دوست من! مي‌خواهم چيزي را

دوست من! مي‌خواهم چيزي را

دوست من! مي‌خواهم چيزي را بگويم‌ات که خود بايد خوب بشنوم:
تو و من شبيه هم نيستيم، درست مثل هر دو انسان ديگر. تو و من، اما، شبيه‌ايم بيش از خيلي از انسان‌هاي ديگر. تو و من،‌ هر دو آدم‌ايم ديگر، درست است؟ قلب تو مي‌تپد و قلب من مي‌تپد و گاهي آن‌قدر تپيده است که لحظاتي مانده‌ است بي‌هيچ تواني براي ادامه. اين، من‌ام و اين، تويي، اين را که ديگر خوب مي‌دانيم.
دوست من! تو چيزي را در زندگي‌ات فهميده‌اي که با اين‌که شايد کاملا نفهميده باشم‌اش، اما اصول‌اش را حس مي‌کنم. مي‌فهمم چرا بايد درست باشد و درک مي‌کنم چرا بايد خوب باشد. اما با اين حال اين تنها تويي که مي‌تواني به آن عمل کني و نه من. يک تفاوت کوچک در يکي از ده‌ها چيزي که به آن عمل مي‌کنيم يا نمي‌کنيم -مي‌بيني؟- فقط يک تفاوت! و خوب، همين کافي بود که راه‌مان آن‌قدر نزديک نشود که يکي باشيم، اما کاري‌اش نمي‌توانم بکنم، متاسفانه!
اما چه فرقي مي‌کند؟ بگذار بگويم، من، تو را تحسين مي‌کنم، انسان بزرگي هستي، قدر خودت را بدان!

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *