Ùعالانه خواندن، البته، اندکي سخت است Ùˆ خيلي وقت‌ها Øوصله‌ي چنان کاري را ندارم: کاغذي براي اثبات مجدد Ùرمول‌هاي کتاب‌هاي رياضي‌گون، مدادي براي Øاشيه‌نويسي بر کتاب‌هاي ÙلسÙÙŠ Ùˆ ادبي Ùˆ يا Øتي نوشتن ايده‌ي داستاني در دÙترچه‌ي يادداشتي. هم‌چنين است نوشتن درباره‌ي همه‌ي اين‌ها به صورتي مجزا Ùˆ کلي. از طر٠ديگر، اما، چنين کاري کي٠دارد: مي‌داني Ú©Ù‡ بسيار بيش‌تر ياد مي‌گيري Ùˆ چيزهاي بيش‌تري کسب مي‌کني، هنگام خواندن در Ùرآيند Ø¢Ùرينش موازي‌اي شرکت مي‌کني (خواننده نه به عنوان بستري براي به خاطرسپاري‌ي نوشته‌هاي ديگري، Ùˆ نه Øتي تنها به عنوان هم‌کار Ùرآيند خلق Ú©Ù‡ به عنوان مول٠اثري موازي) Ú©Ù‡ بسيار لذت‌بخش است. همين مي‌شود Ú©Ù‡ گاهي مصمم مي‌شوم با کتابي اين‌گونه رÙتار کنم: Ùعالانه بخوانم‌اش. Ùˆ اين‌بار قرعه به نام کتاب ÙلاسÙÙ‡ بزرگ (برايان Ù…Ú¯ÙŠ) اÙتاد.
اين کتاب Ú©Ù‡ نسخه‌ي انگليسي‌اش The Great Philosophers: An Introduction to Western Philosophy نام دارد، مجموعه‌ي مصاØبه‌هايي‌ست Ú©Ù‡ برايان Ù…Ú¯ÙŠ (Bryan Magee) با عده‌اي از صاØب‌نظران ÙلسÙÙ‡ درباره‌ي ÙلاسÙه‌ي گذشته انجام داده است. اين مصاØبه‌ها در اصل به صورت تلويزيوني Ùˆ براي BBC انجام شده است Ùˆ به طور هم‌زمان به صورت کتاب نيز منتشر شده. ترجمه‌ي Ùارسي‌ي کتاب توسط عزت‌الله Ùولادوند انجام شده Ùˆ تا جايي Ú©Ù‡ خوانده‌ام،‌ به نظرم ترجمه‌ي خوبي مي‌آيد.
اين کتاب شامل 15 مصاØبه‌ي مختل٠است Ú©Ù‡ هر کدام به ÙŠÚ© Ùيلسو٠يا دوره‌ي ÙلسÙÙŠ اختصاص داده شده است. انتخاب‌ها به نظرم کاملا کليدي Ùˆ مناسب است: اÙلاطون، ارسطو، ÙلسÙه‌ي قرون وسطا (سنت آگوستين،‌ توماس آکويناس)ØŒ دکارت، اسپينوزا Ùˆ لايب‌نيتز، لاک Ùˆ بارکلي، هيوم، کانت، Ù‡Ú¯Ù„ Ùˆ مارکس، شوپنهاور، نيچه، هوسرل Ùˆ هايدگر Ùˆ ÙلسÙه‌ جديد اصالت وجود، پيروان آمريکايي مکتب اصالت عمل، Ùرگه Ùˆ راسل Ùˆ منطق جديد، Ùˆ در نهايت ويتگنشتاين. خوبي‌اش اين است Ú©Ù‡ ÙلاسÙه‌ي جديد هم تا Øدي پوشش داده شده‌اند – با اين‌که مايل بودم مصاØبه‌هاي بيش‌تري درباره‌ي معاصران مي‌داشت (شايد مثلا Ùعلا دل‌ام اين‌ها را بخواهد: کارناپ Ùˆ پوزيتيويست‌هاي منطقي، پوپر،‌ Ùˆ هم‌چنين کساني چون جان سرل (Searle) Ùˆ دنيل دنت (Dennett) Ùˆ ÙلاسÙه‌ي ذهن مشابه، Ùˆ Øتي سارتر با وجود اين‌که خود من به شخصه او را به عنوان ÙيلسوÙÙŠ اصيل باور ندارم). مقدمه‌پردازي کاÙي‌ست، برسيم به Øاشيه‌نويسي‌هاي‌ام.
اÙلاطون
مصاØبه شونده: مايلز برن‌ييت (Myles Burnyeat).
چندان از ÙيلسوÙ‌هاي يونان باستان نمي‌دانم. در واقع، تا پيش از خواندن ÙŠÚ©ÙŠ دو Ùصل اين کتاب،‌ مطالعه‌شان را بي‌هوده مي‌دانستم. اکنون، اما وضع Ùرق کرده است. براي‌ام جالب‌تر شده‌اند Ùˆ به طور خاص به دليل Ùکر درخشان‌شان. بسياري از مسايلي Ú©Ù‡ Ù…Ø·Ø±Ø Ú©Ø±Ø¯Ù‡â€ŒØ§Ù†Ø¯ØŒâ€Œ کماکان Øل‌نشده‌اند Ùˆ با وجود آن‌که شايد صورت بيان سوال‌شان، دقيقا آن چيزي نيست Ú©Ù‡ در اين روزگار بايد باشد، اما درست همان سوال‌هايي‌ست Ú©Ù‡ مي‌بايست پرسيده شوند. در ضمن، از توصي٠مباØثات سقراطي هم خوش‌ام آمد Ùˆ به نظرم چيزي‌ست Ú©Ù‡ نبايد در اين روزگار از دست داد (درست به همين دليل، از انبوه تاييدهاي سرتکان‌دهنده در Øين سخنراني‌ها خوش‌ام نمي‌آيد). براي‌ام سوال‌برانگيزست Ú©Ù‡ آدم‌هاي آن دوره آيا واقعا مي‌توانستند Ùکر کنند يا نه. تعجب مي‌کنم Ú©Ù‡ مي‌بينم آن‌ها هم به نظر مي‌رسد کمابيش شبيه ما مي‌انديشيدند. ريشه‌ي تعجب‌ام به کارهاي جوليان جينز مربوط مي‌شود Ú©Ù‡ به گمان‌ام قبلا جايي توضيØ‌اش داده بودم. اما خلاصه بگويم، او اعتقاد داشت Ú©Ù‡ پديده‌ي خودآگاهي‌ي انسان‌ها، چندان قديم نيست به طوري Ú©Ù‡ مثلا مي‌توان به خودآگاهي‌ي انسان‌هاي دوراني Ú©Ù‡ هومر توصيÙ‌شان مي‌کند (جنگ تروا،‌ خدايان باستاني Ùˆ …) Ø´Ú© کرد (اين‌که خودآگاهي چيست، سوال ديگري‌ست. اما اگر کسي پس از خواندن چند جمله‌ي اخيرم با خود Ú¯Ùت “اين يارو داره Ú†ÙŠ مي‌گه؟ من قبول‌ش ندارم!” خودآگاه است Ùˆ اگر Ú¯Ùت “بله سرورم! اين يارو رو بايد کشت!” ناخودآگاه است). هميشه اين مساله Ú©Ù‡ انسان‌ها چگونه Ùکر مي‌کنند براي‌ام سوال‌برانگيز Ùˆ Ùکر کردن آن‌ها نيز تعجب‌برانگيز بوده است. بگذرم …
نکته‌ي جالب ديگر،‌ شباهت بسيار زياد شالوده‌ي ÙلسÙه‌ي اسلامي با ÙلسÙه‌ي شخصي چون سقراط (يا اÙلاطون) است. با اين‌که من چندان چيزي از ÙلسÙه‌ي اسلامي نمي‌دانم (مطالعه‌ي مجزايي نداشته‌ام)ØŒ اما اگر انديشه‌ي پشت گزاره‌هاي کتاب‌هاي ديني‌ي مدرسه Ùˆ Ú¯Ùتارهاي استادهاي معار٠و … دانش‌گاه به علاوه‌ي ØرÙ‌هاي هر از چند گاهي‌ي آخوندهاي تلويزيوني را نمونه‌اي قابل قبول از ÙلسÙه‌ي اسلامي بدانيم،‌ آن‌گاه شباهت‌هايي به نظرم مي‌رسد. در واقع جمله‌ي “ممکن نيست به آدم خوب، Ú†Ù‡ در اين دنيا Ùˆ Ú†Ù‡ بعد از مرگ، هيچ‌گونه آسيبي برسد” يا “ظلم به خود ظالم ضرر مي‌زند Ùˆ عدل به خود شخص عادل سود مي‌رساند” جمله‌هايي شيک از ÙلسÙÙ‡ (عرÙان؟) اسلامي‌ست (مضمون اين جمله‌ها،‌ به ترتيب در دÙاعيه Ùˆ گورگياس آمده است). به عبارت ديگر، خواندن چنين چيزي را من در کتاب ديني‌ي دوم دبيرستان انتظار مي‌کشم Ùˆ نه نوشته‌اي از Ù‡Ú¯Ù„ Ú©Ù‡ به نظرم بعيد مي‌رسد تاکنون راهي به ÙلسÙه‌ي اسلامي برده باشد (مثلا من تاکنون در متون ديني‌ي اسلامي، ديالکتيک خير Ùˆ شر نديده‌ام Ùˆ رابطه‌ي آن دو هيچ‌گاه زايشي نبوده است. مثلا در قرآن، هميشه خير است Ú©Ù‡ بر شر برتري مي‌يابد). البته چنين چيزي چندان هم عجيب نبود. اين واقعيتي تاريخي‌ست Ú©Ù‡ ÙلسÙه‌ي اسلامي بر پايه‌ي ÙلسÙه‌ي يوناني (کدام ÙلسÙه‌اش؟) برپا شده است. اين را Øتي به شخصه از معلم درس اخلاق اسلامي‌ام پرسيده‌ بودم Ùˆ او نيز همين را تاکيد کرده بود. چند سوال براي‌ام پيش مي‌آيد:
• چرا ÙلسÙÙ‡ يوناني بستر ÙلسÙÙ‡ اسلامي شد؟ به دليل سازگاري‌ها بوده است يا نياز اسلام به داشتن زمينه‌اي قوي در ÙلسÙÙ‡. در مورد اولي قضاوت نمي‌کنم، اما مي‌توان Ú¯Ùت ÙلسÙÙ‡ يوناني،‌ تنها انتخاب بوده است چون اØتمالا ÙلسÙه‌ موثر ديگري براي گرته‌برداري وجود نداشته است. نمي‌دانم ÙلسÙه‌ اسلامي دقيقا توسط Ú†Ù‡ کساني پايه‌ريزي شده است (امام صادق؟ ابن سينا؟ ملاصدرا؟ Ù…Øمد غزالي؟)ØŒ اما به نظرم بعيد مي‌آيد تغييرات بنيادي‌اي پس از قرن ده‌ام هجري –Øدود عصر روشن‌گري اروپا- داشته باشد. پيش از آن هم به نظرم ÙلسÙه‌ي غرب غني‌تر از باقيمانده‌ي ميراث يونانيان نبوده است Ùˆ اگر هم چيزي اضاÙÙ‡ مي‌داشت، اØتمالا تنها ره‌آوردي در باÙت مذهبي مسيØيت بوده است Ú©Ù‡ ورودش به Øوزه‌ي مذهبي ديگر، سخت‌تر از ورود انديشه‌اي غيرمذهبي است.
• آيا هم‌چنان مي‌بايست روي چنين پايه‌ي ÙلسÙي‌اي پاÙشاري کرد؟ به اعتقاد من، خير! اما همان معلم درس اخلاق اسلامي،‌ چنين تداومي را نشانه‌ي ثبات Ùˆ Øقيقت آن مي‌دانست. به نظرم Øر٠او بي‌هوده بوده است Ùˆ انديشه‌اي جزمي بيش نيست (اگر نه، چرا طر٠سوار هواپيما مي‌شود؟ آخر در Ùيزيک يونان، اجسام سنگين بايد سريع‌تر از سبک‌ترها سقوط کنند).
• آيا اين تغيير نکردن،‌ واقعا براي اسلام ضرر دارد؟
• آيا مي‌توان از متون اسلامي (يا متون مذهبي)ØŒ ÙلسÙه‌اي بيرون آورد؟
• آيا کسي هست که چنين نوع بررسي‌هايي انجام دهد؟
مورد جذاب ديگر براي‌ام، وقتي است Ú©Ù‡ Ù…Ú¯ÙŠ از دوره‌ي مياني اÙلاطون مي‌پرسد Ùˆ برن‌ييت، دو نظريه‌ي مهم اÙلاطون را نظريه مثل Ùˆ اعتقاد به يادگرÙتن به عنوان نوعي يادآوري مي‌داند. نظريه مثل (theory of ideas) چيز جديدي براي‌ام نبود،‌ اما اين دومي تا آن‌جا Ú©Ù‡ يادم مي‌آيد (ياد مي‌گيرم؟) براي‌ام جديد بوده است. اين نظر بيان مي‌دارد Ú©Ù‡ معرÙت، پيش از يادگرÙتن‌اش به طور ذاتي وجود داشته است ولي در دست‌رس نيست. اما به طريقي (مثلا تجربه کردن يا مباØثه کردن) مي‌توان آن را دوباره به يادآورد. در واقع، معرÙت انسان پديده‌اي دروني Ùˆ ذاتي‌ست. اين در واقع مي‌تواند در کنار نظريه مثل Ù…Ø·Ø±Ø Ø´ÙˆØ¯ Ùˆ Ù†Ùس معرÙت را مثالي زايل نشدني بداند Ú©Ù‡ نمود آن‌ها در زندگي انسان از طريق تجربه به صورت در مي‌آيند. با باور چنين چيزي،‌ نظريه مثل نيز باورپذير مي‌شود. چنين گونه باوري البته چندان جديد نيست Ùˆ نسخه‌هاي مشابه‌اش را –درست همان‌طور Ú©Ù‡ برايان Ù…Ú¯ÙŠ مي‌گويد- در کتاب‌هاي ديني‌مان پيدا مي‌کنيم Ú©Ù‡ بسيار از وجدان ذاتي سخن مي‌راند. در همين رابطه، Ù…Ú¯ÙŠ باز هم مثال‌هايي مي‌زند Ùˆ ادعا مي‌کند Ú©Ù‡ هنوز هم در ÙلسÙه‌ي جديد چنين نوع باورهايي وجود دارد Ùˆ نظريه چامسکي را شاهد مي‌آورد (چامسکي معتقد است پردازنده‌هاي تجزيه Ùˆ تØليل دستور زبان جملات Ùˆ توليد جملات درست به طور ذاتي در انسان وجود دارد). اين ادعا، به اعتقاد من کاملا درست نيست. وجود ابزارهاي ذاتي معادل داشتن معرÙت ذاتي نيست. قبول دارم Ú©Ù‡ معرÙت انسان به دنياي اطراÙ‌اش به دليل نوع ابزارهايي Ú©Ù‡ دارد سمت Ùˆ سوي خاصي پيدا کرده است (مثلا اگر انسان قدرت بينايي نداشت،‌ معرÙت‌اش به صورت گزاره‌هاي تصويري بيان نمي‌شد)ØŒ اما وجود اين ابزارها معادل وجود معرÙت نيست Ùˆ معرÙت در اغلب موارد اکتسابي است.
نکته‌ي ديگري Ú©Ù‡ در بØØ« Ù…Ú¯ÙŠ Ùˆ برن‌ييت به ذهن‌ام رسيد، مساله‌ي Ùرآيند بØØ« کردن است. ÙŠÚ© مباØثه‌ي نمونه‌ي سقراطي (آن‌گونه Ú©Ù‡ اÙلاطون بيان‌اش مي‌دارد)،‌ چنين چيزي‌ست:
1-Ù†Ùر اول، گزاره Pi را پيش‌نهاد مي‌کند.
2-Ù†Ùر دوم، گزاره‌ي معادل Pi را بيان مي‌دارد (PEi) يا گزاره‌اي درباره‌ي آن مي‌گويد (Qi) Ùˆ از Ù†Ùر اول مي‌خواهد درستي‌ي آن را تاييد کند.
3-اگر Ù†Ùر دوم، معادل‌اي منطقي بيان کرده باشد (PEi) (اين مورد به شدت مورد مناقشه است)،‌ پس Ù†Ùر اول بايد درستي‌ي آن را تاييد کند مگر اين‌که Pi غلط باشد. در واقع، PEi باعث مي‌شود شخص بتواند به Ùرم ديگري به آن گزاره نگاه کند Ùˆ از زاويه‌ي ديگري درستي‌ي آن را Ù…ØÚ© بزند.
4-اگر Ù†Ùر دوم، گزاره‌اي درباره‌ي Pi بيان کرده باشد (Qi)ØŒ آن‌گاه مساله را اين‌گونه بررسي مي‌کنم: Qi Øاصل ترکيب گزاره‌ي R Ùˆ Pi است. در صورت درست عمل کردن Ùرد دوم، گزاره‌ي Qi نيز درست است مگر اين‌که ÙŠÚ©ÙŠ از Pi يا R غلط باشد. R چيست؟ [تعبير من] از ديد اÙلاطون اين است Ú©Ù‡ يا اين ÙŠÚ©ÙŠ از آن گزاره‌هاي درستي‌ست Ú©Ù‡ به صورت معرÙت ذاتي در انسان وجود دارد يا اين‌که باور شخص درباره‌ي دنياي اطراÙ‌اش است Ú©Ù‡ مي‌تواند درست يا غلط باشد. در واقع چنين چيزي Pj Ù…Øسوب مي‌شود Ùˆ نياز به بررسي‌اي شبيه بهPi دارد.
آيا چنين روندي باعث رسيدن به Øقيقت مي‌شود؟ (پيدا کردن گزاره‌هاي درست) من Ø´Ú© دارم. اÙلاطون، اما، اين‌گونه مي‌انديشد. او در واقع باور دارد Ú©Ù‡ Rهاي ذاتي وجود دارند Ùˆ دست‌رسي پذيرند. اما من دليلي براي چنين باوري ندارم چون اصلا اعتقادي به وجودشان ندارم. اين مساله البته دقيقا همان مشکل امکان رسيدن (يا وجود داشتن) Øقيقت است Ú©Ù‡ پيش از اين درباره‌اش نوشته‌ام. به نظرم Ùرآيند مباØثه، در به‌ترين Øالت باعث کش٠مجموعه‌ي ناسازگار با هم مي‌شود. نکته‌ي جالب براي‌ام، multi-agent بودن چنين Ùرآيندي است Ú©Ù‡ باعث مي‌شود سيستم در مينيمم Ù…Øلي نياÙتد. مينيمم Ú†Ù‡ تابعي؟ ÙŠÚ© چنين چيزي: تابع بيان‌گر تعداد بررسي‌هاي ممکن روي مجموعه‌اي از گزاره‌هاي بيان‌شده Ùˆ هم‌چنين مستتر در باÙت مباØثه. با مباØثه مي‌توان اØتمال گير اÙتادن در نقطه‌اي Ú©Ù‡ در آن نمي‌توان درستي يا غلط بودن ÙŠÚ© گزاره (Pi) را مشخص کرد، Ú©Ù… کرد Ùˆ شانس تجزيه‌ي گزاره به گزاره‌هاي ديگر (توليد Qi يا PEi) را زياد. به عبارت ديگر، اين روشي گسترده براي ØÙ„ مساله‌‌ي NP-hard بررسي صدق مجموعه گزاره‌هاست. راه ديگر ØÙ„ چنين مساله‌اي، نزد خويش انديشيدن است. اما متاسÙانه اين‌گونه شانس گيرکردن‌مان زياد مي‌شود. اما تاس٠بزرگ‌تر اين است Ú©Ù‡ اکثر ما هيچ‌کدام از اين دو روش را بلد نيستيم.
اÙلاطون Ùˆ سقراط بس است!