آره … من از اين
آره … من از اين مدل صداقت خوش‌ام مي‌آد!
آره … من از اين مدل صداقت خوش‌ام مي‌آد!
اگر مي‌توانستم در روابط‌م با آدم‌ها، ارزش‌شان را درست تخمين بزنم خيلي خوب مي‌شد! گاهي دل‌ام براي هزينه‌اي Ú©Ù‡ براي‌شان کرده‌ام (Ùˆ نتيجه‌اي Ú©Ù‡ نگرÙته‌ام) مي‌سوزد. متاسÙانه بخش خودآگاه اکثر آدم‌ها (از جمله من) آن‌قدر در بعضي از يادگيري‌ها ضعي٠است Ú©Ù‡ Øتي نتوانسته است ÙŠÚ© RL ساده براي چنين مواردي انجام دهد. واقعا چرا اين‌طوري‌ست؟ چرا در روابط‌مان ياد نمي‌گيريم Ú©Ù‡ درست رÙتار کنيم؟ يوتيليتارايسم عزيز، کجايي Ú©Ù‡ من تو را مي‌خواهم!
اممم … يکمي بد شد. وقتي مي‌داني تÙاوت‌ها تنها در اجزاست Ùˆ نه ساختار، بايد Ú†Ù‡ کني؟ هيجان زندگي Ú©Ù… شد! آخرش همين است: همه مي‌ميرند!
(هي! Ù†Ùهميديد؟! نوشته‌ي قبلي را بخوانيد. وقتي مي‌داني همه‌ي آدم‌ها کمابيش يک‌جور به دنيا مي‌آيند، يک‌جور غذا مي‌خورند Ùˆ مي‌شاشند، همه‌شان عاشق مي‌شوند Ùˆ اولين عشق‌هاي‌شان را به طرز مضØÚ©ÙŠ از بين مي‌برند، بعد همه خانواده‌اي تشکيل مي‌دهند Ùˆ خانواده‌شان ÙŠÚ© روزي آن‌قدر جدا Ùˆ پراکنده مي‌شوند Ú©Ù‡ Øتي ØاÙظه‌شان هم Ú©Ù…Ú©ÙŠ نمي‌کند براي پر کردن تنهايي‌شان Ùˆ Øتي مطمئني Ú©Ù‡ همه مي‌ميرند، آن‌وقت بخش مهمي از هيجان زندگي‌ات از بين رÙته است: هيجان ساختاري‌اش! تنها اين‌که کدام ÙŠÚ© از اين اجزاء Ú†Ù‡ چيزي باشد، همه‌ي هيجان باقي‌مانده‌ي زندگي‌ست. مثلا اين‌که بÙهمي Ùلان دوست دبستان‌ات کدام دانشگاه قبول مي‌شود، Ùلان دوست دخترت اولين بار با Ú†Ù‡ کسي خواهد خوابيد،‌ Ùلان همکارت Ú†Ù‡ کاري خواهد کرد،‌ بچه‌ات چه‌کاره خواهد شد، Ùˆ اين‌که تنهايي‌ات را با Ú†Ù‡ سطØÙŠ از رÙاه به گور خواهي برد. همين! بايد قبول کرد Ú©Ù‡ اگر هيجان ساختاري باقي مي‌ماند، وضعيت خيلي جالب‌تر مي‌شد. با اين‌Øال زندگي کماکان زيباست، زيباتر از Øد تصور!)
هر روز Ú©Ù‡ مي‌گذرد بيش‌تر متوجه مي‌شوم Ú©Ù‡ اگر کسي آينده‌اي براي خودش پيش‌بيني کرد Ú©Ù‡ تÙاوت زيادي با آدم‌هاي ديگر دارد (به خصوص وقتي چنين موردي به ساختارهاي کم‌تر خودآگاه مغز ربط داشته باشد) با Øد اØتمال 1 مزخر٠مي‌گويد (نه اين‌که دروغ بگويد،‌ تنها چرت مي‌گويد Ú©Ù‡ اين طبيعتا متÙاوت است). قبلا با خودم مي‌گÙتم “اين آدم Øتما Ùرق دارد” Ùˆ يا چيزي از اين دست اما الان ديگر طر٠بايد خيلي سعي کند تا باز هم ÙŠÚ© چنان چيزي بگويم.
بخشي از نگراني‌ام رÙع شد! متاسÙانه وضعيت به طرز Ùاجعه‌باري خنده‌دارست!
جو پر از تقريب‌هايي از دلتا-Ùانکشن شده، براي کامپيوترم خوب نيست. بايد خوابيد.
وقتي مشکلات عجيب Ùˆ غريب (Ùˆ معمولا مضØÚ©) اجتماع آدم‌ها را مي‌بينم،‌ از خودم مي‌پرسم Ú©Ù‡ آيا multi-agent بودن سيستم واقعا لازم بوده است؟!
امروز Ú©Ù‡ رÙتم (يا آمدم) خواجه‌نصير،‌ خوش‌بختانه Øسي Ú©Ù‡ غالب بود از جنس نوستالژي نبود. اما عوض‌اش ÙŠÚ© مشکل ديگر پيش آمد: چرا آن‌جا اين‌قدر عجيب شده؟ ÙŠÚ© مقدار نگران شدم. هم نگران آدم‌ها،‌ هم نگران خودم Ùˆ هم نگران نگراني‌ي خودم! اممم … دقيقا داريد Ú†Ù‡ کار مي‌کنيد؟
پروژه‌ي ژنوم انسان تمام شد!
اين سايت رسمي پروژه‌ي ژنوم را ببينيد و البته ويژه‌ نامه‌ي Nature به مناسبت 50امين سال‌گرد کش٠DNA.
آدم‌ها چرا خودشان براي خودشان مهم‌ است؟ اگر جهان خيلي بزرگ‌تر از ما باشد، اگر پديده‌ها خيلي اساسي‌تر از ما باشند و ما تنها يک بخش خيلي کوچک آن باشيم، چرا بايد زندگي را اين همه سخت بگيريم و به خودمان اين همه اهميت بدهيم؟ بقا؟ چيه؟!
بعضی وقت‌ها تنبيه خوب جواب مي‌ده. تجربه‌ي امشب‌اش که خيلي خوب کار کرد!
(گرچه باعث مي‌شه بچه خلاقيت‌اش کور بشه … البته تشويق زياد هم به نظرم همين مشکل رو داره.)
مشکلات انسان هم بعضي وقت‌ها ØÙ„ مي‌شود!
وقتي نمي‌تواني X را انجام دهي،‌ چرا مي‌خواهي Y را انجام دهي؟ (بين X و Y، رابطه‌ي R وجود دارد.)
آها … با توجه به اين‌که R Ú†Ù‡ باشد، گزاره مي‌تواند مهم/نامهم يا Øتي درست/نادرست باشد. اگر R ÙŠÚ© strong interaction بين X Ùˆ Y بيان کند، مهم مي‌شود وگرنه نامهم. هم‌چنين اگر در صورتي Ú©Ù‡ R ÙŠÚ© strong interactionØŒ در جهت يک‌سان باشد، درست است وگرنه نادرست.
Sigmund Freud theorized that each person’s growth is governed by unconscious needs to please, placate, oppose, or terminate our images of parental authority. If we recognized the influence of those old images, however, we might consider them too infantile or too unworthy to tolerate and seek to replace them with something better.But then what would we substitute for them -once we divested ourselves of all those ties to instinct and society? We’d each end up as instruments of even more capricious sorts of self-invented goals.
-Self-Knowledge is Dangerious, Society of Mind, Marvin Minsky
ازت ممنون‌ام! شب خيلي خوبي بود، به من که خيلي خوش گذشت!