دهه‌ي فجرست! قبلا به آن

دهه‌ي فجرست! قبلا به آن

دهه‌ي فجرست! قبلا به آن مي‌گفتم دهه‌ي زجر اما از وقتي Ú©Ù‡ ديگر تلويزيون نمي‌بينم، لزومي به چنان بياني نيست. حتي مي‌توان گفت به خاطر هيجان فيلم فجر،‌ زياد هم بد نيست. اين چند سال اخير Ú©Ù‡ به هر حال ÙŠÚ©ÙŠ دو فيلم‌اي از جشنواره مي‌بينم Ùˆ به‌ام خوش هم گذشته است (چهارسال پيش نمي‌رفتم). اما نکته‌ي مهم اين ده روز، مشخص است Ú©Ù‡ نه جشنواره است Ùˆ نه برنامه‌هاي تلويزيون Ùˆ نه سرودهاي راه Ùˆ بي‌راهي Ú©Ù‡ از بعضي‌هاي‌شان حتي خوش‌ام هم مي‌آيد. موضوع، انقلاب است …
هنوز نسبت به هيچ چيزي قانع نشده‌ام. نمي‌دانم Ú©Ù‡ انقلاب ايران دقيقا Ú†Ù‡ بوده است. زمان پهلوي‌ها را نيز چندان درک نمي‌کنم، گرچه به نظرم ويژگي‌هاي خوبي داشته است. با وجود همه‌ي تلاش استاد درس انقلاب اسلامي‌ام، باز هم بر اين باورم Ú©Ù‡ از نظر اقتصادي در نقطه‌ي نزديک به شکوفايي بوده‌ايم (Ùˆ لازم است در همين‌جا برائت‌ام را از ارتباط با اين 80‌ي‌هاي خرخوان بچه دبستاني اعلام کنم Ú©Ù‡ زير يوغ ميان‌ترم انقلاب هم رفتند Ùˆ حاج‌آقا هم Ú©Ù‡ سال‌ها بود چنين چيزي را نديده بود، تا آن‌جا Ú©Ù‡ توانست امتحان گرفت Ùˆ کيف کرد! در مورد خرخواني بايد به طور جداگانه‌اي بنويسم. Ú©Ù… آدمي را ديده‌ام Ú©Ù‡ بلد باشد درس بخواند.). از نظر سياسي واقعا نمي‌دانم Ú©Ù‡ الان به‌تريم يا بدتر. آزادي‌ي بيان (مهم‌ترين آزادي‌ي انسان) آن زمان Ú©Ù… بود، الان هم Ú©Ù… است گرچه شايد بشود گفت Ú©Ù‡ وضعيت فعلي تا حدي به‌ترست (مثلا من مي‌توانم در اين وبلاگ خيلي حرف‌ها بزنم Ùˆ کسي چيزي به‌ام نگويد در حالي Ú©Ù‡ انگار قبلا چنين چيزي نبوده). گرچه بخش قابل توجهي از اين را به شرايط زمان ربط مي‌دهم Ùˆ نه آزادمنشي‌ي حکومت‌داران‌مان. ساده‌ترين مثال شرايط زمان هم همين اينترنت است: وقتي اطلاعات Ùˆ منابع آن کاملا گسترده باشد، ديگر نظارت Ùˆ سانسور به اين راحتي ممکن نيست. سياست خارجه‌ي ما، آن زمان بسيار به‌تر بوده است. برخلاف امروزه روز, ايراني بودن در سطح جهاني نوعي افتخار حساب مي‌شده- حتي اگر افتخارمان به زور پول نفت‌ بوده باشد. بگذريم … نمي‌خواهم وارد جزييات بشوم. به هر حال من به نظام شاهنشاهي اعتقادي ندارم Ùˆ اين مهم‌ترين دليلي‌ست Ú©Ù‡ باعث مي‌شود چنان چيزي را خواستار نباشم (حتي اگر تفاوت‌اش در اين باشد Ú©Ù‡ چنان‌چه پهلوي‌ها سرکار مي‌بودند، وضعيت‌ من از نظر اجتماعي بسيار به‌تر بود). اما با اين وجود اين بدان معنا نيست Ú©Ù‡ از نظام فعلي نيز راضي باشم. اين نظام خيلي مشکل‌ دارد: تقدس‌اش بدترين چيز آن است. پادشاهان معمولا مشروعيت خود را از جانب خدا مي‌دانند Ùˆ اين خود بدون Ø´Ú© جلوه‌اي از سوء استفاده از امر قدسي‌ست،‌ اما به هر حال آن‌ها برخلاف حکومت فعلي، کم‌تر پيش مي‌آيد Ú©Ù‡ وزير دربار Ùˆ نماينده‌هاي مجلس‌شان را نيز مقدس بدانند در حالي Ú©Ù‡ حکومت فعلي چنين چيزي را نيز به طور احمقانه‌اي باور دارد. در اين زمانه هر چيزي Ú©Ù‡ لازم باشد، مقدس مي‌شود!
بگذريم … وضعيت فعلي‌ي اين نظام براي‌ام چندان سوالي ايجاد نمي‌کند. سوال‌ام در خود انقلاب است: چطور شد Ú©Ù‡ انقلاب کرديم؟ آيا انقلاب اجتناب ناپذير بود؟ آيا واقعا مردمي بوده است يا دست‌هاي پنهاني آن را هدايت مي‌کردند؟ نقش مذهبي‌ها چقدر بوده است؟ آيا واقعا آيت‌الله خميني باعث اين انقلاب بوده است يا او تنها مهره‌اي بوده Ú©Ù‡ در لحظه‌ي مناسب رو شده است (شبيه به کارکرد آقاي خاتمي – البته از ديدگاهي)ØŸ توده‌اي‌ها اين وسط چقدر نقش داشته‌اند؟ (البته لازم است بگويم Ú©Ù‡ از حزب توده‌ي بعد از انقلاب خوش‌ام نمي‌آيد. به طور خاص گروه مجاهدين خلق Ú©Ù‡ به شخصه بدم مي‌آيد ازشان) Ùˆ ÙŠÚ© سوال ديگر … مردم‌مان را چقدر بايد مقصر بدانم براي اين وضع وخيمي Ú©Ù‡ داريم؟ گول خوردند يا لياقت‌شان‌(مان) همين است؟ اين واقعا ديدگاه مهمي‌ست Ú©Ù‡ بدانيم کساني را Ú©Ù‡ ناخوش مي‌داريم،‌ همين مردم سرزمين آريايي اسلامي بوده‌اند Ùˆ نه کساني ديگر.
و سوال آخر: وظيفه‌ي فعلي‌ي ما چيست؟ شايد قبل از پاسخ دادن به اين، بايد مشکل‌مان را با هويت‌مان حل کنيم: ما دقيقا چه هستيم؟

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *