سيل
سيل سنگ را از جاي نمي‌کند،
استوار ايستاده،
Ù…ØÙˆ مي‌کند.
شيادي‌ي پست‌مدرن: سوء Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ از علم
چند روز پيش (5 اردي بهشت)ØŒ شرق مقاله‌ي جالبي را از ريچارد داوكينز (Dawkins) معرو٠در بخش معرÙي‌ي كتاب‌اش چاپ كرده بود كه مزه‌اش هنوز در دهان‌ام هست. ماجرا از اين قرارست كه Ùيزيك‌داني به نام آلن سوكال (Sokal)ØŒ مقاله اي در نشريه “متن اجتماعي” (Social Text) منتشر كرده بود به نام “شكستن مرزها: هرمنوتيك دگرگشتاري گرانش كوانتومي” (Transgressing the Boundaries: Towards a Transformative Hermeneutics of Quantum Gravity ) (مقاله را از اين‌جا بخوانيد). آن مقاله پر بوده است از Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª رايج پست‌مدرن‌ها Ùˆ هم‌چنين Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… Ù¾ÙŠØ´â€ŒØ±ÙØªÙ‡â€ŒÙŠ Ùيزيكي. نكته‌ي هيجان‌انگيز در اين است كه مقاله، خودآگاهانه بي‌ربط Ùˆ چرند Ù…ØØ¶ بوده است به قصد سخره Ú¯Ø±ÙØªÙ† ادبيات رايج در پست‌مدرنيسم.
پس از آن Ø§ØªÙØ§Ù‚ ÙØ§Ø¬Ø¹Ù‡â€ŒØ¨Ø§Ø±ØŒ او Ùˆ ژان بريكمونت (Bricmont) كتابي به نام “شيادهاي روشن‌Ùكري” (Impostures Intellectuelles) منتشر مي‌كنند كه در آن نادرستي Ùˆ اشتباهات ÙØ§ØØ´ رايج در متون پست مدرن پرده بر مي‌دارند: پست مدرن‌ها نوشته‌هاي‌شان را پر مي‌كنند از Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª علمي بدون آن كه آن‌ها را درست به كار ببرند.
چند نمونه از متون پست مدرن را كه در اين مقاله داوکينز از آن كتاب نقل شده است، مي آورم (نام مترجم در نسخه ÙŠ اينترنتي روزنامه نبود. بعدا تصØÙŠØ اش مي كنم). پيشاپيش از مزخرÙ‌بودن‌شان عذر مي‌خواهم:
… “Ùيلسؤ Ùمينيست، لوس ايريگاري (Irigaray) يكي ديگر از كساني است كه سوكال Ùˆ بريسمون ÙØµÙ„ كاملي را به آنها اختصاص داده اند. ايريگاري در يك قطعه كه يادآور توصي٠يك Ùمينيست بدنام از كتاب “اصول” نيوتن (ØªØØª عنوان “راهنماي تجاوز جنسي”) است، مي گويد كه E=mc^2 يك “معادله وابسته به جنسيت” است. چرا؟ به خاطر آنكه براي “سرعت نور نسبت به سرعت‌هاي ديگري كه ضرورتاً براي ما لازم هستند “تبعيض” قائل مي شود.” (هد٠من از اينكه با سرعت به سراغ اين جمله Ø±ÙØªÙ… رسيدن به معناي Ù†Ù‡ÙØªÙ‡ واژه “تبعيض” است.) نظر ايريگاري درباره مكانيك سيالات درست به همين اندازه شاخص مكتب Ùكري مورد بررسي است. خواهيد ديد كه سيالات نيز Ù†Ø§Ù…Ù†ØµÙØ§Ù†Ù‡ ÙØ±Ø§Ù…وش شده اند. “Ùيزيك مردانه” براي اشياي جامد Ùˆ صلب “تبعيض” قائل مي شود. كاترين هيليس (C.Hayles) Ø´Ø§Ø±Ø Ø¢Ù…Ø±ÙŠÙƒØ§ÙŠÙŠ آراي ايريگاري مرتكب اين اشتباه مي شود كه انديشه‌هاي او را به زباني (نسبتاً) روشن بازگو مي‌كند. براي يك بار هم كه شده اين ÙØ±ØµØª را پيدا مي كنيم كه بدون مانع Ùˆ مزاØÙ…ت نگاهي به امپراتور بيندازيم Ùˆ بله، واقعاً لباسي به تن ندارد: او (ايريگاري) تبعيض مكانيك جامدات به مكانيك سيالات Ùˆ در واقع ناتواني بنيادي علم از پرداختن به شار تلاطمي را به ارتباط ميان سياليت Ùˆ زنانگي نسبت مي دهد. در ØØ§Ù„ÙŠ كه مردان اندام هاي جنسي دارند كه بيرون زده Ùˆ صلب مي شوند، زنان Ù…Ù†Ø§ÙØ°ÙŠ Ø¯Ø§Ø±Ù†Ø¯ كه خون قاعدگي Ùˆ مايعات مهبلي (واژينال) از آن تراوش مي كنند… از اين منظر جاي Ø´Ú¯ÙØªÙŠ Ù†ÙŠØ³Øª كه علم نتوانسته است در مورد تلاطم به مدل موÙقي برسد [!!!â€]. مسئله شار تلاطمي نمي تواند ØÙ„ شود، زيرا Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… سيالات (Ùˆ نيز زنان) چنان ÙØ±Ù…ول بندي شده اند كه الزاماً بقاياي Ù†Ø§Ú¯ÙØªÙ‡ را به ØØ§Ù„ خود رها كنند.
نيازي نيست Ùيزيكدان باشيد تا بوي ياوگي Ø³ÙØ§Ù‡Øª باري كه از اين نوع Ø¨ØØ« ها برمي خيزد را استشمام كنيد (Ù„ØÙ† آن خيلي آشناتر شده است)ØŒ اما در دست داشتن كتاب سوكال Ùˆ بريسمون از اين نظر مي تواند كمك كند كه به ما مي گويد دليل واقعي دشوار بودن مسئله شارتلاطمي آن است كه ØÙ„ معادلات ناوير-استوكس ‌‌[Navier-Stokes] دشوار است [معادلات ناوير-استوکس، معادلات Ø¯ÙŠÙØ±Ø§Ù†Ø³ÙŠÙ„ جزئي‌اي هستند Ú©Ù‡ ØÙ„ کلي آن‌ها -به مانند هر معادله PDEÙŠ ديگري- پيچيده است].
و يا مثلا كمي هم خنده‌ي آشوب‌ناك:
… سوكال Ùˆ بريسمون به شيوه‌اي مشابه، خلط نسبيت (relativity در Ùيزيك – Ù…) Ùˆ نسبيت‌باوري (relativism در ÙلسÙÙ‡ – Ù…) توسط برونو لاتو (B.Lataour) را Ø§ÙØ´Ø§ كرده Ùˆ Ù…Ùهوم «علم پست مدرن» نزد ليوتار (Lyotard) Ùˆ Ø³ÙˆØ¡Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡â€ŒÙ‡Ø§ÙŠ Ù¾Ø±Ø¯Ø§Ù…Ù†Ù‡ Ùˆ پيش‌بيني‌پذير او از قضيه گودل، نظريه كوانتوم Ùˆ نظريه آشوب را رسوا مي سازند. ژان بودريار (J.Baudrillard) پرآوازه تنها يكي از بسيار كساني است كه نظريه آشوب را ابزاري Ù…Ùيد براي پيچاندن Ùˆ گمراه كردن خواننده مي‌يابند. سوكال Ùˆ بريسمون با تØÙ„يل اين ترÙندهايي كه زده مي شود بار ديگر به روشن شدن ما كمك مي كنند. جمله زير گرچه با Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª علمي ساخته شده اما از نقطه‌نظر علمي بي‌معنا است: “شايد خود تاريخ را نيز بايد همچون تشكيلاتي آشوبي در نظر Ú¯Ø±ÙØªØŒ كه در آن شتاب به خطي بودن پايان مي دهد Ùˆ تلاطمي كه در اثر شتاب ايجاد شده تاريخ را به طور قطع از پايان خويش Ù…Ù†ØØ±Ù مي سازد، درست همان طور كه چنين تلاطمي معلول‌ها را از علت‌هايشان دور مي كند.”[!!!] نيازي به نقل قول بيشتر نخواهد بود زيرا همان طور كه سوكال Ùˆ بريسمون مي گويند متن بودريار “به تدريج در جهت چرنديات اوج مي گيرد.” آنها بار ديگر توجه ما را به “تراكم بالاي Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª علمي Ùˆ شبه علمي” جلب مي كنند كه “در جمله‌هايي وارد شده‌اند كه تا جايي كه ما مي‌دانيم عاري از معنا هستند.” جمع‌بندي آنها از بودريار را مي توان درباره هر يك از نويسندگاني كه در اينجا نقد شده اند Ùˆ در سرتاسر آمريكا از عزت Ùˆ Ø§ØØªØ±Ø§Ù… برخوردارند معتبر دانست: خلاصه آنكه در آثار بودريار واژگان علمي را به ÙØ±Ø§ÙˆØ§Ù†ÙŠ Ù…ÙŠ توان ÙŠØ§ÙØªØŒ كه با بي‌توجهي Ù…ØØ¶ به معنايشان Ùˆ بالاتر از همه در شرايط متني كه به ÙˆØ¶ÙˆØ Ø¨Ø§ آن بي‌ارتباط هستند به كار Ø±ÙØªÙ‡ اند. آنها Ú†Ù‡ به عنوان استعاره تلقي شوند Ú†Ù‡ نشوند، دشوار مي توان Ø¯Ø±ÙŠØ§ÙØª كه Ú†Ù‡ نقشي Ø§ÙŠÙØ§ مي كنند، جز آنكه به اظهارنظرهايي پيش پا Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ درباره جامعه‌شناسي يا تاريخ، نمايي از انديشه عميق ببخشند. …
وبلاگ‌هاي ÙلسÙÙŠ
در پست قبل نوشتم Ú©Ù‡ به نظرم خوب است وبلاگ‌ها به سمت Ù…ØØªÙˆØ§ÙŠ Ø¹ÙŠÙ†ÙŠ ØØ±Ú©Øª کنند: راجع به موضوعاتي بنويسند Ú©Ù‡ براي طي٠گسترده‌اي از خوانندگان بهره‌ساز باشد. به عنوان نمونه، جديدا توجه‌ام به وبلاگ‌هايي Ú©Ù‡ درباره‌ي موضوعات تخصصي مي‌نويسند جلب شده است. طبيعي‌ست Ú©Ù‡ شمارشان اصلا Ú©Ù… نيست Ùˆ نمي‌توان به سادگي ليست کاملي از آن‌ها جمع Ùˆ جور کرد، اما معرÙي‌ي ÙŠÚ©ÙŠ دو تاي‌شان Ù…Ùيدست. در اين پست چند نمونه‌اي از وبلاگ‌هاي ÙلسÙي‌اي را Ú©Ù‡ به طور Ø§ØªÙØ§Ù‚ÙŠ پيداي‌شان کرده‌ام Ùˆ ازشان خوش‌ام آمده، مي‌آورم. هدÙ‌ام نشان دادن اين است Ú©Ù‡ چنين کارهايي هم ممکن است. نمي‌دانم اگر درصد بگيريم، آيا در بين وبلاگ‌هاي انگليسي‌زبان، وبلاگ جدي –چون اين‌ها- چقدر پيدا مي‌شود (Ùˆ آيا واقعا تعدادشان زيادست يا نمونه‌هاي من استثنا بوده‌اند)ØŒ اما در بين وبلاگ‌هاي ÙØ§Ø±Ø³ÙŠØŒâ€Œ چنين وبلاگ تخصصي‌اي خيلي کم‌تر پيدا مي‌شود. مخصوصا Ú©Ù‡ آکادميون وبلاگ‌دار در ايران بسيار کم‌اند، در ØØ§Ù„ÙŠ Ú©Ù‡ به نظر مي‌رسد در بين وبلاگ‌هاي انگليسي چنين پديده‌اي بيش‌ترست (اما بايد بگويم Ú©Ù‡ اين پديده نيز براي خودشان جالب Ùˆ مهم است Ùˆ خيلي معمول نمي‌نگرندش).
اولين وبلاگي Ú©Ù‡ مي‌خواهم معرÙي‌اش کنم، Philosophy Blog نام دارد Ú©Ù‡ توسط استاد ÙلسÙÙ‡ دانش‌گاهي به نام Tom Stoneham نوشته مي‌شده است. بعضي از مطالب آن وبلاگ را خواندم Ú©Ù‡ جالب بودند. خواندن‌اش توصيه مي‌شود. اما جدا از اين، او براي درس ÙلسÙه‌ي برکلي (بارکلي)‌اش، وبلاگي زده است Ú©Ù‡ در آن به خوانش دوباره‌ي کتابي از بارکلي Ùˆ … مي‌پردازد. آن وبلاگ مطمئنا براي علاقه‌مندان بارکلي جالب است. مي‌توانيد آن را در اين‌جا بخوانيد.
وبلاگ ديگر ÙلسÙي‌اي Ú©Ù‡ معرÙÙŠ مي‌کنم، وبلاگ Thought Argument and Rants نام دارد Ú©Ù‡ توسط دکتر ÙلسÙه‌ي جواني به نام Brian Weatherson از دانش‌گاه Brown نوشته مي‌شود. جالب‌تر اين‌که او وبلاگي به نام Online Papers in Philosophy نيز دارد Ú©Ù‡ در آن روزانه مقالات جديد ÙلسÙه‌اي را Ú©Ù‡ به صورت online قابل دست‌رس‌اند اضاÙÙ‡ مي‌کند. اين مسلما کاري‌ست بسيار جالب Ùˆ Ù…Ùيد براي کساني Ú©Ù‡ به طور ØØ±Ùه‌اي دنبال ÙلسÙه‌اند.
ØØ§Ù„ا Ú©Ù‡ Ø¨ØØ« مقاله شد، اين سايت را نيز ببيينيد. در اين سايت، David Chalmers (گمان‌ام قبلا به او مقاله‌اي از او لينک داده بودم) Ùهرست ÙلاسÙه‌اي را Ú©Ù‡ مقالات‌شان را در اينترنت مي‌گذارند قرار داده است.
عينيت در وبلاگ‌ها
بياييد يک تقسيم‌بندي‌ي دو دسته‌اي از وبلاگ‌ها داشته باشيم:
1-وبلاگ‌هايي Ú©Ù‡ Ùهم Ùˆ ارتباط با نوشته‌هاي‌شان نياز به در-متن {وبلاگ، شخص}- قرارگيري ندارند.
2-وبلاگ‌هايي Ú©Ù‡ Ùهم Ùˆ … نياز به … دارند.
ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¨ÙŠØ´â€ŒØªØ±ÙŠ مي‌دهم: ÙØ±Ø¶ کنيد وبلاگي وجود دارد Ú©Ù‡ نويسنده‌اش درباره‌ي خاطرات روزانه‌ي خود مي‌نويسند. اگر خاطرات او اندکي هيجان‌انگيز باشد، ممکن است من خواننده مشتاق خواندن‌اش بشوم. اما Ú†Ù‡ وقتي چنان خاطراتي هيجان‌انگيزست؟ به عبارت ديگر،‌ چرا بايد خاطرات ÙØ±Ø¯ÙŠ Ø¨Ø±Ø§ÙŠ من جالب باشد؟ ÙŠÚ© ØØ§Ù„ت اين است Ú©Ù‡ خاطرات او يا به جهان بيروني‌ي آن‌قدر آشکاري اشاره کند Ú©Ù‡ من نيز بتوانم با آن ارتباط برقرار کنم. مثلا اگر کسي به بم Ø±ÙØªÙ‡ باشد Ùˆ از زلزله‌ي بم بنويسد، مسلم است Ú©Ù‡ من خواننده آن را با ولع مي‌خوانم – مخصوصا اگر قبل‌اش پنجاه گزارش مشابه نخوانده باشم. ØØ§Ù„ت ديگر اين است Ú©Ù‡ خاطرات او به آن بخش جهان دروني‌ي او اشاره کند Ú©Ù‡ بدون نياز به داشتن انديشه‌ي مشترک، من نيز مي‌توانم آن را درک کنم Ùˆ در ضمن، آن بخش نيز هيجان‌انگيز باشد. ÙØ±Ø¶Ø§ او مي‌تواند خاطرات اروتيک بنويسد (مشابه اين همه وبلاگ سکسي‌ي ÙØ§Ø±Ø³ÙŠ. در ضمن کاري ندارم چنين کاري اخلاقي‌ست يا خير). اما اگر او درباره‌ي اين‌ها خاطره ننويسد، بلکه خاطرات متعادل Ùˆ نه چندان عجيب Ùˆ غريبي داشته باشد –مثلا خاطرات روزانه‌ي مدرسه، Ù…Ø³Ø§ÙØ±Øªâ€ŒØ§Ø´ به شمال کشور (Ú©Ù‡ چيز عجيبي براي من نوعي نيست. لازم است توجه کنيد Ú©Ù‡ اگر درباره‌ي خاطرات Ø³ÙØ±Ø´ به هاوايي بنويسد، وضع ÙØ±Ù‚ مي‌کند چون مثلا من تا به ØØ§Ù„ آن‌جا را نديده‌ام)- آن‌گاه تنها در ØØ§Ù„تي من علاقه‌مند خواندن وبلاگ‌اش مي‌شوم Ú©Ù‡ بتوانم او را به عنوان ÙŠÚ© انسان کامل Ùˆ آشنا –و نه مشتي کلمه- ببينم. اين در دو ØØ§Ù„ت رخ مي‌دهد: يا با استمرار خواندش وبلاگ‌اش (Ùˆ در نتيجه ساخت موجودي مجازي در ذهن‌ام. اين مورد البته بسيار جالب است براي‌ام) Ùˆ يا ديدن خود شخص او (دوست هم دانشگاهي‌ام باشد). اين مورد آخر،‌ همان چيزي‌ست Ú©Ù‡ در بند 1 به آن اشاره کردم Ùˆ بقيه‌ي موارد (خاطرات بم،‌ ماجراي اروتيک،‌ Ø³ÙØ± هاوايي Ùˆ …) بخشي از بند 2 تقسيم‌بندي‌ي من است.
اما به نظرم موارد مهم ديگري نيز مي‌تواند در بند 2 جاي بگيرد. در اين بند، من، خواننده را بي‌نياز از در-متن وبلاگ يا شخص بودگي قرار داده‌ام. ÙŠÚ©ÙŠ از موارد چنين بي‌نيازي‌اي اين است Ú©Ù‡ آن‌چه نوشته مي‌شود به ذات دروني‌ي Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ ارجاع داده شود (نوشته‌هاي اروتيک) Ùˆ مورد ديگر اين است Ú©Ù‡ به وقايع Ùˆ Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… عيني ارجاع داده شود. نمونه‌ي وقايع عيني، زلزله‌ي بم بود Ú©Ù‡ هر ايراني‌اي از آن با خبر شده بود Ùˆ مي‌توانست از متن اجتماعي (Ùˆ نه متن وبلاگي يا ÙØ±Ø¯ÙŠ) براي Ùهميدن آن Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ کند. ØØ§Ù„ا بيش‌تر به اين نوع وبلاگ‌ها مي‌پردازم.
تنوع چنين نوع وبلاگ‌هايي مي‌تواند به تعداد Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… Ùˆ وقايع عيني باشد. به عنوان مثال، وبلاگ‌هاي خبري،‌ وبلاگ‌هاي تØÙ„يل اخبار {سياسي، اجتماعي Ùˆ …}ØŒ وبلاگ‌هاي {علمي، ÙلسÙÙŠ}ØŒ وبلاگ‌هاي تکنولوژيکي، وبلاگ‌هاي جهان‌گردي Ùˆ … از اين نوع‌اند. براي Ùهم اين‌ها نيازي به قرار Ú¯Ø±ÙØªÙ† در متن خيلي خاص Ùˆ شخصي‌اي نيست Ùˆ کاÙÙŠ است انساني زنده به علاوه‌ي اندکي آگاهي در زمينه‌ي خاصي باشيد تا بتوانيد از آن‌ها Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ کنيد. يعني لازم نيست شخص X را بشناسيد تا وبلاگ‌اش را بÙهميد، بلکه ÙØ±Ø¶Ø§ تنها کاÙي‌ست بدانيد Ùلاني رييس‌جمهور Ùلان کشورست تا از وبلاگي خبري بهره ببريد، يا اين‌که HTML Ùˆ XML Ùˆ … چيست تا از وبلاگي درباره‌ي تکنولوژي‌ي وب سر در بياوريد (اگر کسي گمان مي‌کند زيادي سهل‌گيرانه برخورد کرده‌ام – Ùˆ مثلا تکنولوژي‌ي کامپيوتر چيزي بيش از اين‌هاست- مرا ببخشايد!!). وبلاگ‌هايي با Ù…ØØªÙˆØ§ÙŠ Ø¹ÙŠÙ†ÙŠØŒ ويژگي‌ي Ù…Ù†ØØµØ± به ÙØ±Ø¯ÙŠ Ø¯Ø§Ø±Ø¯ Ùˆ آن هم اين است Ú©Ù‡ مي‌توانند در Ú¯ÙØªÙ…ان جهاني شرکت کنند. خاطرات من نوعي هيچ اهميتي براي جهان ندارد، اما نوشته‌هاي Ø§ØØªÙ…الي‌ي من درباره‌ي Ø³ÙØ±Ù‡Ø§ÙŠ Ø¯ÙˆØ± دنياي‌اي –اگر به سياق نه چندان شخصي نوشته شده باشد- به درد خيلي‌هاي ديگر ممکن است بخورد (دوستان‌ام مي‌توانند اين‌جا اعتراض کنند!!)ØŒ Ùˆ يا نوشته‌هاي ÙŠÚ© وبلاگ علمي ممکن است به کار همه‌ي Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ÙŠ Ú©Ù‡ در آن زمينه‌ي علمي کار مي‌کنند بيايد.
خب … اگر اين دسته‌بندي‌ي مرا قبول کنيد اکنون مي‌توان نگاهي به وبلاگ‌هاي دور Ùˆ بر انداخت Ùˆ ديد چقدر در اين طي٠جاي مي‌گيرند. به نظرم اکثر وبلاگ‌ها جزئي از همان “بند 1” Ù…ØØ³ÙˆØ¨ مي‌شوند. باز هم به نظرم (چون تØÙ‚يق علمي‌اي نکرده‌ام)،‌ پس از جنبش اوليه‌ي وبلاگ‌ها ÙØ§Ø±Ø³ÙŠ Ú©Ù‡ سعي در ماهيت‌سازي براي خود داشتند،‌ يورش ØØ¬Ù… عظيم نسل بعدي‌ي وبلاگ‌ها –که با تاسيس سرويس www.persianblog.com شروع شد- به شدت وبلاگ‌ها را شخصي کرد Ùˆ زمان لازم براي ايجاد تنوع Ùˆ گوناگوني را از بين برد. اکثر وبلاگ‌هاي ÙØ§Ø±Ø³ÙŠ Ø¨Ù‡ شدت شخصي هستند Ùˆ با اين‌که با چنين شخصي بودني اصلا مشکلي ندارم (Ùˆ ÙŠÚ©ÙŠ از مزيت‌هاي وبلاگ‌ها را به خاطر همين امکان اين همه شخصي بودن‌شان مي‌دانم)ØŒ اما به اعتقادم جنبشي در تاسيس وبلاگ‌هاي با Ù…ØØªÙˆØ§ÙŠ Ø¹ÙŠÙ†ÙŠ بايستني‌ست.
پي نوشت: اگر مواÙÙ‚ نوشته‌هاي بالا هستيد، لزومي به خواندن آن‌چه در زير مي‌آيد نيست. اما اگر نيستيد يا اگر کنجکاويد تØÙ„يلي دقيق‌تر بر ادعاهاي‌ام ببينيد، آن‌گاه به چند سطر زير نيز نگاهي بيندازيد:
اولين ادعاي‌ام،‌ تقسيم وبلاگ‌ها به دو دسته‌ي مختل٠است. آيا اين تقسيم‌بندي، جامع Ùˆ مانع است؟ به دليل آن‌که آن دو دسته، متناقض هم هستند –با ÙØ±Ø¶ باور به منطق کلاسيک- آن‌گاه ØØ§Ù„ت ديگري پيش نمي‌آيد. يعني اين دو مجموعه، همه‌ي وبلاگ‌ها را مي‌پوشاند. اما Ù†Ø§Ú¯ÙØªÙ‡ نماند Ú©Ù‡ چنين تقسيم‌بندي‌اي به‌ترست تعميم ÙØ§Ø²ÙŠ ÙŠØ§Ø¨Ø¯. اين‌که چگونه اين تعميم را انجام دهيم،‌ خيلي مشخص نيست،‌ اما چنين موردي پيش‌نهاد مي‌شود:
ÙØ§Ø²ÙŠâ€ŒØ¨ÙˆØ¯Ù† (Fuzziness) در دو Ø³Ø·Ø Ø±Ø® مي‌دهد: Ø³Ø·Ø Ù‡Ø± پيام (پست) Ùˆ Ú©Ù„ وبلاگ. ÙŠÚ© نوشته‌ي مجزا، مي‌تواند درجه‌اي از عينيت Ùˆ يا ÙØ±Ø¯ÙŠØª را داشته باشد. اين اولين ÙØ§Ø²ÙŠâ€ŒØ¨ÙˆØ¯Ú¯ÙŠâ€ŒÙŠ Ù…Ø§Ø¬Ø±Ø§Ø³Øª. مرØÙ„ه‌ي بعد،‌ Ú©Ù„ وبلاگ است. ÙŠÚ© وبلاگ مي‌تواند داراي پست‌هاي خيلي شخصي Ùˆ پست‌هاي کاملا قابل Ùهم براي بقيه باشد. مي‌توان تابع عينيت بر ØØ³Ø¨ زمان ÙŠÚ© وبلاگ را تعري٠کرد. ØØ§Ù„ اگر بخواهيم بعد زمان را از ØØ°Ù کنيم (چون مثلا مي‌خواهيم بگويم ضدخاطرات وبلاگي است با Ùلان درجه‌ي عينيت Ùˆ نه اين‌که ضدخاطرات در Ùلان تاريخ عيني بود Ùˆ در Ùلان تاريخ ديگر کاملا شخصي)ØŒ به ناچار درجه‌ي عدم قطعيت‌مان زياد مي‌شود Ùˆ اين مي‌تواند به صورت عدم قطعيت امکاني ÙØ§Ø²ÙŠ (possibility) در نظر Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ شود. روش ديگر ØªÙˆØµÙŠÙØŒ Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ از مجموعه‌ي ÙØ§Ø²ÙŠâ€ŒÙŠ Ù…Ø±ØªØ¨Ù‡ دوم است. البته به نظرم تا وقتي مساله‌ي خاص مورد بررسي‌اي نداشته باشيم (مثلا نخواهيم اندازه‌گيري‌اي انجام دهيم)ØŒ همين توصي٠کلي Ùˆ Ú©ÙŠÙÙŠ Ú©ÙØ§ÙŠØª مي‌کند.
ادعاي مهم ديگرم‌، “بايستني بودن” تاسيس وبلاگ‌هايي با Ù…ØØªÙˆØ§ÙŠ Ø¹Ù„Ù…ÙŠâ€ŒØ³Øª. اين ØØ±Ù،‌ البته، بي‌معناست. تا جايي Ú©Ù‡ مي‌دانم، هيچ دليلي براي “بايستن” هيچ امري وجود ندارد مگر اين‌که پيش از آن گزاره‌هايي از جنس “بايد” در اختيار داشته باشيم Ùˆ آن گزاره‌ها ØØ¯Ø§Ù‚Ù„ خيلي Ø±Ø§ØØª قابل دست‌رس نيستند Ùˆ به نظر مي‌رسد تنها ناشي از ÙŠÚ© “انتخاب” يا به‌تر بگويم، “ايمان” هستند. به هر ØØ§Ù„ØŒ گزاره‌ي ÙØ¹Ù„ي‌ي من هم در صورتي درست است Ú©Ù‡ به چنين [ÙØ±Ø§]روايتي[هايي] باور داشته باشيم:
-“انسان بايد به ØØ¯Ø§Ú©Ø«Ø± بازدهي برسد.”
-“بازده يعني ØØ¬Ù… بيش‌تر Ùˆ برتر اطلاعات Ùˆ دانش.”
Ùˆ آن‌گاه مي‌توان امکان درست بودن گزاره‌ام را در نظر Ú¯Ø±ÙØª.
سخنراني‌ي N. Kanwisher
به زودي (13 تا 16 اردي‌بهشت) سلسله سخنراني‌هاي Nancy Kanwisher از دانش‌گاه MIT در پژوهش‌کده علوم شناختي واقع در مرکز تØÙ‚يقات Ùيزيک نظري Ùˆ رياضي (IPM) برگزار مي‌شود. موضوع سخنراني‌ها، fMRI Investigation of Visual Object Recognition است Ú©Ù‡ البته به طور مستقيم يا ØØªÙŠ Ù†ÙŠÙ…Ù‡ مستقيم به من ربطي ندارد (چون نه neuroscientist هستم Ùˆ نه روي vision کار مي‌کنم)ØŒ اما مي‌تواند الهام‌بخش باشد. براي ديدن برنامه‌ دقيق Ùˆ زمان‌بندي Ùˆ … به اين‌جا نگاه Ú©Ù†.
SoloTalent
عبادت شبانه: کنترل چندمتغيره
خنده‌دار است – کمي بيش از ØØ¯! اما الان از ساعت 4 ØµØ¨Ø Ù†ÙŠØ² گذشته است Ùˆ من همين الان٠الان مشق‌هاي‌ام را تمام کردم. راستي نه Ùکر کني تازه همين از ÙŠÚ©ÙŠ دو پيش شروع کرده‌ام به نوشتن، نه!ØŒ خودت Ú©Ù‡ شاهدي، از ديروز (درست‌ترش: پريروز) داشتم مي‌نوشتم. تاکيد مي‌کنم Ú©Ù‡ خنده‌دارست اين ماجرا Ú©Ù‡ نوشتن ØªÚ©Ù„ÙŠÙØŒ آن هم اين آخر عمري اين همه طول بکشد. نمي‌دانم اگر زمان بچگي مي‌دانستم چنين وضعي ممکن است رخ دهد،‌ Ú†Ù‡ Ùکري مي‌کردم. ÙŠÚ© پاداش گنده آخر کار؟ کدام پاداش؟ هممم … نه! پاداش آخر کاري وجود ندارد، همه‌اش همين لذت سر Ùˆ کله زدن‌هاي زمان ØØ§Ù„ است – ØØªÙŠ Ø§Ú¯Ø± اين لذت باعث شود Ú©Ù‡ همه‌ي ناخن‌هاي‌ام را بخورم.
(خودمانيم، اصلا Ùکر نمي‌کردم ساعت 4 شده باشد، آخرين بار Ú©Ù‡ به ساعت نگاه کردم ØØ¯ÙˆØ¯ ÙŠÚ© Ùˆ خورده‌اي بود Ùˆ اصلا متوجه گذشت اين همه مدت نشدم). آها! ØØ§Ù„ا براي ثبت در تاريخ بنويسم Ú©Ù‡ اين‌ها مشق کنترل چندمتغيره بودند Ùˆ تازه هنوز هم همه‌شان ØÙ„ نشدند.
وبلاگ‌خواني شبانه
ناگهان نام او از ميان جملات خسته‌اش پريد جلوي چشم‌هاي‌ام Ùˆ Ú¯ÙØª: “ايست!”. شوک‌زده ميان سطرها Ùˆ پاراگراÙ‌ها Ùˆ روزها به دنبال رد پايي از خود Ùˆ کوه‌ Ø±ÙØªÙ†â€ŒÙ‡Ø§ÙŠâ€ŒÙ…ان،‌ بالا Ùˆ پايين Ø±ÙØªÙ…. کلمات‌اش Ù…ÙŠâ€ŒÚ¯ÙØªÙ†Ø¯ Ú©Ù‡ او نيز درست مثل من از همان کوه‌هاي مه‌آلود بالا Ø±ÙØªÙ‡ است ولي هميشه رد پاک‌کن‌اي در تصاويرش بود. ول‌اش Ú©Ù†: پنجره را بستم Ùˆ Ø±ÙØªÙ….
مستندسازي و.س. اجرا
بعضي وقت‌ها Ú©Ù‡ وزنه بين مستندسازي Ùˆ اجرا، به سمت اولي سنگين مي‌شود، اعصاب‌ام ØØ³Ø§Ø¨ÙŠ Ø¨Ù‡ هم مي‌ريزد. آخر Ú†Ù‡ چيزي را بايد اين وسط ارائه کرد وقتي چيز جديدي وجود ندارد؟! نه!!!!
(البته دکتر لوکس هم همين را Ù…ÙŠâ€ŒÚ¯ÙØªØŒ گرچه در مورد اين‌که اعصاب‌اش هم خراب مي‌شد يا نه چيزي يادم نمي‌آيد.)
رنج مجازي
… ØØ³ مي‌کنم اسطوره خواهم شد. اين را از همين الان ØØ³ مي‌کنم. اسطوره‌اي واقعي ولي مخÙÙŠ. مرا واقعيت از بين نمي‌برد،‌ مجاز از بين مي‌برد. من در دنياي مجازي خودم رنج مي‌کشم Ùˆ شکست مي‌خورم Ùˆ نابود مي‌شوم. اين خوب است؟ اين بد است؟ ياد Ø³ÙŠØ²ÙŠÙ Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù…. او هم رنج مي‌کشيد، Ùˆ من هم. او تا ابد Ù…ØÚ©ÙˆÙ… به رنج بود. خدايان او را Ù…ØÚ©ÙˆÙ… به آن کرده بودند. من هم رنج مي‌کشم بدون لزوم ØØ¶ÙˆØ± خدايي: رنج را خودم Ù…ÙŠâ€ŒØ¢ÙØ±ÙŠÙ†Ù…. “رنج را خودم Ù…ÙŠâ€ŒØ¢ÙØ±ÙŠÙ†Ù…”. عجب جمله‌اي. اين با قبلي از زمين تا آسمان ÙØ±Ù‚ دارد. رنجي Ú©Ù‡ وجود خارجي ندارد چيز عجيبي است. ولي ØØ³â€ŒØ§Ø´ مي‌کني. Ùˆ شايد هم بيش‌تر از وقتي Ú©Ù‡ واقعيتي داشته باشد. سيزي٠نجات پيدا کرد با ÙØ±Ø§Ù…وشي آن رنج: پس از مدتي ديگر اسم آن رنج نبود. اما من چه؟ رنج از درون‌ام مي‌جوشد. باور مي‌کني؟ باور مي‌کنم؟ نه! اين‌ها ØÙ‚يقتي ندارد. …
[20 ÙØ±ÙˆØ±Ø¯ÙŠÙ† ماه 1381 خورشيدي]
صدق و معنا
صدق و معنا
تارسکي
ديويدسون
Ú©Ù‡ اين‌طور …!
رضايت دست‌هاي روزگار
قبلت!
ØŸ!
!!!
هممم … Ú©Ù‡ این‌طور … !!!
ويار
دل‌ام چيزي مي‌خواهد، نمي‌دانم دقيقا چه، شايد کمي ÙØ´Ø§Ø± – ÙØ´Ø§Ø± Ùيزيکي (Ù„Ø·ÙØ§ بيش از پنجاه هزار پاسکال ÙØ´Ø§Ø± وارد نکنيد، دنده‌هاي‌ام مي‌شکند).
خميازه
به کلمه‌ي yawn مي‌رسم. از معناي‌اش مطمئن نيستم، خميازه‌اي مي‌کشم، مطمئن مي‌شوم.
سوال: در واقع کدام زودتر رخ داده است؟ خميازه کشيدن Ùˆ Ùهميدن‌اش (آن‌طور Ú©Ù‡ ادعا مي‌کنم) يا Ùهميدن Ùˆ سپس خميازه کشيدن (Ùˆ من عملا دارم ÙŠÚ© پديده‌ي نه چندان عجيب را عجيب بازنمايي مي‌کنم)ØŸ