Ø³ÙØ± علمي‌ شنبه:امروز از مامان
Ø³ÙØ± علمي‌
شنبه:امروز از مامان سوم‌ام اجازه Ø³ÙØ± Ú¯Ø±ÙØªÙ….
يك‌شنبه:ØµØ¨Ø Ø²ÙˆØ¯ از خانه بيرون آمدم اما هنوز زياد دور نشده‌ام كه نتوانم خانه‌مان را ببينم.
دوشنبه:امروز كلي موجود لزج Ùˆ آبكي ديدم. اين‌ها خيلي براي‌ام جالب اند. تصميم Ú¯Ø±ÙØªÙ‡â€ŒØ§Ù… تا آخر Ù‡ÙØªÙ‡ همين دور Ùˆ برها باشم.
سه شنبه:امروز به يكي‌شان دست زدم ولي Ù†Ùهميدم Ú†Ù‡ شد كه يك مقداري از هم جدا شد Ùˆ ديگر تكان نخورد. عجيب است !
چهارشنبه:امروز چندتايي‌شان سوار يك چيز كمي‌مØÙƒÙ…‌تر از خودشان شدند Ùˆ به سمت‌ام ØØ±ÙƒØª كردند Ùˆ يك چيزهايي به سمت‌ام انداختند. Ùكر كنم مي‌خواستند بازي كنند، پس من هم اولين چيزي را كه دم دست‌ام آمد به سوي‌شان پرت كردم. Ùقط نمي‌دانم ديگر چرا بعد از آن، همه‌شان با هم وا Ø±ÙØªÙ†Ø¯.
پنج شنبه:تا الان كه هيچ خبري از هيچ كدام‌شان نيست. نه از آن‌ا Ùˆ نه از موجودات لزج ديگر. Ùكر كنم كمي‌ خراب‌كاري كرده ام. نبايد باباي دوم‌ام از اين بويي ببرد وگرنه ممكن است مجبور شود خيلي به پخسرش Ø§ÙØªØ®Ø§Ø± كند.
جمعه:ديگر بايد بروم. Ùقط بايد اين را بنويسم كه همين چند دقيقه‌ي پيش چند تايي‌شان را ديدم كه از زير Ø³Ø·Ø Ø³ÙŠØ§Ø±Ù‡â€ŒØ´Ø§Ù† بيرون آمدند Ùˆ در طي چند دقيقه دوباره همه‌جا را اشغال كردند. البته هنوز هيچ كدام‌شان متوجه‌ام نشده است. اين بار به‌شان دست نخواهم زد، خيلي شل هستند اين‌ها!