آدم به تقدير اعتقادي نداشته
آدم به تقدير اعتقادي نداشته باشه،‌ مجبوره به جاش همش خودش رو متهم کنه و چه سخته هميشه متهم بودن!
آدم به تقدير اعتقادي نداشته باشه،‌ مجبوره به جاش همش خودش رو متهم کنه و چه سخته هميشه متهم بودن!
مشکل ذهني‌ست قربان – جاي نگراني دارد!
اممم … اين‌جا چند خواننده‌ي خيلي جالب پيدا کرده! اول‌اش Ú©Ù‡ Ùهميدم چشم‌هام داشت از Øدقه در مي‌آمد! بايد قبول کرد Ú©Ù‡ ÙŠÚ© مقدار غيرمنتظره بود. به هر Øال اين هم تجربه‌ي جالبي‌ست Ú©Ù‡ با آدم‌هايي Ú©Ù‡ تعامل‌ات به طور معمول به گونه‌ي ديگري‌ست به صورت وبلاگي هم ارتباط داشته باشي. براي شروع پيش‌نهاد مي‌کنم نوشته‌هاي درباره‌ي شناخت را Ú©Ù‡ در بخش نوشته‌هاست بخوانيد. مي‌شود Ú¯Ùت Øتي کمي هم به کارمان ربط دارد.
[Ú¯Ùته‌ي شلايرماخر Øسابي مرا به سر ذوق آورد Ùˆ دوباره ÙŠÚ©ÙŠ از نوشته‌هاي پيشين‌ام را به يادم آورد. در آن نوشته درباره‌ي ارتباطات زباني Ùˆ به طور کلي، بيان انساني پرداخته بودم. شروع بØØ« البته از دروغ‌گويي‌ست. ارتباط اين دو باعث شد Ú©Ù‡ آن متن را به عنوان قسمت پنج‌ام درباره‌ي شناخت معرÙÙŠ کنم با اين‌که قبل از همه‌ي قسمت‌هاي ديگر اين مجموعه نوشته شده است Ùˆ الزاما هم‌اکنون اگر بخواهم دوباره ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¨Ø¯Ù‡Ù…ØŒâ€Œ آن‌گونه بيان نخواهم کرد. به هر Øال اين‌طوري‌هاست …]
درباره‌ي شناخت (5)
چرا من دروغ‌گوي‌ام؟
مدتي مي‌شود Ú©Ù‡ به چالشي درباره صداقت Ùˆ دروغ‌گويي Ùˆ انتخاب ميان آن دو اÙتاده‌ام. اين‌که آيا در زندگي مي‌بايست صادق باشيم يا نه؟ آه! چقدر زيبا بود. “زندگي” را مي‌گويم. مگر ما، يا اگر مشکلي داري، من، جز در “زندگي” مي‌توانم رÙتاري داشته باشم Ú©Ù‡ از قيد زندگي براي Ù…Øدوده‌ي Ùعاليت‌ام استÙاده کردم؟ بگذريم … سوال‌ام اين‌گونه است: آيا در همه‌ي شرايط رÙتارمان بايد عاري از دروغ –هرگونه‌اش- باشد يا نه؟ ÙŠÚ© زماني اين‌گونه Ùکر مي‌کردم. رÙتارم هم به همين Ø´Ú©Ù„ بود. الان هم مي‌شود Ú¯Ùت از نظر رÙتاري به همان صورت‌ام. اما بايد اعترا٠کنم با تعاري٠قوي دروغ‌گويي،‌ اکنون دروغ هم مي‌گويم. اجازه بده مساله را باز کنم. [چند سطر آينده کمي ماجرا رمانتيک مي‌شود!] ÙŠÚ© زماني من Ùˆ س. (د) به اين نتيجه رسيديم Ú©Ù‡ هيچ وقت نبايد اØساس Ùˆ تÙکرمان را از ديگري پنهان کنيم. البته نه دقيقا چنين چيزي. دقيق‌تر بخواهم بگويم بر اين تواÙÙ‚ کرديم Ú©Ù‡ اگر از هم‌ديگر ناراØت شديم –به هر دليلي- آن را بيان کنيم. خوب … چنين چيزي در نگاه اول Ú©Ù… Ú©Ù… جالب است. نتيجه‌اش Ú†Ù‡ بود؟‌ خوب يا بد؟ خوب يا بد Ù…Ùهومي ندارد. هم خوب بود Ùˆ هم بد. اما اين بود Ú©Ù‡ Ùهميدم چنين کاري عملا ممکن نيست. Ùشار عصبي‌ي زيادي به وجود مي‌آورد. من در اين کار بيش‌تر از خود س. صادقانه رÙتار مي‌کردم. مي‌گÙتم الان خوش‌Øال هستم يا نه Ùˆ Ú†Ù‡ Øسي دارم. اما او مي‌آمد Ùˆ چند وقت بعد ÙŠÚ© چيزي ک٠دست‌ام مي‌گذاشت Ú©Ù‡ کلي باعث تعجب‌ام مي‌شد. بدي‌اش اين بود Ú©Ù‡ من مراØÙ„ تغييرش را نمي‌ديدم Ùˆ با ضربات بزرگ مواجه مي‌شدم. البته اين تنها مورد نبوده است. موارد ديگري با اÙراد ديگري هم داشته‌ام Ú©Ù‡ به نظر مي‌رسد نمي‌بايست صداقت کامل داشت. نمي‌گويم دروغ بگوييم ولي لازم هم نيست همه چيز را بگوييم. مي‌بايست آن صورتي از Øقيقت Ú©Ù‡ “بهتر” به شرايط بخورد را بيان کنيم. اين، خود، نوعي از دروغ است. طبق تعري٠قوي‌ي دروغ، اين ÙŠÚ© دروغ Ù…Øسوب مي‌شود. در اين‌جا بود Ú©Ù‡ به ÙŠÚ© Ùکر ديگر هم مي‌رسم: نکند همه‌ي رÙتارهاي انساني ÙŠÚ© دروغ باشند؟ هر تعري٠کردني،‌ هر بياني، هر تاکيدي Ùˆ هر چيزي از اين دست، ÙŠÚ© بيان دروغ‌آلود از Øقيقت است (Ùˆ Ùعلا هم کاري ندارم Ú©Ù‡ اين وسط Øقيقت را بايد به کار ببرم يا واقعيت يا طبيعت. به نظر مي‌رسد واقعيت با آن تعريÙ‌ام سازگارتر باشد. مطمئن نيستم. باشد، از اين پس به آن مي‌گويم واقعيت). مثلا اين مورد را ببين: ÙŠÚ© زوج موÙÙ‚ Ùˆ ÙŠÚ© زوج ناموÙÙ‚. تÙاوت‌شان در چيست؟ Ùقط به همين مي‌پردازم Ú©Ù‡ اگر اين دو Ù†Ùر‌، آدم‌هايي با ارتباط اجتماعي‌ي بهتري باشند،‌ اØتمالا زوج موÙق‌تري خواهند بود. (چنين چيزي درست است؟) خوب … ارتباط اجتماعي‌ي بهتر يعني چه؟ کسي Ú©Ù‡ سواد لغوي بهتري دارد، مي‌تواند به گونه‌اي صØبت کند Ú©Ù‡ ديگران را بيش‌تر جذب کند Ùˆ آن‌ها اØساس نزديکي‌اي با او Ùˆ Ú¯Ùته‌اش –هرچند کاذب- داشته باشند، از نظر برخورد اجتماعي شخصي موÙق‌تر است. اين عالي‌ست! ديگران چگونه بيش‌تر جذب مي‌شوند؟‌يک موردش اين است Ú©Ù‡ اØساس کنند آن شخص “ØÙ‚” دارد در موقعيت سخن‌وري باشد. مورد ديگرش اين است Ú©Ù‡ Øس کنند Øر٠او با Øر٠آن‌ها يکي‌ست (Ùˆ البته انکار نمي‌کنم Ú©Ù‡ بين همه‌ي اين‌ها ارتباط پيچيده ولي تنگاتنگي وجود دارد. براي همين ذکر هر کدام از اين موارد به معناي بيان مجموعه‌اي مستقل نيست). پس بايد شخص به گونه‌اي رÙتار کند Ú©Ù‡ چنين موقعيتي را ايجاد کند. چگونه چنين چيزي ممکن است؟ ÙŠÚ© موردش مي‌تواند سواد باشد. کسي Ú©Ù‡ سواد بيش‌تري دارد چنين Øقي هم براي خودش ايجاد مي‌کند. من به ÙŠÚ© دکتر بيش از ÙŠÚ© بي‌سواد در ÙŠÚ© موضوع علمي توجه نشان مي‌دهم (Ùˆ بايد بگويم Ú©Ù‡ امروزه ديگر هر دکتري هم براي‌ام Øجت نيست). اما اين وسط ÙŠÚ© ارتباط زباني هم وجود دارد. نمي‌توانم خيلي راØت درباره‌ي ويژگي‌هاي ÙŠÚ© ارتباط زباني‌ي “موثر” بنويسم چون بسيار گسترده Ùˆ بسيار وابسته به مورد است. اما با اين‌Øال مي‌توان وجود چنين چيزي را قبول کرد. خوب … Øالا مي‌رسم به قسمت جالب ماجرا (شايد اين قسمت‌هاي قبلي (يعني اين چند خط اخير) مقداري زيادي بوده باشند). دو Ù†Ùر،‌ ÙŠÚ© واقعيت را مي‌خواهند بيان کنند. دو سخنران ÙŠÚ© واقعيت را ديده‌اند Ùˆ مي‌خواهند درباره‌اش سخن برانند. يا اصلا چرا پيچيده کنم؟ همين مورد زوج‌ها. Ùرض مي‌کنيم هر دو شخص، به ÙŠÚ© گونه هم‌ديگر را دوست داشته باشند (با اين‌که چنين چيزي هم Øر٠مÙتي است). اما چرا ÙŠÚ©ÙŠ موÙÙ‚ مي‌شود در پايداري چنين مجموعه‌اي Ùˆ ديگري موÙÙ‚ نمي‌شود؟ تÙاوت اين دو وضعيت در Ù†Øوه‌ي بيان آن واقعيت است.
سوال: بيان چيست؟ اين شايد تعري٠مناسبي باشد: انتخاب مجموعه‌اي از سمبول‌هاي زباني از ميان انتخاب‌هاي متعدد Ùˆ چيدن آن‌ها کنار هم به Ù†Øوي Ú©Ù‡ تصويري (Projection)‌اي از ذهنيت موجود را ارايه دهد.
خوب است!
با توجه به اين‌که اين مجموعه‌اي Ú©Ù‡ از ميان‌اش انتخاب صورت مي‌گيرد Ú†Ù‡ باشد، صورت‌هاي مختلÙÙŠ مي‌تواند Ø´Ú©Ù„ بگيرد: زبان گويش‌پذير،‌ موسيقي، رقص، نقاشي Ùˆ … (اين‌که هر کدام از اين‌ها –البته به جز اولي- به Ú†Ù‡ Ø´Ú©Ù„ ÙŠÚ© زبان هستند، موضوعي است Ú©Ù‡ بايد درباره‌اش به طور جداگانه بنويسم Ùˆ البته مطمئن هم نيستم نظر خيلي خوبي هم داشته باشم).
با اين‌که تا Øد خوبي اعتقاد دارم Ú©Ù‡ ذهن انسان،‌ ساختاري زباني دارد ولي اين بدان معنا نيست Ú©Ù‡ معتقد باشم Ú©Ù‡ ÙŠÚ©ÙŠ از اين زبان‌ها به تنهايي مي‌توان آن ذهنيت را به طور کامل بيان کند. براي همين،‌ تصوير ارايه شده، دقيقا کامل نيست. يعني نمي‌توان با استÙاده از آن ذهنيت را به طور کامل به دست آورد. نتيجه اين‌که اين بيان، در Ùضايي همگاني منتشر مي‌شود تا هر کسي آن را برداشت کند (Øتي اگر اين Ùضاي همگاني، ÙŠÚ© Ù†Ùره باشد). برداشت هر کس متناسب با متن Ùˆ باÙت (در مرØله عام) Ùˆ ذهنيت خاص هر شخص (Ú©Ù‡ چيزي متاثر از باÙت Ùˆ متن ولي با ويژگي‌هاي شخصي‌تر از آن‌هاست) خواهد بود. در اصل مي‌توان اين‌گونه Ú¯Ùت Ú©Ù‡ اين نيز دوباره بازسازي‌ي projection در Ùضاي برداري ذهنيت گيرنده پيام است. نتيجه Øاصل Ùˆ نتيجه اولي، معمولا ÙŠÚ©ÙŠ نيستند (Ùˆ از نظر تئوري،‌ نمي‌توانند هم باشند).
خوب … Øالا مي‌رسم به بخش مهم ماجرا،‌ يعني اين‌که چرا هر بياني ÙŠÚ© دروغ‌گويي‌ست. دوباره اين سوال را مي‌پرسم Ú©Ù‡ واقعيت “من A را عاشق هستم”ØŒ چرا وقتي از طر٠من=X بيان شود نتيجه‌اي متÙاوت با من=Y خواهد داشت؟ پاسخ ساده‌ است: تصور (ذهنيت) ساخته شده از تصوير اول با تصور ساخته شده از تصوير دوم متÙاوت است. اگر گيرنده‌ها ÙŠÚ©ÙŠ باشند، نتيجه تÙاوت تصوير ساخته شده توسط X Ùˆ Y است. کسي Ú©Ù‡ موÙق‌تر است،‌ بهتر بيان مي‌کند Ùˆ بهتر بيان کردن هم دقيقا به اين معناست Ú©Ù‡ متناسب با A،‌ تصويري از ذهنيت‌اش مي‌سازد Ú©Ù‡ بازسازي‌اش در Ùضاي ذهني‌ي AØŒ ذهنيت خوش‌آيندتري را ايجاد کند. همين!
براي همين است Ú©Ù‡ مي‌گويند “هر چيزي را متناسب با همان شخص براي‌اش بيان Ú©Ù†” يا “کبوتر با کبوتر، باز با باز” Ùˆ … . مثلا مورد اول بدين معناست Ú©Ù‡ من نمي‌توانم از Øساب ديÙرانسيل Ùˆ انتگرال براي به دست آوردن Ùرمول مساØت ÙŠÚ© دايره براي بچه‌ي کلاس پنج‌ام استÙاده کنم Ùˆ هم‌چنين در مورد دوم دقيقا مشکل به اين بازمي‌گردد Ú©Ù‡ اين دو موجود در بيان‌شان با هم به مشکل برمي‌خورند (Ùˆ اگر داد Ùˆ هوار مي‌کني Ú©Ù‡ مشکل تنها بيان نيست،‌ لازم است ذکر کنم Ú©Ù‡ منظور من از بيان هيچ‌وقت تنها بيان گويش‌پذير نبوده است،‌ بلکه رÙتارهاي ديگر را نيز شامل مي‌شود Ú©Ù‡ باز هم Ùقط نقاشي Ùˆ موسيقي نيست،‌ بلکه سر ÙŠÚ© سÙره شده را نيز شامل مي‌گردد).
تا بدين‌جا خوب است. با اين‌که اين ÙŠÚ© نتيجه‌گيري‌ي تجربي‌ست ولي به نظرم صØت دارد (به هر Øال در مورد آدميان تنها مي‌توان به نتايج تجربي Ú©Ùايت کرد. هنوز به اصول موضوعه‌ي آدمي دست‌رسي ندارم). نتيجه اين‌که بيان دقيق ذهنيت‌ات، بيان خوش‌آيند آدم‌ها نيست. قبل از بيان آن، مي‌بايست آن را به گونه‌اي بپروري Ú©Ù‡ متناسب با آن‌ها باشد Ùˆ در ضمن،‌ ÙŠÚ© چيزهايي را هم اصلا بيان نکني. اين، ÙŠÚ© دروغ‌گويي است. من مجبورم در ارتباطم با شخصي خاص، ÙŠÚ© چيزهايي را به او نگويم چون ناراØت مي‌شود. عبارت “ظرÙيت ندارد” بسيار خوب اين را توصي٠مي‌کند. اين‌جا هيچ کسي مقصر نيست، اين تنها ÙŠÚ© ويژگي‌ي ساختاري ذهن انسان است Ùˆ کاري‌اش هم نمي‌شود کرد. از انسان نمي‌بايست خيلي انتظار داشت. Øتي نبايد جمله “ديگر از هيچ‌کسي انتظاري ندارم” را هميشه بيان کني. جدي مي‌گويم! همين کاÙي‌ست تا دوست نازنين‌ات نمي‌گويم از تو برنجد، ولي Øداقل دل‌اÙسرده شود. مي‌داني … اين نوشته وقتي خطاب به هيچ‌کس باشد، Ùوق‌العاده است ولي وقتي بيايي Ùˆ براي کسي بگويي‌اش،‌ ممکن است ناراØت‌اش کند. مي‌دانم Ú©Ù‡ تو اين‌گونه نيستي. مي‌دانم Ú©Ù‡ ناراØت نمي‌شوي از اين جور چيزها. دل‌ام هم نمي‌خواهد ناراØت‌ات کنم ولي چاره‌اي ندارم. مجبورم چنين چيزهايي را ÙŠÚ© جايي بيان کنم: بياني تا Øد ممکن دقيق Ùˆ با کم‌ترين سانسور. اين براي قلب آدم‌ها خوب نيست،‌ ولي براي تو Ú©Ù‡ مشکلي ايجاد نمي‌کند، نه؟
مهر 81
Since each person, as an individual, is the not-being of the other, it is never possible to eliminate non-understanding completely.
Friedrich Schleiermacher
خب … وضعیت خیلی به‌ترست! خواب جواب نداد تنها به طور موقتي باعث شد Ú©Ù‡ مشکلات روي‌ام زياد تاثيرگذار نباشند. براي بعضي از مسايل [ذهني] لازم است Øتما به Ø³Ø·Ø Ù¾Ø§ÙŠÙŠÙ†ÙŠ از قواي بدني برسي تا Ùعال شوند: ÙŠÚ© Ø³Ø·Ø Ø¢Ø³ØªØ§Ù†Ù‡. اما در نهايت، روش‌هاي ديگر جواب داد – خوبه! (يادته همين چند روز پيش از اÙزايش امکانات کنترل‌پذيري‌ام Ú¯Ùتم؟!)
…
نه! جدا Øال‌ام بده …
(چيه؟ کي٠مي‌ده يکمي به‌تون بد Ùˆ بيراه بگم تا آروم بشم؟ ØÙŠÙ Ú©Ù‡ آروم‌ام نمي‌کنه وگرنه Øتما چيزهاي خوبي براتون داشتم.)
شايد Ùقط مشکل از اين باشه Ú©Ù‡ خواب‌ام مي‌آد! شايد … برم ببينم جواب مي‌ده يا نه …
چرا به اندازه‌ي کاÙÙŠ بدجنس نيستم؟!
اه … همه‌اش ÙŠÚ© سري Ùرض ايده‌آليستي‌ست. وقتي قرارست ناراØت باشي، چلاسيده شوي يا اÙسرده، مهم نيست وضعيت Ù…Øيطت چطور باشد، Ú†Ù‡ چيزهايي داشته باشي يا نداشته باشي، در هر Øال همان مي‌شوي Ú©Ù‡ بايد بشوي. نه! درست Ù†Ú¯Ùتم: Ù…Øيط خيلي موثرست، ابزارهاي خوب Ù…Øيطي‌ات هم خيلي موثرند، اما طبق قانون بقاي‌ي خوبي (يا شايد هم بدي) آن ابزارها هم به اندازه‌ي کاÙÙŠ بدي Ùˆ ناراØتي ايجاد مي‌کنند Ú©Ù‡ در Ú©Ù„ Ùرقي نداشته باشد وضعيت سيستم. چند وقت است براي خودم ننوشته‌ام؟ اه! خوش‌ام نمي‌آيد از اين وضعيت نصÙÙ‡ Ùˆ نيمه اين وبلاگ. اين، Ùقط سي‌ثانيه از من است: مدت زمان نوشتن هر پست.
خواجه‌نصيري‌ها! به جاي اين‌که هي Ú†Ù¾ Ùˆ راست ناله کنيد از نبود تريپ Ùˆ ديگر قضايا(!)ØŒ بريد ÙŠÚ© Ùکري به Øال رييس شوراي صنÙي‌تون بکنيد Ú©Ù‡ اين‌همه کاÙور توي غذاها نريزه! باور کنيد‌ تاثير جسم روي ذهن واقعا زياده.
خيلي Øس خوبي نيست اين‌که در اينترنت با بعضي از آدم‌هاي ويژه صØبت کني Ùˆ بعد ببيني Ú©Ù‡ خودشان نيستند! اصلا خوب نيست Ú©Ù‡ پسوردت را به کسي بدهي … اممم … اين‌طوري شايد مجبور باشم ÙŠÚ© سري تصميم‌ مشخص(!)‌ بگيرم. Øس مي‌کنم privacyام بدجوري خدشه‌دار شده است. من رÙتم …
چند عکس جالب از تظاهرات ضدجنگ در سايت جادي! پيش‌نهاد مي‌شود.
:X
ÙŠÚ©ÙŠ از مهم‌ترين کتاب‌هايي Ú©Ù‡ تا به Øال خوانده‌ام،‌ سقوط آلبر کامو بوده است. خيلي‌ها اين آخرين رمان کامو را چندان بزرگ نمي‌دانند، اما به نظرم شاه‌کار او همين است: بسيار اساسي‌تر از بيگانه. آن موقع Ú©Ù‡ خواندم‌اش خيلي تØت تاثير قرار گرÙتم Ùˆ به خوبي Øس مي‌کردم Ú©Ù‡ شباهت‌هاي زيادي با ايده‌هاي‌ام دارد. آن زمان -مي‌شود دو سال پيش به گمان‌ام- سقوط جلوتر از من بود. ÙŠÚ© سال زمان لازم بود تا من به آن برسم: پارسال سقوط شتاب‌ناک‌ام را شروع کردم Ùˆ عجب سقوطي. در Ùاصله‌ي چند ماه آن‌قدر رنگ دنيا براي‌ام عوض شد Ú©Ù‡ بيان‌ناپذيرست. به هر Øال … پارسال‌ام را -همين موقع‌هاي‌ام را- Ú©Ù‡ مي‌بينم کلي تعجب مي‌کنم. اين‌که سال 81 تمام شد بيش‌تر شبيه به معجزه است. عجب دوران‌اي! مثلا همين Ù‡Ùته،‌ Ù‡Ùته‌ي اول بعد از عيد،‌ عجب Ù‡Ùته‌ي بي‌خودي بود: مرده‌شور ببردش!
(سقوط را نخوانيد! هيچ وقت نخوانيد!‌ ببخشيد اگر تا به Øال به ÙŠÚ©ÙŠ دو Ù†Ùرتان هديه‌اش داده‌ام. Ùکر کردم چيزهاي خيلي مهم،‌ باارزش هم هستند اما اشتباه مي‌کردم. به نظر مي‌رسد جهالت بعضي وقت‌ها به‌تر نگوييم، Øداقل راØت‌تر از آگاهي‌ست.)