Browsed by
Month: May 2003

نامه را آرام تا کرد

نامه را آرام تا کرد

نامه را آرام تا کرد Ùˆ دوباره در پاکت گذاشت. آن‌گاه کاغذي جلوي‌اش کشيد Ùˆ با مدادي دايره‌اي رسم کرد. اما دايره، حتي بيضي هم نشد. کاغذ ديگري برداشت Ùˆ دايره‌اي ديگر قصد کرد. اين‌بار به‌تر شده بود. حال Ú†Ù‡ مي‌بايست بکشد؟ ÙŠÚ© تنه … تنه‌ي او چگونه است؟ ÙŠÚ© بيضي به دايره وصل کرد Ùˆ زد زير خنده. خندان دو استوانه-مانند به تنه‌اش وصل کرد Ùˆ کاغذ را مچاله کرد Ùˆ به کناري پرت کرد. ورقي ديگر برداشت Ùˆ اين‌بار همه چيز را نرم‌تر کشيد: نه سرش دايره بود Ùˆ نه تن‌اش بيضي، Ùˆ نه دست‌هاي‌اش استوانه بودند Ùˆ نه پاهاي‌اش هيچ Ø´Ú©Ù„ ساده‌ي هندسي‌ي ديگري. مداد را کمي روي کاغذ اين‌طرف Ùˆ آن طرف کشاند Ùˆ ناگهان حس کرد Ú©Ù‡ چطورست از موهاي‌اش شروع کند. کوتاه بودند يا بلند؟ ابتدا کوتاه کشيد، گويي Ú©Ù¾ بودند Ùˆ بعد بلندشان کرد Ùˆ بلندتر Ùˆ بلندترشان کرد تا اين‌که به کمرش رسيدند. باز دوباره دايره‌اي کشيد، گوشه‌اي ديگر بيضي‌اي Ùˆ چند خط کج Ùˆ معوج تا صفحه تقريبا پر شد از رد شتاب‌آلود Ùˆ بچه‌گانه‌ي مداد. آن‌گاه در ÙŠÚ© گوشه‌ي تنگ سفيد نوشت:
“اولين بار Ú©Ù‡ ديدم‌اش، روي تاب نشسته بود Ùˆ چهره‌اش
پشت گيسوان‌‌اش پنهان شده بود و
انعکاس آفتاب از شانه‌ي برهنه‌اش
مرا به سوي خود فرامي‌خواند.”

يکي رو حدود 7 دفعه

يکي رو حدود 7 دفعه

ÙŠÚ©ÙŠ رو حدود 7 دفعه پشت سر هم online ديدم ولي هيچ‌بار جواب‌ سلام‌ام را نداد. آخر سر نامه نوشتم Ùˆ پرسيدم “آيا مشکل خاصي با من داري؟” جواب داد “کمي واقع‌بين باش!” براي اين‌که واقع‌بيني‌ام را نشان دهم (يا شايد هم اگر دوست داري، سختي‌ي روزگار را!) براي‌اش اين را نوشتم: فرض کنيم در 70 درصد مواردي Ú©Ù‡ online ديده مي‌شوي، واقعا online‌ نباشي (مثلا به اين علت Ú©Ù‡ Y! Messenger خنگ‌بازي در آورده باشد)ØŒ آن وقت احتمال اين‌که واقعا در هيچ‌کدام از اين موارد online نبوده باشي، 8 درصد مي‌شود. من روي اين عدد، روي 8 درصد شرط بستم، مردم روي 50 درصد هم قمار مي‌کنند،‌ من روي 8 درصد، فقط 8 درصد پرسيدم “آيا مشکلي پيش اومده؟” Ùˆ بعد به‌ام مي‌گويند واقع‌بين نيستي! اي بابا … چقدر آدم‌هاي خوش‌بين‌اند – بابا اميد!

بدي‌ي چرخش سريع اطلاعات اين

بدي‌ي چرخش سريع اطلاعات اين

بدي‌ي چرخش سريع اطلاعات اين است که سرعت چرخش شايعه هم به همان نسبت بيش‌تر مي‌شود. نمي‌دانم اين خبر صحت دارد يا نه اما گويا تلويزيون العالم که وابسته به صدا و سيما‌ي جمهوري‌ي اسلامي‌ي ايران است جديدا در برنامه‌هاي خود از لفظ خليج عرب به جاي خليج فارس استفاده مي‌کند. به همين دليل، در اين وبلاگ بيانيه‌اي به مخالفت با اين موضوع صادر شده است و طومار امضا براي‌اش جمع مي‌شود. به آن سر بزنيد و مخالفت خود را بيان کنيد. در ضمن پيش‌نهاد مي‌کنم گير جنجال‌هاي حاشيه‌اي اين موضوع نيافتيد.

من دارم يواش يواش دچار

من دارم يواش يواش دچار

من دارم يواش يواش دچار عذاب وجدان مي‌شم از اين‌که يک سري از وبلاگ‌هايي را که مدتيه مي‌خونم توي اون ليست لينک‌ها نگذاشته‌ام! (بميرم واسه‌ي وجدان‌ام و عذاب وجدان‌اش!)
چي کار کنم؟!
به ترتيب هيچي شروع مي‌کنم: فراني فالاچي! خوش‌ام مي‌آد! نمي‌گم ديوونه‌ست (ImMortal ديوونه‌تر به نظرم مي‌اومد – آخه نمي‌دونم چرا، ولي من اين دو نفر رو هميشه با هم مي‌خوندم) اما ÙŠÚ© مقداري عجيبه. خل هم نيست، گرچه شايد کمي خل بودن (Ùˆ ديوانه بودن) ناشي از افسردگي درش وجود داشته باشه. به نظرم سرخوردگي کلمه‌ي خوبيه براي بيان خيلي چيزها! حس مي‌کنم همه‌مون ÙŠÚ© جورهايي جزو جنبش نهيليسم(!) ايران هستيم، حالا با انواع مختلف تفاوت‌ها (مثلا لابد من Cognitive Nihilism هستم،‌ علي عسگري هم طرف‌دار Masochistic Nihilism).

جالبيش اينه که محبت رو

جالبيش اينه که محبت رو

جالبيش اينه که محبت رو نمي‌شه خريد، حالا اينش اشکالي نداره، زورکي هم نمي‌شه ايجاد کرد،‌ بازم اگر فقط همين باشه بازم اشکالي نداره، مي‌دوني که يک روش‌هايي وجود داره براي ايجاد چنين چيزي که از به‌ترين‌هاش زمان محسوب مي‌شه و اين خيلي خوبه، اما مشکل از اون‌جايي پيش مي‌آد که ايجاد و تغيير سطح چنين چيزي خيلي اتفاقيه (دقيق‌تر بگويم، آشوبيه) و بعد تو مي‌موني و کلي کار خوبي که کرده‌اي و يک تغيير بزرگ در سطح دوستي‌اي که داشته‌اي. و اين‌جاست که بخش خاصي از تو (مثلا بخش بدجنس‌ات، در حالي که واقعا بخش بدجنس نيست) مي‌خواهد از روش زورکي استفاده کنه براي ايجادش و خب، طبيعي‌ست که خراب‌کاري مي‌شه. من، اما، جديدا الگوي ديگه‌اي رو انجام مي‌دم: لگد مي‌زنم به همه چيز! و خب، طبيعيه اين اصلا جواب نمي‌ده، اما عوض‌ش مطمئني که نتيجه‌اش رو از قبل مي‌دوني. با اين‌که هميشه به طور احتمالي برنامه‌ريزي مي‌کنم اما از وقايع اتفاقي به شدت بدم مي‌آد!
Ú†ÙŠ شد Ú©Ù‡ اينو نوشتم؟ Ú†ÙŠ شد Ú©Ù‡ اين به فکرم اومد؟ Ú©ÙŠ مي‌دوني، کي‌ مي‌دونه …

امروز، 8 مي، شروع يک

امروز، 8 مي، شروع يک

امروز، 8 مي، شروع يک تجربه‌ي جديد! اميدوارم ادامه پيدا کنه (اين سوال خيلي اساسي پيش مي‌آد که چرا من چنين چيزي را اين‌جا مي‌نويسم؟ مردم‌آزاري؟! شايد هم تنها يک گره‌افکني‌ داستاني).

امينه به نظرم قبلا در

امينه به نظرم قبلا در

امينه
به نظرم قبلا در مورد امينه نوشته بودم. بدون هيچ تغييري، اين مطلب را از وبلاگ سوسک‌نامه براي‌تان نقل مي‌کنم – برويد Ùˆ امضا کنيد!

Ø­Ú©Ù… سنگسار «امينا لوال» زن نيجريه ای روز سوم ماه ژوئن به اجرا در خواهد آمد… «امینا»‌ باید مرگ را ببوسد Ùˆ از زندگی Ùˆ کودک شیرخوارش برای همیشه خداحافظی کند… این Ø­Ú©Ù… تا پایان زمان شیرخوارگی کودک ÙˆÛŒ بیشتر به تعویق نیفتاد. لازم به توضیح است Ú©Ù‡ وجود این کودک به عنوان مدرک این اتهام محسوب شده Ùˆ پدر کودک نیز همه چیز را از ترس دردسر انکار کرده.

تا چهارم مارس حدود Û²Û¶Û°Û°Û°Û°Û° امضا برای اعتراض به سنگسار «امینا»‌ جمع آوری شده است. بياييد باهم نامهء ‌اعتراض به اين Ø­Ú©Ù… غير انسانی را در اینجا امضا کنيم… هرچند Ú©Ù‡ شاید اینبار نیز کسی صدایمان را نشنود!

توضیح در مورد این فرم:
این فرم به زبان اسپانیولی تهیه شده، چون شعبهء اسپانیایی ادارهء عفو بین المللی در صدد جمع آوری امضا برای نجات جان این زن است… Ùˆ این زن هم مثل همهء موجودات حق زنده بودن Ùˆ حتی اشتباه کردن دارد…
برای ارسال امضایتان در اين فرم در قسمتی که نوشته شده «Nombre» نام، در قسمتی که نوشته شده «Apellidos» نام خانوادگی، در قسمت «Provincia» شهر یا استان محل سکونت، و در قسمت «Pais» نام کشور محل سکونت خود را وارد کرده و روی «Seguir» کلیک کنید. سپس آدرس Email خود را وارد کرده و روی «Aceptar» کلیک کنید تا امضایتان اضافه شود.

برای دوستانی که از سابقهء‌ این خبر مطلع نیستند، لازم به توضيح است که دليل مجازات «امينا» عمل زنا است.

احتمال زياد، امروز مي‌روم نمايش‌گاه

احتمال زياد، امروز مي‌روم نمايش‌گاه

احتمال زياد، امروز مي‌روم نمايش‌گاه کتاب. اگر کسي خواست مرا ببيند،‌ يا قبل‌اش خبرم کند تا قرار مختصري بگذاريم يا اين‌که در ساعت‌خيلي روندي (گردي!) مثل 14 و 16 در جاي‌گاه کنار درياچه باشد (من حدود آن ساعت‌ها به آن طرف‌ها خواهم رفت). کساني که مرا تا به حال ديده‌اند که نبايد مشکل خيلي خاصي داشته باشند، کساني هم که نديده‌اند، شايد بشود با از پيش هم‌آهنگي يک کاري‌اش کرد (گرچه تجربه‌ي پارسال با اميد ميلاني مي‌گويد چنين کاري چندان راحت نيست). خبرم کن!