Browsed by
Month: June 2003

نه آقا، نه خانم، فقط

نه آقا، نه خانم، فقط

نه آقا، نه خانم، فقط من و تو نيستيم که از دست پشه‌ها خسته مي‌شويم، ببينيد، ابراهيم نبوي هم با اين‌که نه جوان است و نه بي‌حوصله مثل من و تو، خسته مي‌شود. ببين چه نوشته است:

جناب آقای خامنه ای!
در خبرها خواندم که گفته ايد کسانی که در حوادث روزهای اخيردا نشگاه به اعتراض صنفی پرداخته و يا معترض به سياست های رايج کشور شده اند عوامل دشمن اند و دستور صادر کرده ايد که با اين عوامل دشمن با بيرحمی برخورد شود.
[تا اين‌جاي‌اش چيز جديدي نداشت، اما اين پاييني براي شروع خوب است:]
…
جناب آقای خامنه ای!
آنانکه به تبعيت از انصار پيامبر اسلام خودشان را انصار حزب الله و لابد ياران شما مي خوانند سوگمندانه پليدترين وبی رحم ترين جوانان اين کشورند.
[البته نه اين‌که چيز جديدي باشدها! ولي خوب، به هر حال همين‌اش هم يک کتک دارد. يکي دو سطر بدون شرح ادامه بده تا بازگردم.]

نمی دانم، فکر کرديد و دستور برخورد بي رحمانه صادر کرديد؟ يا مطابق معمول با ديدن گروهي از روستائيان ورامين که خودشان را فدايي رهبر خواندند ذوق تان گل کرد و دستور داديد؟ آيا متوجه هستيد وقتي که همه جمعيت مي گويند سرباز شما هستند و گوش به فرمان شما هستند، اين « همه » فقط پانزده در صد از جمعيت کشور است؟ و آيا می فهميد که به همين دليل است که حق نداريد احساس کنيد رهبر سياسي يا مذهبی همه مردم ايران هستيد؟

آقای خامنه ای!
نه شما در ايران محبوب تر از صدام حسين در عراق هستيد و نه انصار حزب الله و بسيج و سپاه و طرفداران شما انگيزه و عصبيت سربازان و عاشقان صدام حسين را دارند.

موضوع اين است Ú©Ù‡ آقاي نبوي نه چيز جديدي گفته است Ùˆ نه حرف عجيب Ùˆ غريبي زده است Ùˆ نه هيچ چيز ديگري، موضوع اين است Ú©Ù‡ او دارد راست مي‌گويد Ùˆ همين چيزي‌ست Ú©Ù‡ سياسيون ايران‌زمين هميشه Ú©Ù… شنيده‌اند يا به‌تر بگويم، Ú©Ù… باور کرده‌اند. بگذريم … بقيه‌اش را خودت بخوان از اين‌جا.

مملکت قحط‌الرجال که مي‌گويند همين

مملکت قحط‌الرجال که مي‌گويند همين

مملکت قحط‌الرجال که مي‌گويند همين است: آقاي اميرفرشاد ابراهيمي شده است سردمدار جنبش آزادي‌ي دانش‌جويان اين مملکت. حضرت آقا تا همين چند سال پيش با افتخار به آزار و اذيت کساني مي‌پرداخته است که اکنون چون ابلهاني سنگ او را به سينه مي‌زنند.
آقاي ابراهيمي: شما ممکن است خيلي هم آدم خوبي باشيد، ممکن است توبه‌تان به استحکام توبه‌ي پيامبران Ùˆ امامان باشد، اما متاسفانه ÙŠÚ© اصلي در سياست هست Ú©Ù‡ مي‌گويد سياسيون مهره‌ي يک‌بار مصرف‌اند، اگر ÙŠÚ© دفعه خطا کنند، بايد دورشان انداخت Ùˆ شما بايد قبول کنيد Ú©Ù‡ تنها احمق‌ها مي‌توانند شما را به عنوان ÙŠÚ© چهره‌ي مقبول قبول کنند. شما هم درست مانند عبدي، گنجي Ùˆ … سوخته‌ايد!

بچه‌هاي دانش‌گاه تهران (طبيعتا فني!)

بچه‌هاي دانش‌گاه تهران (طبيعتا فني!)

بچه‌هاي دانش‌گاه تهران (طبيعتا فني!) خيلي مثبت تشريف دارند:‌ کلاس‌ها تشکيل مي‌شود، کلاس‌هاي اضافي تشکيل مي‌شود،‌ مقاله ارايه مي‌شود و کلي مي‌شود ديگر تا ساعت 7. پس از آن ناگهان همه جيم مي‌شوند از فني! آن‌گاه است که نيروهاي انتظامي تشريف مي‌آورند و تک تک جلوي فني جمع مي‌شوند. نکات جالب‌اش براي‌ام اين‌ها بود:
-نيروهاي انتظامي بيش‌تر طرف‌هاي دانش‌کده بودند تا خواب‌گاه‌ها. به نظر مي‌رسد مي‌خواهند جلوي ورود از طرف اتوبان را بگيرند.
-اکثرشان مسلح نبودند. يعني راست‌اش من هيچ شخص مسلحي نديدم. همه انگار تفنگ کمري‌شان ر� توي خانه‌شان جا گذاشته بودند.
-با پريسا از پايين تا انتهاي اميرآباد پياده رفتيم و برگشتيم،‌ کلي خوش‌ گذشت!
-نيروهاي يگان‌هاي ويژه يواش يواش پيداي‌شان مي‌شد.
-لباس‌شخصي‌ها قبل از اذان مغرب از لانه‌شان خارج نمي‌شوند: هيچ آدمي که شبيه به انصار باشد نديديم.
-نيروهاي انتظامي آن‌قدر نزديک به خودم نديده بودم تا حالا: آن هم اين‌همه. فرض کن بين 30 نفر نيروي انتظامي‌اي هستي که در مواقع عادي حتي جرات نزديک شدن به يکي‌شان را هم را نداري (حالا يکمي خالي‌بندي بکنم هم اشکالي نداره. البته توي بخش جرات‌اش وگرنه همه مي‌دانند که من خودم تاحالا سه تا هنگ درسته را قورت داده‌ام).
-خواب‌گاه‌ها تا حد ممکن تخليه شده است. شنيده‌ام که خيلي‌ها از بچه‌ها رفته‌اند خانه‌ي فاميل‌ها يا دوستان‌شان. در اين‌جا لازم است از نوع‌دوستي‌ي اشخاصي چون تانگوي يک نفره تشکر کرد.
-من در اين‌جا به صراحت اعلام مي‌کنم که موافق آشوب‌هاي خياباني برنامه‌ريزي نشده نيستم و اين آشوب، متاسفانه، از اين نوع‌ست. به همين دليل برخلاف شوخي‌هاي نوشته‌هاي اين چند روز اخيرم، اميد چنداني به اتفاقاتي از آن نوع ندارم. به نظرم جو کلي‌ي ماجرا بيش از آن منفعل است که بخواهد به يک حرکت انقلابي تبديل شود. دانش‌جويان انگيزه‌ي چنداني ندارند، اکثر درگيري‌ها فقط محض حال‌گيري‌ي از نيروهاي فشارست و نه چيزي ديگر، دانش‌جويان ترجيح مي‌دهند درس‌هاي‌شان را بخوانند و همه‌ي اين‌ها به اين دليل است که رهبري‌ي موفقي پشت اين برنامه نيست. حتي شک دارم دامنه‌ي شورش به گستردگي‌ي هرج و مرج دوشنبه و سه‌شنبه‌ي بعد از 18 تير بشود. در نهايت اين‌ها تنها برداشت من از کل ماجراست و دليلي بر صحت‌اش وجود ندارد.

زهرا هم از بچه‌هاي خواب‌گاه

زهرا هم از بچه‌هاي خواب‌گاه

زهرا هم از بچه‌هاي خواب‌گاه است و نوشته‌ي آخرش درباره‌ي وقايع کوي است.

دنياي يک ايراني هم از

دنياي يک ايراني هم از

دنياي يک ايراني هم از بچه‌هاي کوي است و از وقايع آن‌جا مي‌نويسد. خواندن‌اش مي‌تواند جالب باشد.

حالا جدا از موارد قبلي،

حالا جدا از موارد قبلي،

حالا جدا از موارد قبلي، اين مورد را نگاه کنيد: خبرهاي کوي دانشگاه از زبان بچه‌هاي کوي (از طريق اي-ميل جمع‌آوري مي‌شود). اکثرشان هم به نظر مي‌آيد از بچه‌هاي خودمان هستند – منظورم ECEيه!

حالا که خوب دارم فکرش

حالا که خوب دارم فکرش

حالا Ú©Ù‡ خوب دارم فکرش رو مي‌کنم، مي‌بينم Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ روزي مي‌تونه عدد به‌تري باشه … مثلا 24 خرداد؟! اممم … نه،‌ وزن نداره. 31 خرداد؟ به‌تره! ولي مثلا لطفا 4 تير نباشه چون ÙŠÚ©ÙŠ اون روز به دنيا اومده Ú©Ù‡ بدجوري ضدحال‌ام زده. مثلا Ú©ÙŠ خوبه؟ 13 تير چطوره؟! آره! من پايه‌ام!

حافظ احيانا شعر ديگه‌اي نداره

حافظ احيانا شعر ديگه‌اي نداره

حافظ احيانا شعر ديگه‌اي نداره Ú©Ù‡ توش هم ديو باشه Ùˆ هم فرشته، ولي فرشته Ùˆ ديوش فرق کنن با او قبليه؟ نکنه مي‌خوايد من شاعر انقلاب بشم؟ اممم … بد فکري هم نيستا، به هر حال شاعراي زمان انقلاب آدماي معروفي شدن!

چي؟! سياست؟! من؟! نه بابا!

چي؟! سياست؟! من؟! نه بابا!

چي؟! سياست؟! من؟! نه بابا! به سياست Ú†ÙŠ کار دارم … من Lie derivative خودم را ترجيح مي‌دهم به صد مصل� Ùˆ فيضيه Ùˆ حوزه‌ي علميه! ولي خودمون‌ايم، رهبر فرزانه‌ي انقلاب در بد وضعي گير کرده‌ها!

خوب! استقلال هم که باخت:

خوب! استقلال هم که باخت:

خوب! استقلال هم که باخت: مطابق معمول چند وقت اخیر.
ياد پارسال به خير، چقدر براي برزيل داد و هوار مي‌کردم همين موقع‌ها! آي کيف مي‌کردم فرانسه اون‌طوري حذف شد،‌ آي کيف مي‌کردم!

يک شعار شالوده‌شکن: لنگ چي‌

يک شعار شالوده‌شکن: لنگ چي‌

يک شعار شالوده‌شکن: لنگ چي‌ کارش مي‌کنه؟ سوراخ سوراخ‌اش مي‌کنه!
اه! حال‌ام ديگه از اين دو تيم به هم مي‌خوره با اين فوتبال بازي کردنشون! اجازه بديد به مسايل مهم‌تري بپردازيم: خيلي بده Ú©Ù‡ آدم صبح‌ها Ú©Ù‡ بيدار مي‌شه،‌ ببينه هنوز همون آدم‌هاي ديروز دارن به‌اش حکومت مي‌کنن. اممم … آره، خيلي به‌تر شد!

آقا … آقا … اجازه

آقا … آقا … اجازه

آقا … آقا … اجازه دهيد لطفا، اجازه دهيد از آب گل‌آلود ماهي بگيريم، اجازه دهيد لطفا آقا، اجازه دهيد کمي، فقط کمي،‌ براندازي کنيم،‌ کاري نداريم که، قول مي‌دهيم کم‌تر از شما آدم‌ها را به جهنم بفرستيم، حتي شايد بتوان با بخشي از پول‌هايي Ú©Ù‡ در جيب‌تان هست هاوايي را براي‌تان بخريم، آن‌گاه آقا، باور کنيد آقا، زندگي‌تان خيلي به‌تر مي‌شود، دخترهاي ايراني هميشه هم هيکل‌هاي‌شان تعريفي ندارد آقا، آقا، لطفا برويد آن‌جا آقا!