براي چه مي‌زي‌ايم؟! دليلي هست؟
براي چه مي‌زي‌ايم؟!
دليلي هست؟
از خودم بگويم براي‌ات؟ از سير تØÙˆÙ„‌ Ùˆ تکان‌هاي‌ام؟ يا شايد از گرماي هوا؟
ابتدا انسان در آشوب Ùˆ ناداني بود، پس Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡â€ŒÙ‡Ø§ را به وجود آورد، سنت‌ها ايجاد شدند، تابوها، باورها، اعتقادات Ùˆ آن چيزهاي ديگري Ú©Ù‡ سخت به‌شان معتقد شد چون براي ادامه‌ي ØÙŠØ§Øªâ€ŒØ§Ø´ لازم بودند ولي دليلي براي‌شان نداشت جز بازگشت به همان Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡â€ŒÙ‡Ø§. پس از آن، Ø³Ø·Ø Ø¨Ø§ÙˆØ±Ù‡Ø§ÙŠâ€ŒØ§Ø´ تغيير کرد Ùˆ سعي کرد به جاي اين‌که قوانين را ياد بگيرد، راه رسيدن به آن قوانين را بياموزد. به‌ترين ابزاري Ú©Ù‡ در اين ميان کش٠کرد –و شايد هم تنها ابزارش- عقل بود. انسان در اين‌جا بود Ú©Ù‡ مدرن شد چون Ùکر کرد عقل يعني منطق Ùˆ استدلال –و تا اين‌جاي‌اش با اين‌که درست Ù†Ù…ÙŠâ€ŒÚ¯ÙØª اما در گم‌راهي مهلکي هم نبود- Ùˆ با Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ از اين وسيله‌ي جديد Ú©Ù‡ خوب است به آن بگويم ÙŠÚ© ÙØ±Ø§Ø¨Ø§ÙˆØ± جديد، ÙŠÚ© ÙØ±Ø§Ø§Ùسانه (يا به قول گمان‌ام ليوتار) Ùˆ يا ÙØ±Ø§Ø±ÙˆØ§ÙŠØª جديد همه چيز را دوباره تعري٠کرد. اشتباه از اين‌جا شروع شد … دو سوال مي‌پرسم: علم چرا خوب است؟ آيا جواب مي‌تواند اين باشد Ú©Ù‡ علم ابزارهايي براي بررسي‌ي دقيق واقعيت اطراÙ‌مان به ما مي‌دهد؟ به نظرم اين پاسخ خوبي‌ست – اگرچه ممکن است از نظرت کمي کلي باشد. به هر ØØ§Ù„ ÙلسÙÙ‡ هم (البته با توجه به اين‌که ÙلسÙه‌ي Ú†Ù‡ مکتبي باشد) تا ØØ¯ÙˆØ¯ÙŠ Ù‡Ù…ÙŠÙ† است، گيريم کمي ابزارهاي‌اش ÙØ±Ù‚ داشته باشد. سوال دوم‌ام اين است: آيا علم مي‌تواند ØÙ‚يقت را به ما نشان بدهد؟ مساله در همين است. ØÙ‚يقت همان واقعيت نيست. در ضمن با توجه به بينش‌اي Ú©Ù‡ نسبت به دنيا داريم، دليلي ندارد Ú©Ù‡ واقعيت Ùˆ طبيعت ÙŠÚ©ÙŠ باشند Ùˆ به نظرم کاري Ú©Ù‡ علم در واقع انجام مي‌دهد تنها بررسي‌ي طبيعت است Ùˆ نه واقعيت. بله! علم در بعضي از ØÙˆØ²Ù‡â€ŒÙ‡Ø§ مستقيم با ØÙ‚يقت سر Ùˆ کار دارد اما اين دقيقا همان معضلي‌ست Ú©Ù‡ به شدت Ú¯Ø±ÙØªØ§Ø±Ø´ هستم: ØÙ‚يقت‌اي Ú©Ù‡ با آن سر Ùˆ کار داريم، ارزشي ندارد چون ØÙ‚يقتي قابل کش٠نيست. وقتي ÙŠÚ© سري اصل اوليه را در نظر مي‌گيري Ùˆ قضيه‌هايي بر آن‌ها مي‌نويسي،‌ کاري Ú©Ù‡ انجام مي‌دهي تبديل ÙŠÚ© سري ØÙ‚يقت به واقعيت است. قضايا، واقعيت ØÙ‚ايقي هستند Ú©Ù‡ توسط آن اصل‌ها بيان شده‌اند. اما Ú†Ù‡ کسي Ú¯ÙØªÙ‡ است اين ØÙ‚يقت ارزشي دارد؟ موضوع اين است: ارزش بايد در ÙŠÚ© ظر٠باخرد، در ÙŠÚ© متن يا دقيق‌تر بگويم،‌ در ÙŠÚ© Ù…ØÙŠØ·ÙŠ Ú©Ù‡ عامل‌اي خارجي بتواند با توجه به آن Ù…ØÙŠØ· Ùˆ Ø±ÙØªØ§Ø± تو در آن، کارت را ارزش‌گذاري کند بيان شود Ùˆ جهان،‌ با وجود اين‌که ÙŠÚ© ظر٠است، اما ÙŠÚ© متن نيست چون قضاوت نمي‌کند، در Ú©Ù„ بي‌خردست. بله! قبول دارم Ú©Ù‡ جهان، به هر دليلي، گاهي دچار بخش‌هاي با تظاهر Ø±ÙØªØ§Ø± خردمندانه مي‌شود اما اين‌ها قادر به قضاوت جهان نيستند،‌ تنها قادر به قضاوت‌اي Ù…ØÙ„ÙŠ در متن خود هستند. مشکل مدرنيسم همين است. مدرنيسم در انتخاب ÙØ±Ø§Ø±ÙˆØ§ÙŠØªâ€Œ معقولانه عمل کرد (اين به گمان‌ام دقيق‌ترين بيان ممکن است: مدرنيسم، Ø±ÙØªØ§Ø±ÙŠ Ø¹Ù‚Ù„Ø§ÙŠÙŠ براي انتخاب عقل به عنوان ابزار انجام داده است) اما اصلا به اين نکته توجه نکرد Ú©Ù‡ خيلي Ø±Ø§ØØª ممکن است در دام نبود ارزش‌ها Ø¨ÙŠØ§ÙØªØ¯ Ùˆ مجبور شود ارزش‌هايي Ø¨ÙŠØ§ÙØ±ÙŠÙ†Ø¯ Ú©Ù‡ واقعا وجود ندارند. ارزش‌هايي Ú©Ù‡ وجود واقعي ندارند، اما ØÙ‚يقت ÙØ±Ø¶ مي‌شود: بس مضØÚ©! مدرنيسم،‌ در ÙŠÚ©ÙŠ از به‌ترين ØØ§Ù„ت‌هاي خود مي‌تواند طبيعت را جانشين واقعيت کند اما باز اين منوط به باور ÙØ±Ø§Ø±ÙˆØ§ÙŠØªÙŠ Ø¯ÙŠÚ¯Ø±Ø³Øª Ùˆ باز اين‌که دليلي ندارد Ú©Ù‡ ربطي به ØÙ‚يقت داشته باشد مگر اين‌که ÙØ±Ø§Ø±ÙˆØ§ÙŠØª ديگري را نيز وارد ماجرا کنيم.
در اين‌جاست Ú©Ù‡ پست‌مدرنيسم وارد مي‌شود Ùˆ باعث مي‌شود نوشته‌اي چون همين چيزي Ú©Ù‡ اکنون در ØØ§Ù„ نوشتن‌اش هستم به وجود بيايد. پست‌مدرنيسم Ùوق‌العاده است،‌ دقيقا به تو مي‌گويد مشکل در کجاست اما Ù…ØªØ§Ø³ÙØ§Ù†Ù‡ گند مي‌زند به خيلي چيزها از جمله خودش. وقتي روايات را به دور مي‌ريزي، سپس از ÙØ±Ø§Ø±ÙˆØ§ÙŠØªâ€ŒÙ‡Ø§ÙŠâ€ŒØ§Øªâ€Œ ØÙ‚يقت‌زدايي مي‌کني ديگر Ú†Ù‡ چيزي براي‌ات باقي مي‌ماند؟ تقريبا هيچ!
نه! من نمي‌خواهم مقاله بنويسم،‌ مدت‌هاست Ú©Ù‡ ديگر ØÙˆØµÙ„ه‌ي چنين کاري را ندارم. نمي‌خواهم براي آدم‌هايي بنويسم Ú©Ù‡ بايد بخوانند Ùˆ خوب بÙهمند Ùˆ درک‌ام کنند. شايد تنها دوره‌اي Ú©Ù‡ واقعا اين‌کار را مي‌کردم مربوط باشد به دوران شبکه‌هاي ماورا Ùˆ صبا. آه! چقدر وقت پيش مي‌شود. بعد از آن ديگر نظرم عوض شد. سال‌هاست براي خودم مي‌نويسم. ØÙˆØµÙ„Ù‡ ندارم بيش از ØØ¯ÙŠ ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¯Ù‡Ù…. با Ø§ÙŠÙ†â€ŒØØ§Ù„ شايد Ú©Ù… هم ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ù†Ø¯Ù‡Ù…. از Ú†Ù†Ø¯Ø¨Ø§Ø±Ù‡â€ŒÚ¯ÙØªÙ† چيزها خوش‌ام نمي‌آيد اما اعترا٠مي‌کنم Ú©Ù‡ نسبت به روده‌درازي‌اي Ú©Ù‡ منجر به بيان دقيق –هر Ú†Ù‡ دقيق‌تر- ماجرا شود ØØ³Ø§Ø³ÙŠØªÙŠ Ù†Ø¯Ø§Ø±Ù…. يعني ØØªÙŠ Ø®ÙˆØ´â€ŒØ§Ù… مي‌آيد از چنين کاري. مي‌خواهم همه‌ي جملات‌ام تا ØØ¯ ممکن دقيق باشند. در ØØ±Ù زدن نيز تا ØØ¯ خوبي اين‌گونه‌ام. بابت اين موضوع تا ØØ¯ÙŠ Ø®ÙˆØ´â€ŒØØ§Ù„‌ام. معمولا کم‌تر چرت مي‌گويم. خب، دقيقا به همين دليل کم‌تر ØØ±Ù مهمي مي‌زنم. نظري قاطعي در مورد سياست ندارم. مطمئن نيستم دموکراسي واقعا چيز خوبي باشد. طرÙ‌دار سينه‌چاک هيچ کس نيستم. طرÙ‌دار متعصب عقيده‌اي هم نيستم جز ÙŠÚ© ÙØ±Ø§Ø¹Ù‚يده Ú©Ù‡ آن هم بي‌نهايت Ù…ØÚ©Ù… نيست: چيز زيادي نمي‌توان Ú¯ÙØª. يا شايد هم به‌تر باشد بگويم،‌ ØØ±Ù زيادي نمي‌شود زد. Ú†Ù‡ مي‌دانم، اين هم نوعي ÙØ±Ø§Ø±ÙˆØ§ÙŠØª است. دنياي من، دنياي Ø§ØØªÙ…الات است. Ø§ØØªÙ…الات عدم‌قطعيت را به طور ذاتي وارد ماجرا مي‌کند اما وقتي از آن Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ مي‌کني، هيچ عدم قطعيتي نداري: با قطعيت از آن Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ مي‌کني. اين دقيقا ÙŠÚ© ÙØ±Ø§Ø±ÙˆØ§ÙŠØª است. گ�تم، در اين هم خيلي اصرار نمي‌کنم. اما بايد باور کرد Ú©Ù‡ وضعيت واقعا ÙˆØØ´ØªÙ†Ø§Ú© است.
دوباره مي‌رسم به پرسش ابتدايي: چرا مي‌زي‌ايم؟
امشب به کنسرت موسيقي‌ي سنتي‌ي گروه شمس Ø±ÙØªÙ…. خانوادگي بود Ø±ÙØªÙ†â€ŒÙ…ان. زرين براي‌مان بليت Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ بود. Ø¯ÙØ¹Ù‡â€ŒÙŠ Ù‚Ø¨Ù„ هم گويا همو اين‌کار را کرده بود. دل‌آگاه را هم اين‌بار آگاهانه‌تر ديدم. مدتي‌ست گاهي با هم چت مي‌کنيم Ùˆ مي‌شود Ú¯ÙØª رابطه‌مان خيلي بيش‌تر از سلام Ùˆ عليک است: دعوا هم مي‌کنيم گاهي. خوب بود … خوش‌ام آمد. برنامه‌ي قبلي‌ي تابستان هم از همين‌ها بود. عاشق موسيقي‌ي سنتي نيستم. معمولا گوش نمي‌کنم. وسط اجراي‌شان ØØ³â€ŒØ§ÙŠ Ù‡Ù…ÙŠØ´Ú¯ÙŠ به‌ام Ù…ÙŠâ€ŒÚ¯ÙØª Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ خوب مي‌شد اگر به جاي تنبور، طر٠گيتار برقي مي‌زد Ùˆ به جاي تنبک،‌ درام؟ نياز به شدت دارم، هيجان Ùˆ ضرب‌آهنگ‌هاي قوي! د٠خيلي خوب است. دوست‌اش دارم. اما د٠برنامه‌ي اين‌ها خيلي زياد نيست. صداي غالب نمي‌شد. به هر ØØ§Ù„ ÙˆØØ´ØªÙ†Ø§Ú© بود. همين Ùکرهاي بالايي به سرم زد وسطش. دقيق‌تر بگويم، ابتدا ØØ³ کردم Ø¹Ø±ÙØ§Ù†ÙŠ Ú©Ù‡ از آن در اشعارشان مي‌گويند نه تنها به من هيچ ربطي ندارد Ú©Ù‡ کاملا مهمل است. به شدت ØØ³ جدايي مي‌کردم. Ú†Ù‡ معنايي دارند اين‌ها؟ از آن‌جا بود Ú©Ù‡ اين ÙØ±Ø¢ÙŠÙ†Ø¯ سنت Ùˆ سنت‌زدايي به يادم آمد. پس از آن همه چيز پشت سر هم زير سوال Ø±ÙØª Ùˆ جان سالم به در نبرد. Ú†Ù‡ مي‌شد مرا؟ نمي‌دانم. ÙˆØØ´ØªÙ†Ø§Ú© بود. ØØ§Ù„‌ام بد شد. يخ کردم. تمام بدن‌ام درد مي‌کرد. به خودکشي Ùکر کردم. مي‌داني چرا؟ چون اصلا دليلي نديدم براي ادامه‌ي زندگي. خنده‌دارست اما مهم‌ترين چيزي Ú©Ù‡ به نظرم آمد اين بود Ú©Ù‡ ÙØ¹Ù„ا نسبت به چند مساله‌ي کنترل علاقه‌مند شده‌ام. عمومي‌تر بگويم، مهم‌ترين چيز زندگي براي‌ام آگاهي‌ست Ùˆ به نظرم مي‌آيد بزرگ‌ترين دليل زندگي‌ام اين باشد Ú©Ù‡ اميد دارم به Ùهميدن اين‌که در اين جهان دقيقا Ú†Ù‡ Ø§ØªÙØ§Ù‚ÙŠ دارد Ù…ÙŠâ€ŒØ§ÙØªØ¯. اين سوال،‌ تقريبا مشخص است Ú©Ù‡ پاسخ‌اش چيست: نمي‌توانم بÙهمم. از همين الان بايد بميرم؟ نمي‌دانم. بقيه‌ي چيزها، اين‌قدر Ùوق‌العاده نيستند. من ØØ±ÙŠØµâ€ŒØ§Ù…،‌ ØØ§Ø¶Ø± نيستم خيلي چيزها را از دست بدهم اما واقعيت اين است Ú©Ù‡ آن همه چيز در اين چهارچوب Ùکري ارزش چنداني ندارد. غذا؟ چرا؟ مهم است براي زنده بودن، لذت دارد اما چرا؟ دختر؟ خيلي خوب است، ولي چرا واقعا خوب است؟ نمي‌دانم. به هر ØØ§Ù„ تنها هد٠زندگي‌ام را نمي‌توانم بر مبناي چنين چيزي بگذارم. به اين دليل نمي‌توانم زنده بمانم. متاسÙÙ…. ØØ¯Ø§Ù‚ل‌اش اين‌که شخص خيلي موÙقي نبوده‌ام Ùˆ استعداد شگرÙÙŠ هم در لذت بردن از آنان ندارم Ú©Ù‡ بخواهم ÙŠÚ© زندگي را به روي‌اش بنيان کنم. Ú†Ù‡ چيز؟ رابطه‌هاي‌ام؟ بعضي رابطه‌هاي‌ام آن‌قدر عزيزند Ú©Ù‡ ØØªÙŠ Ø¯Ù„â€ŒØ§Ù… نمي‌آيد اسم‌شان را به عنوان ÙŠÚ© ماجراي تقدس‌زدايي شده بگويم اما باز مي‌دانم Ú©Ù‡ اين رابطه‌ها خود به خود به نظر نمي‌آيد اساس کار باشند: به دنيا نيامده‌ايم براي ايجاد رابطه‌اي براي ادامه‌ي زندگي. پس چه؟ پس چه؟ پسر! به نظر مي‌رسد به شدت به بن‌بست خورده‌ام. دقيقا مثل تابستان پيش Ùˆ ابتداي پاييز. بعدها، به‌تر شدم. دوباره انگار دارد زياد مي‌شود. چرا؟ نمي‌دانم. شايد چند سطر بعد چيزهايي را مشخص کند.
امروز، ا. (دختر) اصلا Ø®ÙˆØ´â€ŒØØ§Ù„ نبود. Ù†Ø§Ø±Ø§ØØª بود. کسل بود Ùˆ هزار چيز ديگر. ازش Ú©Ù‡ مي‌پرسيدم، Ù…ÙŠâ€ŒÚ¯ÙØª خوب است ولي Ø±ÙØªØ§Ø±Ø´ Ú©Ù‡ خوب نبود. اين را کاملا درک مي‌کردم. نمي‌دانم همه چنين خاصيتي دارند يا نه،‌ اما من در تشخيص اين‌که کسي از چيزي Ù†Ø§Ø±Ø§ØØª است يا نه خوب عمل مي‌کنم. چند بار ازو پرسيدم. نتيجه‌اي نداد. هنگام Ø±ÙØªÙ†ØŒ دم در دانشکده، سوار تاکسي شدند (او Ùˆ ج.) Ùˆ Ø±ÙØªÙ†Ø¯. من ديگر آن موقع عصباني بودم. ØØªÙŠ Ù†Ø®ÙˆØ§Ø³ØªÙ… نگاه‌شان کنم. اين، ØØ§Ù„‌ام را خراب کرد. مدت‌ها بود چنين وضعی نداشتم. عوض‌اش پارسال Ùˆ قبل‌تر از آن ØØ³Ø§Ø¨ÙŠ Ú†Ù†ÙŠÙ† چيزي را تجربه کرده بودم. خيلي با س. (د) ØŒ با ب. (د) Ùˆ ØØªÙŠ Ø´Ø¯Ù‡ بود با Ù…. (د). اما با س. Ú©Ù‡ خيلي خيلي زياد بود (خوب Ú©Ù‡ Ùکرش را مي‌کنم،‌ با Ù…. هم Ú©Ù… چنين مشکلي نداشتم. تنها به جاي اين‌که چنين ØØ³ÙŠ Ù†Ø§Ø´ÙŠ از وقايع دانشگاه باشد،‌ از طريق شبکه‌ي صبا Ùˆ ماورا Ùˆ البته کم‌تر راه‌هاي ديگر در من ايجاد مي‌شد. مثلا از طريق نامه‌اي، چت‌اي،‌ چيزي …). همين‌ها نابودم کرد. ممکن است بگويي تقصير خودم هست. بله! اين به خاطر ØØ³Ø§Ø³ÙŠØª ذاتي‌ام (Ùˆ البته اگر مي‌گويم ذاتي،‌ نه به اين معنا Ú©Ù‡ ريشه‌اي ماورايي Ùˆ روØÙŠ Ø¯Ø§Ø±Ø¯ØŒ بلکه شايد تنها منظورم سابقه‌ي تاريخي‌ي ماجرا باشد، همان چيزي Ú©Ù‡ در طول بزرگ شدن من در من Ø´Ú©Ù„ Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ است، مي‌شود به‌اش Ú¯ÙØª شخصيت يا هويت) است اما اين خيلي در اختيار خودم نيست. نسبت به بعضي چيزها نمي‌توانم خيلي Ø¨ÙŠâ€ŒØªÙØ§ÙˆØª باشم گرچه در اين مدت کم‌تر اهميت مي‌دهم اما باز هم کاملا خون‌سرد نيستم. نه! اصلا خوش‌آيندم نبود.
ØØ§Ù„ا چطور؟ دوست داري اين‌ها را به هم ربط دهي؟ کاملا مختاري. بله! وقتي اين‌گونه ورودي‌هايي به من وارد مي‌شوند، سيستم‌ام ديگر پايدار نيست. من،‌ خطي نيستم. غيرخطي‌ام Ùˆ به طور ذاتي ناپايدار!
باز اين سوال: براي چه مي‌زي‌ايم؟!