ùˆ نتيجه‌اش هم اين بود Ú©Ù‡ واريانس تغييرات زاويه انØرا٠کاغذ هر Ú†Ù‡ به زاويه‌ي قائم نزديک‌تر مي‌شويم، کم‌تر مي‌شود.
مورد ديگر،‌ بررسي‌ي Øرکت بادکنک بود. بادکنکي را باد کرده بودند Ùˆ سپس ول‌اش مي‌کردند Ùˆ سعي کرده بودند Ú©Ù‡ معادله‌ي مسير Øرکت‌اش را به دست آورند. براي اين‌کار از Øرکت Ùيلم‌برداري کرده بودند Ùˆ مرکز بادکنک را به طور Øدودي به دست آورده بودند Ùˆ منØني‌ي چند جمله‌اي به داده‌هاي‌شان برازانده بودند. کار به‌تري Ú©Ù‡ مي‌توانستند بکنند اين است Ú©Ù‡ معادله‌ي ديÙرانسيل Øرکت را به دست مي‌آورند Ùˆ نه ÙŠÚ© معادله‌ي استاتيکي. اين کار را با شناسايي‌ي سيستم Ùˆ معادله‌اي داراي ديناميک مي‌توانستند انجام دهند. در ضمن الان به نظرم مي‌آيد Ú©Ù‡ Øتي مي‌توانستند ورودي‌هاي سيستم را Ùشار بادکنک، اندازه‌اش Ùˆ … نيز بگيرند تا معادله دقيق‌تر باشد.
کار ديگر،‌ پديدارشناسي‌ي قطره‌ي جوهر نام داشت Ú©Ù‡ در آن به تشکيل 7هاي هنگام سقوط قطره‌ي جوهر بر روي کاغذهاي مختل٠پرداخته بود. بررسي‌ي ديگر، Ø´Ú©Ù„ قطرات پاراÙين‌اي بود Ú©Ù‡ بر روي مايعي سقوط مي‌کردند. پيل سوختي نيز با اين‌که پروژه‌ي ديگري بود Ú©Ù‡ با اين‌که چندان در آن زمينه اطلاعي ندارم، اما در نوع خودش جالب بود چون تقريبا بسيار Ú©Ù… چنين چيزي انجام شده است. يولا٠وØشي نيز اسم گياهي‌ست Ú©Ù‡ وقتي آب به آن مي‌رسد، شکل‌اش تغيير مي‌کند Ùˆ با اين تغيير شکل‌اش يا مي‌تواند در عمق خاک برود يا اين‌که خودش را روي زمين جابجا کند. اين هم جالب بود. بچه‌ها بررسي کرده بودند تا ببيند سرعت چرخش‌اش Ú†Ù‡ نسبتي با دماي آب Ùˆ هم‌چنين ميزان رطوبت دارد. نکته‌ي جالب اين بود Ú©Ù‡ تغييرات سرعت به ازاي دما در Ù…Øدوده‌ي قابل زيست موجود (زير 40 درجه) تقريبا ثابت بود ولي پس از آن تا 60 درجه Ú©Ù‡ اندازه گرÙته بودند با سرعت اÙزايش مي‌ياÙت. به نظر مي‌رسد Ú©Ù‡ سرعت ثابت داشتن در دماهاي مختل٠ويژگي‌ي خوبي‌ست Ùˆ گياه به سمتي تکامل ياÙته است Ú©Ù‡ سرعت را ثابت Ù†Ú¯Ù‡ دارد (مثلا اگر سرعت Ùرق کند، ممکن است باعث پراکندگي‌ي زياد شود Ùˆ گونه منقرض شود) ولي چون دماهاي بالاتر از 40 (Ú©Ù‡ اØتمالا پروتئين‌هاي‌اش شروع به تجزيه مي‌کنند) تجربه‌اي نداشته است، هيچ بهينه‌سازي‌اي نيز روي‌اش انجام نشده است. در اصل تابع Ùقط در ÙŠÚ© دامنه‌ي خاصي بهينه شده است. اين ايده براي‌ام جالب بود. ساعت خورشيدي نابينايان نيز، ÙŠÚ© ساعت خورشيدي بود Ú©Ù‡ ويژگي‌اش وجود تعدادي ميله‌مانندي در آن بود Ú©Ù‡ در هر ساعت Ùقط يکي‌شان گرم مي‌شد Ùˆ بدين طريق مي‌شد ساعت را تشخيص داد.
پروژه‌ي جالب ديگر،‌ آشوب نام داشت Ú©Ù‡ بچه‌ها انواع مختل٠ديناميک‌هاي آشوب‌ناک را بررسي‌ کرده بودند Ùˆ به بازديدکننده نشان مي‌دادند. اما کار جالب‌شان اين بود Ú©Ù‡ configurationاي ايجاد کرده بودند Ú©Ù‡ داراي رÙتار آشوبي بود. سه کره روي هم Ùˆ درون ÙŠÚ© هرم. اجسام، منعکس کننده‌ي نور بودند Ùˆ به نظر مي‌آمد Ú©Ù‡ اين ترکيب‌بندي نسبت به شرايط اوليه،‌ مثلا مکان دوربين Ùˆ يا مکان نوردهي‌ي اوليه داراي رÙتار آشوبي‌اي باشد. اين براي‌ام جالب بود. در زمان ما،‌ تقريبا هيچ کس نمي‌دانست آشوب چيست Ùˆ به نظرم مطلع‌ترين Ùرد در آن ميان،‌خودم بودم. اما الان، کار به Øدي رسيده است Ú©Ù‡ کار تØقيقاتي هم مي‌توانند بکنند (راستي بگويم Ú©Ù‡ شبيه‌سازي‌هاي‌شان را با 3D-Max انجام داده بودند). کلا بچه‌هاي جالبي بودند. يکي‌شان Ú©Ù‡ سال دوم بود Ùˆ به رياضي‌ي Ù…Øض علاقه داشت Ùˆ ديگري Ú©Ù‡ سال سوم بود، يا مي‌خواست در زمينه‌ي هوش مصنوعي کار کند يا اين‌که برود Ùˆ Ùيلم کوتاه بسازد.
اين‌ها همه در سالن Ùيزيک (Ùˆ البته رياضي) بودند. در Øياط،‌ همان‌طور Ú©Ù‡ Ú¯Ùتم چادري بود به اسم چادر موسيقي (ساعت خورشيدي هم در Øياط بود). در آن‌جا ابتدا ÙŠÚ©ÙŠ از بچه‌ها آمد Ùˆ درباره‌ي تاريخ‌ موسيقي‌ها Ùˆ جنبش‌ها وابسته متداول غربي (Rap, Hippism, Rock, Pop, Metal) براي‌ام Ú¯Ùت Ùˆ سپس ديگري‌اي آمد Ùˆ درباره‌ي تØقيقي Ú©Ù‡ کرده بودند ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¯Ø§Ø¯. تØقيق‌شان به اين مي‌پرداخت Ú©Ù‡ چقدر اÙراد به موسيقي گوش مي‌دهند (تØقيق در Ù…Øدوده‌ي سني‌ي 22-15 بود به نظرم)ØŒ چقدر مشکل از طر٠خانواده‌شان براي‌شان ايجاد مي‌شود، رابطه‌ي موسيقي گوش‌دادن با ميزان مذهبي Ùˆ سنتي بودن اÙراد چگونه است،‌ Ú†Ù‡ نوع موسيقي‌هايي گوش مي‌دهند Ùˆ چقدر گوش مي‌دهند Ùˆ از اين قبيل. جامعه‌ي آماري‌شان Ú©ÙˆÚ†Ú© بود -70 Ù†Ùر- Ùˆ علت‌اش هم مشکلاتي بود Ú©Ù‡ مدرسه براي‌شان ايجاد مي‌کرد Ùˆ مثلا اجازه نداده بود Ú©Ù‡ از هيچ ÙŠÚ© از بچه‌هاي علامه‌Øلي سوالي پرسيده شود يا پرسش‌نامه‌اي در مدرسه‌ي خودشان پخش کنند Ùˆ از اين قبيل. خلاصه شاکي بودند! من هم به‌شان پيش‌نهاد دادم Ú©Ù‡ از اينترنت براي نظرسنجي استÙاده کنند –با وجود باياسي Ú©Ù‡ ايجاد مي‌شود- Ùˆ Ú¯Ùتم Ú©Ù‡ اگر بتوانم، کمک‌شان مي‌کنم.
خوب … اين خلاصه‌اي بود از پروژه‌هايي Ú©Ù‡ امروز ديدم. مشخص است Ú©Ù‡ خيلي مختصر نوشتم Ùˆ هر Ú†Ù‡ به آخر هم مي‌رسيدم‌، توضيØ‌ام را کم‌تر مي‌کردم چون ديگر خسته شده‌ام Ùˆ خواب‌ام گرÙته است (الان ساعت 2:15 Ùرداست!). بازديد امروزم خيلي خوب بود، خوش‌ام آمد. در ضمن شايد بد نباشد بگويم علاوه بر اين‌کار، کمي روي برنامه‌ام هم کار کردم Ùˆ الان به نظر مي‌رسد بخش گراÙÙŠÚ© تØت ويندوز شبيه‌سازم تا Øد خوبي راه اÙتاده است. البته بايد کمي دست‌کاري‌اش کرد تا به‌تر شود اما از گردنه‌ي سختي‌اش گذشت.