سيل
سيل سنگ را از جاي نمي‌کند،
استوار ايستاده،
Ù…ØÙˆ مي‌کند.
شيادي‌ي پست‌مدرن: سوء استÙاده از علم
چند روز پيش (5 اردي بهشت)ØŒ شرق مقاله‌ي جالبي را از ريچارد داوكينز (Dawkins) معرو٠در بخش معرÙي‌ي كتاب‌اش چاپ كرده بود كه مزه‌اش هنوز در دهان‌ام هست. ماجرا از اين قرارست كه Ùيزيك‌داني به نام آلن سوكال (Sokal)ØŒ مقاله اي در نشريه “متن اجتماعي” (Social Text) منتشر كرده بود به نام “شكستن مرزها: هرمنوتيك دگرگشتاري گرانش كوانتومي” (Transgressing the Boundaries: Towards a Transformative Hermeneutics of Quantum Gravity ) (مقاله را از اين‌جا بخوانيد). آن مقاله پر بوده است از اصطلاØات رايج پست‌مدرن‌ها Ùˆ هم‌چنين Ù…Ùاهيم پيش‌رÙته‌ي Ùيزيكي. نكته‌ي هيجان‌انگيز در اين است كه مقاله، خودآگاهانه بي‌ربط Ùˆ چرند Ù…Øض بوده است به قصد سخره گرÙتن ادبيات رايج در پست‌مدرنيسم.
پس از آن اتÙاق Ùاجعه‌بار، او Ùˆ ژان بريكمونت (Bricmont) كتابي به نام “شيادهاي روشن‌Ùكري” (Impostures Intellectuelles) منتشر مي‌كنند كه در آن نادرستي Ùˆ اشتباهات ÙاØØ´ رايج در متون پست مدرن پرده بر مي‌دارند: پست مدرن‌ها نوشته‌هاي‌شان را پر مي‌كنند از اصطلاØات علمي بدون آن كه آن‌ها را درست به كار ببرند.
چند نمونه از متون پست مدرن را كه در اين مقاله داوکينز از آن كتاب نقل شده است، مي آورم (نام مترجم در نسخه ÙŠ اينترنتي روزنامه نبود. بعدا تصØÙŠØ Ø§Ø´ مي كنم). پيشاپيش از مزخرÙ‌بودن‌شان عذر مي‌خواهم:
… “Ùيلسؤ Ùمينيست، لوس ايريگاري (Irigaray) يكي ديگر از كساني است كه سوكال Ùˆ بريسمون Ùصل كاملي را به آنها اختصاص داده اند. ايريگاري در يك قطعه كه يادآور توصي٠يك Ùمينيست بدنام از كتاب “اصول” نيوتن (تØت عنوان “راهنماي تجاوز جنسي”) است، مي گويد كه E=mc^2 يك “معادله وابسته به جنسيت” است. چرا؟ به خاطر آنكه براي “سرعت نور نسبت به سرعت‌هاي ديگري كه ضرورتاً براي ما لازم هستند “تبعيض” قائل مي شود.” (هد٠من از اينكه با سرعت به سراغ اين جمله رÙتم رسيدن به معناي نهÙته واژه “تبعيض” است.) نظر ايريگاري درباره مكانيك سيالات درست به همين اندازه شاخص مكتب Ùكري مورد بررسي است. خواهيد ديد كه سيالات نيز نامنصÙانه Ùراموش شده اند. “Ùيزيك مردانه” براي اشياي جامد Ùˆ صلب “تبعيض” قائل مي شود. كاترين هيليس (C.Hayles) Ø´Ø§Ø±Ø Ø¢Ù…Ø±ÙŠÙƒØ§ÙŠÙŠ آراي ايريگاري مرتكب اين اشتباه مي شود كه انديشه‌هاي او را به زباني (نسبتاً) روشن بازگو مي‌كند. براي يك بار هم كه شده اين Ùرصت را پيدا مي كنيم كه بدون مانع Ùˆ مزاØمت نگاهي به امپراتور بيندازيم Ùˆ بله، واقعاً لباسي به تن ندارد: او (ايريگاري) تبعيض مكانيك جامدات به مكانيك سيالات Ùˆ در واقع ناتواني بنيادي علم از پرداختن به شار تلاطمي را به ارتباط ميان سياليت Ùˆ زنانگي نسبت مي دهد. در Øالي كه مردان اندام هاي جنسي دارند كه بيرون زده Ùˆ صلب مي شوند، زنان مناÙذي دارند كه خون قاعدگي Ùˆ مايعات مهبلي (واژينال) از آن تراوش مي كنند… از اين منظر جاي Ø´Ú¯Ùتي نيست كه علم نتوانسته است در مورد تلاطم به مدل موÙقي برسد [!!!â€]. مسئله شار تلاطمي نمي تواند ØÙ„ شود، زيرا Ù…Ùاهيم سيالات (Ùˆ نيز زنان) چنان Ùرمول بندي شده اند كه الزاماً بقاياي ناگÙته را به Øال خود رها كنند.
نيازي نيست Ùيزيكدان باشيد تا بوي ياوگي سÙاهت باري كه از اين نوع بØØ« ها برمي خيزد را استشمام كنيد (Ù„ØÙ† آن خيلي آشناتر شده است)ØŒ اما در دست داشتن كتاب سوكال Ùˆ بريسمون از اين نظر مي تواند كمك كند كه به ما مي گويد دليل واقعي دشوار بودن مسئله شارتلاطمي آن است كه ØÙ„ معادلات ناوير-استوكس ‌‌[Navier-Stokes] دشوار است [معادلات ناوير-استوکس، معادلات ديÙرانسيل جزئي‌اي هستند Ú©Ù‡ ØÙ„ کلي آن‌ها -به مانند هر معادله PDEÙŠ ديگري- پيچيده است].
و يا مثلا كمي هم خنده‌ي آشوب‌ناك:
… سوكال Ùˆ بريسمون به شيوه‌اي مشابه، خلط نسبيت (relativity در Ùيزيك – Ù…) Ùˆ نسبيت‌باوري (relativism در ÙلسÙÙ‡ – Ù…) توسط برونو لاتو (B.Lataour) را اÙشا كرده Ùˆ Ù…Ùهوم «علم پست مدرن» نزد ليوتار (Lyotard) Ùˆ سوءاستÙاده‌هاي پردامنه Ùˆ پيش‌بيني‌پذير او از قضيه گودل، نظريه كوانتوم Ùˆ نظريه آشوب را رسوا مي سازند. ژان بودريار (J.Baudrillard) پرآوازه تنها يكي از بسيار كساني است كه نظريه آشوب را ابزاري Ù…Ùيد براي پيچاندن Ùˆ گمراه كردن خواننده مي‌يابند. سوكال Ùˆ بريسمون با تØليل اين ترÙندهايي كه زده مي شود بار ديگر به روشن شدن ما كمك مي كنند. جمله زير گرچه با اصطلاØات علمي ساخته شده اما از نقطه‌نظر علمي بي‌معنا است: “شايد خود تاريخ را نيز بايد همچون تشكيلاتي آشوبي در نظر گرÙت، كه در آن شتاب به خطي بودن پايان مي دهد Ùˆ تلاطمي كه در اثر شتاب ايجاد شده تاريخ را به طور قطع از پايان خويش منØر٠مي سازد، درست همان طور كه چنين تلاطمي معلول‌ها را از علت‌هايشان دور مي كند.”[!!!] نيازي به نقل قول بيشتر نخواهد بود زيرا همان طور كه سوكال Ùˆ بريسمون مي گويند متن بودريار “به تدريج در جهت چرنديات اوج مي گيرد.” آنها بار ديگر توجه ما را به “تراكم بالاي اصطلاØات علمي Ùˆ شبه علمي” جلب مي كنند كه “در جمله‌هايي وارد شده‌اند كه تا جايي كه ما مي‌دانيم عاري از معنا هستند.” جمع‌بندي آنها از بودريار را مي توان درباره هر يك از نويسندگاني كه در اينجا نقد شده اند Ùˆ در سرتاسر آمريكا از عزت Ùˆ اØترام برخوردارند معتبر دانست: خلاصه آنكه در آثار بودريار واژگان علمي را به Ùراواني مي توان ياÙت، كه با بي‌توجهي Ù…Øض به معنايشان Ùˆ بالاتر از همه در شرايط متني كه به ÙˆØ¶ÙˆØ Ø¨Ø§ آن بي‌ارتباط هستند به كار رÙته اند. آنها Ú†Ù‡ به عنوان استعاره تلقي شوند Ú†Ù‡ نشوند، دشوار مي توان درياÙت كه Ú†Ù‡ نقشي ايÙا مي كنند، جز آنكه به اظهارنظرهايي پيش پا اÙتاده درباره جامعه‌شناسي يا تاريخ، نمايي از انديشه عميق ببخشند. …
وبلاگ‌هاي ÙلسÙÙŠ
در پست قبل نوشتم Ú©Ù‡ به نظرم خوب است وبلاگ‌ها به سمت Ù…Øتواي عيني Øرکت کنند: راجع به موضوعاتي بنويسند Ú©Ù‡ براي طي٠گسترده‌اي از خوانندگان بهره‌ساز باشد. به عنوان نمونه، جديدا توجه‌ام به وبلاگ‌هايي Ú©Ù‡ درباره‌ي موضوعات تخصصي مي‌نويسند جلب شده است. طبيعي‌ست Ú©Ù‡ شمارشان اصلا Ú©Ù… نيست Ùˆ نمي‌توان به سادگي ليست کاملي از آن‌ها جمع Ùˆ جور کرد، اما معرÙي‌ي ÙŠÚ©ÙŠ دو تاي‌شان Ù…Ùيدست. در اين پست چند نمونه‌اي از وبلاگ‌هاي ÙلسÙي‌اي را Ú©Ù‡ به طور اتÙاقي پيداي‌شان کرده‌ام Ùˆ ازشان خوش‌ام آمده، مي‌آورم. هدÙ‌ام نشان دادن اين است Ú©Ù‡ چنين کارهايي هم ممکن است. نمي‌دانم اگر درصد بگيريم، آيا در بين وبلاگ‌هاي انگليسي‌زبان، وبلاگ جدي –چون اين‌ها- چقدر پيدا مي‌شود (Ùˆ آيا واقعا تعدادشان زيادست يا نمونه‌هاي من استثنا بوده‌اند)ØŒ اما در بين وبلاگ‌هاي Ùارسي،‌ چنين وبلاگ تخصصي‌اي خيلي کم‌تر پيدا مي‌شود. مخصوصا Ú©Ù‡ آکادميون وبلاگ‌دار در ايران بسيار کم‌اند، در Øالي Ú©Ù‡ به نظر مي‌رسد در بين وبلاگ‌هاي انگليسي چنين پديده‌اي بيش‌ترست (اما بايد بگويم Ú©Ù‡ اين پديده نيز براي خودشان جالب Ùˆ مهم است Ùˆ خيلي معمول نمي‌نگرندش).
اولين وبلاگي Ú©Ù‡ مي‌خواهم معرÙي‌اش کنم، Philosophy Blog نام دارد Ú©Ù‡ توسط استاد ÙلسÙÙ‡ دانش‌گاهي به نام Tom Stoneham نوشته مي‌شده است. بعضي از مطالب آن وبلاگ را خواندم Ú©Ù‡ جالب بودند. خواندن‌اش توصيه مي‌شود. اما جدا از اين، او براي درس ÙلسÙه‌ي برکلي (بارکلي)‌اش، وبلاگي زده است Ú©Ù‡ در آن به خوانش دوباره‌ي کتابي از بارکلي Ùˆ … مي‌پردازد. آن وبلاگ مطمئنا براي علاقه‌مندان بارکلي جالب است. مي‌توانيد آن را در اين‌جا بخوانيد.
وبلاگ ديگر ÙلسÙي‌اي Ú©Ù‡ معرÙÙŠ مي‌کنم، وبلاگ Thought Argument and Rants نام دارد Ú©Ù‡ توسط دکتر ÙلسÙه‌ي جواني به نام Brian Weatherson از دانش‌گاه Brown نوشته مي‌شود. جالب‌تر اين‌که او وبلاگي به نام Online Papers in Philosophy نيز دارد Ú©Ù‡ در آن روزانه مقالات جديد ÙلسÙه‌اي را Ú©Ù‡ به صورت online قابل دست‌رس‌اند اضاÙÙ‡ مي‌کند. اين مسلما کاري‌ست بسيار جالب Ùˆ Ù…Ùيد براي کساني Ú©Ù‡ به طور ØرÙه‌اي دنبال ÙلسÙه‌اند.
Øالا Ú©Ù‡ بØØ« مقاله شد، اين سايت را نيز ببيينيد. در اين سايت، David Chalmers (گمان‌ام قبلا به او مقاله‌اي از او لينک داده بودم) Ùهرست ÙلاسÙه‌اي را Ú©Ù‡ مقالات‌شان را در اينترنت مي‌گذارند قرار داده است.
عينيت در وبلاگ‌ها
بياييد يک تقسيم‌بندي‌ي دو دسته‌اي از وبلاگ‌ها داشته باشيم:
1-وبلاگ‌هايي Ú©Ù‡ Ùهم Ùˆ ارتباط با نوشته‌هاي‌شان نياز به در-متن {وبلاگ، شخص}- قرارگيري ندارند.
2-وبلاگ‌هايي Ú©Ù‡ Ùهم Ùˆ … نياز به … دارند.
ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¨ÙŠØ´â€ŒØªØ±ÙŠ مي‌دهم: Ùرض کنيد وبلاگي وجود دارد Ú©Ù‡ نويسنده‌اش درباره‌ي خاطرات روزانه‌ي خود مي‌نويسند. اگر خاطرات او اندکي هيجان‌انگيز باشد، ممکن است من خواننده مشتاق خواندن‌اش بشوم. اما Ú†Ù‡ وقتي چنان خاطراتي هيجان‌انگيزست؟ به عبارت ديگر،‌ چرا بايد خاطرات Ùردي براي من جالب باشد؟ ÙŠÚ© Øالت اين است Ú©Ù‡ خاطرات او يا به جهان بيروني‌ي آن‌قدر آشکاري اشاره کند Ú©Ù‡ من نيز بتوانم با آن ارتباط برقرار کنم. مثلا اگر کسي به بم رÙته باشد Ùˆ از زلزله‌ي بم بنويسد، مسلم است Ú©Ù‡ من خواننده آن را با ولع مي‌خوانم – مخصوصا اگر قبل‌اش پنجاه گزارش مشابه نخوانده باشم. Øالت ديگر اين است Ú©Ù‡ خاطرات او به آن بخش جهان دروني‌ي او اشاره کند Ú©Ù‡ بدون نياز به داشتن انديشه‌ي مشترک، من نيز مي‌توانم آن را درک کنم Ùˆ در ضمن، آن بخش نيز هيجان‌انگيز باشد. Ùرضا او مي‌تواند خاطرات اروتيک بنويسد (مشابه اين همه وبلاگ سکسي‌ي Ùارسي. در ضمن کاري ندارم چنين کاري اخلاقي‌ست يا خير). اما اگر او درباره‌ي اين‌ها خاطره ننويسد، بلکه خاطرات متعادل Ùˆ نه چندان عجيب Ùˆ غريبي داشته باشد –مثلا خاطرات روزانه‌ي مدرسه، مساÙرت‌اش به شمال کشور (Ú©Ù‡ چيز عجيبي براي من نوعي نيست. لازم است توجه کنيد Ú©Ù‡ اگر درباره‌ي خاطرات سÙرش به هاوايي بنويسد، وضع Ùرق مي‌کند چون مثلا من تا به Øال آن‌جا را نديده‌ام)- آن‌گاه تنها در Øالتي من علاقه‌مند خواندن وبلاگ‌اش مي‌شوم Ú©Ù‡ بتوانم او را به عنوان ÙŠÚ© انسان کامل Ùˆ آشنا –و نه مشتي کلمه- ببينم. اين در دو Øالت رخ مي‌دهد: يا با استمرار خواندش وبلاگ‌اش (Ùˆ در نتيجه ساخت موجودي مجازي در ذهن‌ام. اين مورد البته بسيار جالب است براي‌ام) Ùˆ يا ديدن خود شخص او (دوست هم دانشگاهي‌ام باشد). اين مورد آخر،‌ همان چيزي‌ست Ú©Ù‡ در بند 1 به آن اشاره کردم Ùˆ بقيه‌ي موارد (خاطرات بم،‌ ماجراي اروتيک،‌ سÙر هاوايي Ùˆ …) بخشي از بند 2 تقسيم‌بندي‌ي من است.
اما به نظرم موارد مهم ديگري نيز مي‌تواند در بند 2 جاي بگيرد. در اين بند، من، خواننده را بي‌نياز از در-متن وبلاگ يا شخص بودگي قرار داده‌ام. ÙŠÚ©ÙŠ از موارد چنين بي‌نيازي‌اي اين است Ú©Ù‡ آن‌چه نوشته مي‌شود به ذات دروني‌ي اÙراد ارجاع داده شود (نوشته‌هاي اروتيک) Ùˆ مورد ديگر اين است Ú©Ù‡ به وقايع Ùˆ Ù…Ùاهيم عيني ارجاع داده شود. نمونه‌ي وقايع عيني، زلزله‌ي بم بود Ú©Ù‡ هر ايراني‌اي از آن با خبر شده بود Ùˆ مي‌توانست از متن اجتماعي (Ùˆ نه متن وبلاگي يا Ùردي) براي Ùهميدن آن استÙاده کند. Øالا بيش‌تر به اين نوع وبلاگ‌ها مي‌پردازم.
تنوع چنين نوع وبلاگ‌هايي مي‌تواند به تعداد Ù…Ùاهيم Ùˆ وقايع عيني باشد. به عنوان مثال، وبلاگ‌هاي خبري،‌ وبلاگ‌هاي تØليل اخبار {سياسي، اجتماعي Ùˆ …}ØŒ وبلاگ‌هاي {علمي، ÙلسÙÙŠ}ØŒ وبلاگ‌هاي تکنولوژيکي، وبلاگ‌هاي جهان‌گردي Ùˆ … از اين نوع‌اند. براي Ùهم اين‌ها نيازي به قرار گرÙتن در متن خيلي خاص Ùˆ شخصي‌اي نيست Ùˆ کاÙÙŠ است انساني زنده به علاوه‌ي اندکي آگاهي در زمينه‌ي خاصي باشيد تا بتوانيد از آن‌ها استÙاده کنيد. يعني لازم نيست شخص X را بشناسيد تا وبلاگ‌اش را بÙهميد، بلکه Ùرضا تنها کاÙي‌ست بدانيد Ùلاني رييس‌جمهور Ùلان کشورست تا از وبلاگي خبري بهره ببريد، يا اين‌که HTML Ùˆ XML Ùˆ … چيست تا از وبلاگي درباره‌ي تکنولوژي‌ي وب سر در بياوريد (اگر کسي گمان مي‌کند زيادي سهل‌گيرانه برخورد کرده‌ام – Ùˆ مثلا تکنولوژي‌ي کامپيوتر چيزي بيش از اين‌هاست- مرا ببخشايد!!). وبلاگ‌هايي با Ù…Øتواي عيني، ويژگي‌ي منØصر به Ùردي دارد Ùˆ آن هم اين است Ú©Ù‡ مي‌توانند در Ú¯Ùتمان جهاني شرکت کنند. خاطرات من نوعي هيچ اهميتي براي جهان ندارد، اما نوشته‌هاي اØتمالي‌ي من درباره‌ي سÙرهاي دور دنياي‌اي –اگر به سياق نه چندان شخصي نوشته شده باشد- به درد خيلي‌هاي ديگر ممکن است بخورد (دوستان‌ام مي‌توانند اين‌جا اعتراض کنند!!)ØŒ Ùˆ يا نوشته‌هاي ÙŠÚ© وبلاگ علمي ممکن است به کار همه‌ي اÙرادي Ú©Ù‡ در آن زمينه‌ي علمي کار مي‌کنند بيايد.
خب … اگر اين دسته‌بندي‌ي مرا قبول کنيد اکنون مي‌توان نگاهي به وبلاگ‌هاي دور Ùˆ بر انداخت Ùˆ ديد چقدر در اين طي٠جاي مي‌گيرند. به نظرم اکثر وبلاگ‌ها جزئي از همان “بند 1” Ù…Øسوب مي‌شوند. باز هم به نظرم (چون تØقيق علمي‌اي نکرده‌ام)،‌ پس از جنبش اوليه‌ي وبلاگ‌ها Ùارسي Ú©Ù‡ سعي در ماهيت‌سازي براي خود داشتند،‌ يورش Øجم عظيم نسل بعدي‌ي وبلاگ‌ها –که با تاسيس سرويس www.persianblog.com شروع شد- به شدت وبلاگ‌ها را شخصي کرد Ùˆ زمان لازم براي ايجاد تنوع Ùˆ گوناگوني را از بين برد. اکثر وبلاگ‌هاي Ùارسي به شدت شخصي هستند Ùˆ با اين‌که با چنين شخصي بودني اصلا مشکلي ندارم (Ùˆ ÙŠÚ©ÙŠ از مزيت‌هاي وبلاگ‌ها را به خاطر همين امکان اين همه شخصي بودن‌شان مي‌دانم)ØŒ اما به اعتقادم جنبشي در تاسيس وبلاگ‌هاي با Ù…Øتواي عيني بايستني‌ست.
پي نوشت: اگر مواÙÙ‚ نوشته‌هاي بالا هستيد، لزومي به خواندن آن‌چه در زير مي‌آيد نيست. اما اگر نيستيد يا اگر کنجکاويد تØليلي دقيق‌تر بر ادعاهاي‌ام ببينيد، آن‌گاه به چند سطر زير نيز نگاهي بيندازيد:
اولين ادعاي‌ام،‌ تقسيم وبلاگ‌ها به دو دسته‌ي مختل٠است. آيا اين تقسيم‌بندي، جامع Ùˆ مانع است؟ به دليل آن‌که آن دو دسته، متناقض هم هستند –با Ùرض باور به منطق کلاسيک- آن‌گاه Øالت ديگري پيش نمي‌آيد. يعني اين دو مجموعه، همه‌ي وبلاگ‌ها را مي‌پوشاند. اما ناگÙته نماند Ú©Ù‡ چنين تقسيم‌بندي‌اي به‌ترست تعميم Ùازي يابد. اين‌که چگونه اين تعميم را انجام دهيم،‌ خيلي مشخص نيست،‌ اما چنين موردي پيش‌نهاد مي‌شود:
Ùازي‌بودن (Fuzziness) در دو Ø³Ø·Ø Ø±Ø® مي‌دهد: Ø³Ø·Ø Ù‡Ø± پيام (پست) Ùˆ Ú©Ù„ وبلاگ. ÙŠÚ© نوشته‌ي مجزا، مي‌تواند درجه‌اي از عينيت Ùˆ يا Ùرديت را داشته باشد. اين اولين Ùازي‌بودگي‌ي ماجراست. مرØله‌ي بعد،‌ Ú©Ù„ وبلاگ است. ÙŠÚ© وبلاگ مي‌تواند داراي پست‌هاي خيلي شخصي Ùˆ پست‌هاي کاملا قابل Ùهم براي بقيه باشد. مي‌توان تابع عينيت بر Øسب زمان ÙŠÚ© وبلاگ را تعري٠کرد. Øال اگر بخواهيم بعد زمان را از Øذ٠کنيم (چون مثلا مي‌خواهيم بگويم ضدخاطرات وبلاگي است با Ùلان درجه‌ي عينيت Ùˆ نه اين‌که ضدخاطرات در Ùلان تاريخ عيني بود Ùˆ در Ùلان تاريخ ديگر کاملا شخصي)ØŒ به ناچار درجه‌ي عدم قطعيت‌مان زياد مي‌شود Ùˆ اين مي‌تواند به صورت عدم قطعيت امکاني Ùازي (possibility) در نظر گرÙته شود. روش ديگر توصيÙØŒ استÙاده از مجموعه‌ي Ùازي‌ي مرتبه دوم است. البته به نظرم تا وقتي مساله‌ي خاص مورد بررسي‌اي نداشته باشيم (مثلا نخواهيم اندازه‌گيري‌اي انجام دهيم)ØŒ همين توصي٠کلي Ùˆ Ú©ÙŠÙÙŠ Ú©Ùايت مي‌کند.
ادعاي مهم ديگرم‌، “بايستني بودن” تاسيس وبلاگ‌هايي با Ù…Øتواي علمي‌ست. اين ØرÙ،‌ البته، بي‌معناست. تا جايي Ú©Ù‡ مي‌دانم، هيچ دليلي براي “بايستن” هيچ امري وجود ندارد مگر اين‌که پيش از آن گزاره‌هايي از جنس “بايد” در اختيار داشته باشيم Ùˆ آن گزاره‌ها Øداقل خيلي راØت قابل دست‌رس نيستند Ùˆ به نظر مي‌رسد تنها ناشي از ÙŠÚ© “انتخاب” يا به‌تر بگويم، “ايمان” هستند. به هر Øال، گزاره‌ي Ùعلي‌ي من هم در صورتي درست است Ú©Ù‡ به چنين [Ùرا]روايتي[هايي] باور داشته باشيم:
-“انسان بايد به Øداکثر بازدهي برسد.”
-“بازده يعني Øجم بيش‌تر Ùˆ برتر اطلاعات Ùˆ دانش.”
Ùˆ آن‌گاه مي‌توان امکان درست بودن گزاره‌ام را در نظر گرÙت.
سخنراني‌ي N. Kanwisher
به زودي (13 تا 16 اردي‌بهشت) سلسله سخنراني‌هاي Nancy Kanwisher از دانش‌گاه MIT در پژوهش‌کده علوم شناختي واقع در مرکز تØقيقات Ùيزيک نظري Ùˆ رياضي (IPM) برگزار مي‌شود. موضوع سخنراني‌ها، fMRI Investigation of Visual Object Recognition است Ú©Ù‡ البته به طور مستقيم يا Øتي نيمه مستقيم به من ربطي ندارد (چون نه neuroscientist هستم Ùˆ نه روي vision کار مي‌کنم)ØŒ اما مي‌تواند الهام‌بخش باشد. براي ديدن برنامه‌ دقيق Ùˆ زمان‌بندي Ùˆ … به اين‌جا نگاه Ú©Ù†.
SoloTalent
عبادت شبانه: کنترل چندمتغيره
خنده‌دار است – کمي بيش از Øد! اما الان از ساعت 4 ØµØ¨Ø Ù†ÙŠØ² گذشته است Ùˆ من همين الان٠الان مشق‌هاي‌ام را تمام کردم. راستي نه Ùکر کني تازه همين از ÙŠÚ©ÙŠ دو پيش شروع کرده‌ام به نوشتن، نه!ØŒ خودت Ú©Ù‡ شاهدي، از ديروز (درست‌ترش: پريروز) داشتم مي‌نوشتم. تاکيد مي‌کنم Ú©Ù‡ خنده‌دارست اين ماجرا Ú©Ù‡ نوشتن تکليÙØŒ آن هم اين آخر عمري اين همه طول بکشد. نمي‌دانم اگر زمان بچگي مي‌دانستم چنين وضعي ممکن است رخ دهد،‌ Ú†Ù‡ Ùکري مي‌کردم. ÙŠÚ© پاداش گنده آخر کار؟ کدام پاداش؟ هممم … نه! پاداش آخر کاري وجود ندارد، همه‌اش همين لذت سر Ùˆ کله زدن‌هاي زمان Øال است – Øتي اگر اين لذت باعث شود Ú©Ù‡ همه‌ي ناخن‌هاي‌ام را بخورم.
(خودمانيم، اصلا Ùکر نمي‌کردم ساعت 4 شده باشد، آخرين بار Ú©Ù‡ به ساعت نگاه کردم Øدود ÙŠÚ© Ùˆ خورده‌اي بود Ùˆ اصلا متوجه گذشت اين همه مدت نشدم). آها! Øالا براي ثبت در تاريخ بنويسم Ú©Ù‡ اين‌ها مشق کنترل چندمتغيره بودند Ùˆ تازه هنوز هم همه‌شان ØÙ„ نشدند.
وبلاگ‌خواني شبانه
ناگهان نام او از ميان جملات خسته‌اش پريد جلوي چشم‌هاي‌ام Ùˆ Ú¯Ùت: “ايست!”. شوک‌زده ميان سطرها Ùˆ پاراگراÙ‌ها Ùˆ روزها به دنبال رد پايي از خود Ùˆ کوه‌ رÙتن‌هاي‌مان،‌ بالا Ùˆ پايين رÙتم. کلمات‌اش مي‌گÙتند Ú©Ù‡ او نيز درست مثل من از همان کوه‌هاي مه‌آلود بالا رÙته است ولي هميشه رد پاک‌کن‌اي در تصاويرش بود. ول‌اش Ú©Ù†: پنجره را بستم Ùˆ رÙتم.
مستندسازي و.س. اجرا
بعضي وقت‌ها Ú©Ù‡ وزنه بين مستندسازي Ùˆ اجرا، به سمت اولي سنگين مي‌شود، اعصاب‌ام Øسابي به هم مي‌ريزد. آخر Ú†Ù‡ چيزي را بايد اين وسط ارائه کرد وقتي چيز جديدي وجود ندارد؟! نه!!!!
(البته دکتر لوکس هم همين را مي‌گÙت، گرچه در مورد اين‌که اعصاب‌اش هم خراب مي‌شد يا نه چيزي يادم نمي‌آيد.)
رنج مجازي
… Øس مي‌کنم اسطوره خواهم شد. اين را از همين الان Øس مي‌کنم. اسطوره‌اي واقعي ولي مخÙÙŠ. مرا واقعيت از بين نمي‌برد،‌ مجاز از بين مي‌برد. من در دنياي مجازي خودم رنج مي‌کشم Ùˆ شکست مي‌خورم Ùˆ نابود مي‌شوم. اين خوب است؟ اين بد است؟ ياد سيزي٠اÙتادم. او هم رنج مي‌کشيد، Ùˆ من هم. او تا ابد Ù…Øکوم به رنج بود. خدايان او را Ù…Øکوم به آن کرده بودند. من هم رنج مي‌کشم بدون لزوم Øضور خدايي: رنج را خودم مي‌آÙرينم. “رنج را خودم مي‌آÙرينم”. عجب جمله‌اي. اين با قبلي از زمين تا آسمان Ùرق دارد. رنجي Ú©Ù‡ وجود خارجي ندارد چيز عجيبي است. ولي Øس‌اش مي‌کني. Ùˆ شايد هم بيش‌تر از وقتي Ú©Ù‡ واقعيتي داشته باشد. سيزي٠نجات پيدا کرد با Ùراموشي آن رنج: پس از مدتي ديگر اسم آن رنج نبود. اما من چه؟ رنج از درون‌ام مي‌جوشد. باور مي‌کني؟ باور مي‌کنم؟ نه! اين‌ها Øقيقتي ندارد. …
[20 Ùروردين ماه 1381 خورشيدي]
صدق و معنا
صدق و معنا
تارسکي
ديويدسون
Ú©Ù‡ اين‌طور …!
رضايت دست‌هاي روزگار
قبلت!
ØŸ!
!!!
هممم … Ú©Ù‡ این‌طور … !!!
ويار
دل‌ام چيزي مي‌خواهد، نمي‌دانم دقيقا چه، شايد کمي Ùشار – Ùشار Ùيزيکي (لطÙا بيش از پنجاه هزار پاسکال Ùشار وارد نکنيد، دنده‌هاي‌ام مي‌شکند).
خميازه
به کلمه‌ي yawn مي‌رسم. از معناي‌اش مطمئن نيستم، خميازه‌اي مي‌کشم، مطمئن مي‌شوم.
سوال: در واقع کدام زودتر رخ داده است؟ خميازه کشيدن Ùˆ Ùهميدن‌اش (آن‌طور Ú©Ù‡ ادعا مي‌کنم) يا Ùهميدن Ùˆ سپس خميازه کشيدن (Ùˆ من عملا دارم ÙŠÚ© پديده‌ي نه چندان عجيب را عجيب بازنمايي مي‌کنم)ØŸ