Browsed by
Month: July 2003

بالاخره يک چيزهايي رو آدم

بالاخره يک چيزهايي رو آدم

بالاخره ÙŠÚ© چيزهايي رو آدم تو زندگي نمي‌دونه Ùˆ اين تصميم‌گيري رو سخت مي‌کنه. مثلا هيچ‌وقت مدل مشتق‌پذيري از پديده‌هايي رو Ú©Ù‡ باهاشون سر Ùˆ کله مي‌زني نداري تا در جهت گراديان حرکت کني تا برسي به ماکزيمي Ú©Ù‡ مي‌خواي. حرکت اتفاقي يا جهش يا هر چيزي از اين دست هم قبل از اين‌که تو رو به جاي خوبي برسونن، باعث نابودي‌ي Ú©Ù„ ماجرا مي‌شوند. براي همينه Ú©Ù‡ ما آدم‌ها خيلي وقت‌ها از جستجوي تابو استفاده مي‌کنيم – ÙŠÚ© بار Ú©Ù‡ تجربه‌ي اشتباهي داشتيم،‌ ديگه تکرارش نمي‌کنيم. اما متاسفانه اين براي سيستم‌هاي پويا خيلي مناسب نيست – باعث هم‌گرايي زودرس مي‌شود Ùˆ اون وقته Ú©Ù‡ تو از زندگي لذت نمي‌بري چون داري فقط از بخشي Ú©ÙˆÚ†ÙŠÚ©ÙŠ از قابليت‌هاش استفاده مي‌کني.

چهار ساعت و خورده‌اي امتحان

چهار ساعت و خورده‌اي امتحان

چهار ساعت Ùˆ خورده‌اي امتحان پشت سر هم. مغزم دچار مشکل شده: قدرت تکلم‌ام به ÙŠÚ© پنجم کاهش يافته،‌ حفظ تعادل‌ام مشکل پيدا کرده Ùˆ بقيه‌اش را هنوز چون کاري باهاش نداشتم،‌ نمي‌دانم – آها،‌ غذا مي‌توانم بخورم،‌ هضم‌اش را اما هنوز نمي‌دانم.

ياشار! تولدت مبارک! [هاها! خيلي

ياشار! تولدت مبارک! [هاها! خيلي

ياشار! تولدت مبارک!
[هاها! خيلي جالبه که آقاي بوش بايد بياد توي تلويزيون خونه‌ي آدم و شروع کنه به خالي‌بندي و اين حرف‌ها و بعد آدم ياد روز استقلال بيافته تا يادش بياد آره و اينا!]

خب، اولين مقاله‌ي کنفرانسي‌ي خارجي‌ام

خب، اولين مقاله‌ي کنفرانسي‌ي خارجي‌ام

خب، اولين مقاله‌ي کنفرانسي‌ي خارجي‌ام پذيرفته شد. خوبه!

هي کنکوري‌ها! تبريک مي‌گم تموم

هي کنکوري‌ها! تبريک مي‌گم تموم

هي کنکوري‌ها! تبريک مي‌گم تموم شدن کنکور رو!
(برخلاف پارسال، من کلي کنکوري مي‌شناسم … اممم … مرضيه، پريسا، آيدا، مينا، مينا، لنا، آنا Ùˆ الميرا – به ترتيب زمان آشنايي!) اميدوارم همتون خوب داده باشيد!

اميدوارم مغزم بخش fault toleranceش

اميدوارم مغزم بخش fault toleranceش

اميدوارم مغزم بخش fault toleranceØ´ به‌تر از سيستم طراحي شده توسط خودم باشه وگرنه کافيه faulty بشم تا … !

هر چيزي که سخت است،

هر چيزي که سخت است،

هر چيزي که سخت است، دود مي‌شود و به هوا مي‌رود.
نقل به مضمون کردم از مارکس – يا شايد هم انگلس! مهم نيست، مهم بيش‌تر خود جمله است Ùˆ تفسير من از آن: به شدت جالب است! خوش‌ام مي‌آيد. بسيار، بسيار!
مثال بياورم؟ باورهاي سفت و شخت، دوستي‌هاي عميق،‌ عشق‌هاي شديد و به ظاهر پايا و يا حتي کلکسيون‌هاي پرسابقه. مثلا همين آخري: ورژن جديد Y! Messenger را که گرفتم،‌ مي‌داني چه کرد؟! ابله 15 ماه offline messageهاي‌ام را برباد داد. کلي سند تاريخي بودند اين‌ها، خيلي مهم بودند، حتما بعضي‌هاي‌تان مي‌دانيد چرا، من همه‌ي گفتارهاي مهم‌تان را نگه مي‌داشتم،‌ خدا خفه‌اش کند اکيدا و رسما.

تلفن‌اش را مي‌گيرد. بوق …

تلفن‌اش را مي‌گيرد. بوق …

تلفن‌اش را مي‌گيرد.
بوق … بوق … بوق … بوق … هيچ!
روي مبل ول مي‌شود و به ديروز فکر مي‌کند.

تصميم‌گيري: شک دارم که اين

تصميم‌گيري: شک دارم که اين

تصميم‌گيري: Ø´Ú© دارم Ú©Ù‡ اين چيزي Ú©Ù‡ ما آدم‌ها به آن مي‌گوييم تصميم‌گيري،‌ واقعا اين‌همه ابهت داشته باشد. ممکن است تنها مثل ريختن اسيد کلردريک Ùˆ سود سوزآور بر روي هم باشد: کمي صبر کني، آب نمک خواهي داشت. اگر آن ارلن ادعا کرد Ú©Ù‡ او به نتيجه رسيده‌است Ú©Ù‡ “آب نمک”ØŒ ما هم مي‌توانيم بگويم Ú©Ù‡ “برو جلو”. خودش اين‌طوري مي‌شود، همين! فلسفه … مشکل فلسفي پيدا کرده‌ام؟ درگيري‌ي فلسفي؟ هماني Ú©Ù‡ آن دخترک مي‌گفت کلمه‌ي معادل عاشق شدن است؟ نه! هيچ کدام‌شان نيست. من چقدر فکر کرده‌ام؟ اصلا من مي‌توانم فکر کنم؟ من فقط فکر مي‌کنم Ú©Ù‡ مي‌توانم فکر کنم. به‌تر بگويم، من تنها تصور مي‌کنم Ú©Ù‡ فکر مي‌کنم. همين! همين! لعنتي، همه‌اش همين است!