Browsed by
Month: May 2003

ببينيد! من هميشه رو بازي

ببينيد! من هميشه رو بازي

ببينيد! من هميشه رو بازي مي‌کنم – حداقل توي Y! Messenger. کم‌تر از 3 درصد موارد invisible مي‌آيم Ùˆ فقط 5 درصد موارد busy هستم. انتظار دارم وقتي busy هستم (آن‌ هم با ذکر اين‌که status‌ام هم نام ÙŠÚ© آهنگ متاليکاست -Ùˆ اين ÙŠÚ©ÙŠ را فقط وقتي گوش مي‌دهم Ú©Ù‡ واقعا حال‌ام بد باشد) 75 درصد آدم‌هاي online با من شروع به تعريف خاطرات Ùˆ يا متهم‌کردن‌ام به فلان Ùˆ بهمان نکنند. قهر نکنيد،‌ ناز نکنيد،‌ فحش هم ندهيد. وقتي حال‌ام خوب نيست،‌ ممکن است نخواهم با کسي حرف بزنم. همين! به همين سادگي! نه ازتان بدم مي‌آيد Ùˆ نه آدم‌هاي بدي هستيد. عجب بدبختيه‌ها …

چشم‌هاي‌اش را که باز کرد،

چشم‌هاي‌اش را که باز کرد،

چشم‌هاي‌اش را که باز کرد، انتظار نداشت کتري مثل هميشه قل‌قل کند – اما مي‌کرد. به زور خود را از جا کند و روي تخت نشست. به ميز کنارش نگريست. قوطي‌ي خالي‌ي قرص‌هاي خواب‌آور، تحقيرآميز او را نگاه مي‌کرد. دوباره روي تخت ولو شد.

دي‌روز يک‌سالگي‌ي شروع نوشتن آخرين

دي‌روز يک‌سالگي‌ي شروع نوشتن آخرين

دي‌روز يک‌سالگي‌ي شروع نوشتن آخرين روز بود. خودم اين داستان را به اندازه‌ي کافي دوست دارم. شايد به خاطر رنجي Ú©Ù‡ موقع نوشتن‌اش کشيدم. بعضي‌ها انتقادهايي به‌اش کرده‌اند – خب،‌ طبيعي‌ست! بعضي از انتقادها در شرايطي موجه مي‌نمايند اما بعضي‌هاي‌شان به نظر خودم بي‌ربط بودند. خيلي‌ها فقط بخشي از داستان را ديدند – بخش خيلي Ú©ÙˆÚ†Ú©ÙŠ از آن را. اما به نظرم اين داستان خيلي بيش‌تر از اين حرف‌ها بود. اين را بعدها فهميدم – مدت‌ها بعد از اين‌که نوشتم‌اش. خيلي وقت‌ها دوست داشتم اسمي بر روي‌اش بگذارم Ú©Ù‡ هويت يک‌جوري توي‌اش باشد. به نظرم آخرين روز،‌ معضل گم‌شدگي‌ Ùˆ نابودي‌ي هويت فردي‌ي خيلي از ماست. گاهي اوقات اين سوال براي‌ام پيش مي‌آيد Ú©Ù‡ آيا حتما محکوم به آن‌گونه عذاب‌ايم يا راه نجاتي هست؟ آينده‌ي آخرين روز، از نظرم بسيار سياه است. سياه‌تر از مرگ!

بهار نارنج خطرناک،‌ تئوريسين حلقه‌ي

بهار نارنج خطرناک،‌ تئوريسين حلقه‌ي

بهار نارنج خطرناک،‌ تئوريسين حلقه‌ي ضدمردان، شاعر عزيز: خيلي مبارک باشه!

دي‌روز جهاني‌ي مخابرات مبارک‌باد! (آره

دي‌روز جهاني‌ي مخابرات مبارک‌باد! (آره

دي‌روز جهاني‌ي مخابرات مبارک‌باد! (آره Ùˆ اينا …!)

حتي در جهنم هم مي‌توان

حتي در جهنم هم مي‌توان

حتي در جهنم هم مي‌توان تعريف کرد 1+1=2 اما آيا اين واقعا اهميتي دارد؟ (گفتاري درباره‌ي جهاني‌بودن رياضيات)

هي! کمک!‌ آزادي‌ي بيان من

هي! کمک!‌ آزادي‌ي بيان من

هي! Ú©Ù…Ú©!‌ آزادي‌ي بيان من را تحديد کرده‌اند اين‌ هويج‌ها – نه FTPام کار مي‌کنه، نه counterام Ùˆ خدا مي‌داند Ú†Ù‡ چيزهاي ديگري …

نمي‌خواستم الان بگويم، اما به

نمي‌خواستم الان بگويم، اما به

نمي‌خواستم الان بگويم، اما به نظرم وبلاگ مي‌تواند يک ژانر ادبي باشد.

عزيزم! اين‌جا همين‌طور پشت سر

عزيزم! اين‌جا همين‌طور پشت سر

عزيزم! اين‌جا همين‌طور پشت سر هم داره به‌روز مي‌شه اما ÙŠÚ© مشکل تکنيکي‌ي خيلي Ú©ÙˆÚ†ÙŠÚ© باعث شده Ú©Ù‡ تو نتوني اين امر رو درک کني – نگران نشو، فراموش‌ات نکردم!

فاتح شدم خود را به

فاتح شدم خود را به

فاتح شدم
خود را به ثبت رساندم
خود را به نامي در فهرست سانسورشدگان حکومتي مزين کردم
و هستيم با يک شماره مشخص شد،
آدرس فلان، خانه‌ي بهمان،
هر Ú†Ù‡ سريع‌تر بسته بايد گردد …

به سلامتي و ميمنت، شمارنده‌ي ويزيتورهاي سايت‌ام جزو اقلام ضد امنيت ملي شناخته شد و بسته شد!
آره! همينه آزادي که مي‌گن، همينه!

فاتح شدم
خود را به ثبت رساندم
خود را به نامي، در يک شناسنامه مزين کردم
و هستيم به يک شماره مشخص شد
پس زنده باد 679 صادره از بخش 5 ساکن تهران

ديگر خيالم از همه سو راحت‌ست
آغوش مهربان مام وطن
پستانک سوابق پر افتخار تاريخي
لالايي تمدن و فرهنگ
و جق و جق جقجقه‌ي قانون
آه
ديگر خيالم از همه سو راحت‌ست

در سرزمين شعر و گل و بلبل
موهبتي‌ست زيستن، آن‌هم
وقتي Ú©Ù‡ واقعيت موجود بودن تو پس از سال‌هاي سال پذيرفته مي‌شود …
(اي مرز پرگهر، تولدي ديگر،‌ فروغ فرخ‌زاد)