به نظر مي‌رسد لذت‌جويي معادل با يک مساله‌ي multi-objective optimization باشد.
Ùˆ ابتذال (به معناي دقيق کلمه)ØŒ Ú¯ÙŠØ±Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù† در ÙŠÚ© اکسترمم Ù…ØÙ„ÙŠ باشد، مگر اين‌که ÙØ±Ø¶ کنيم عامه‌ي مردم ØØ¯Ø§Ú©Ø«Ø± لذت ممکن را از زندگي مي‌برند.
مايل‌ام بيش‌تر ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¯Ù‡Ù…: مي‌توان سيستم عصبي را به بخش‌هاي مختلÙÙŠ تقسيم کرد Ú©Ù‡ هر کدام‌شان کارکرد(هاي) ويژه‌اي دارند (به هر کدام از اين بخش‌ها “عامل” (agent) مي‌گويم). هر کدام از اين عامل‌ها مي‌بايست Ø±ÙØªØ§Ø±ÙŠ Ø§Ø² خود نشان دهند تا Ú©Ù„ سيستم بدن انسان پايا بماند. براي انجام چنين کاري، آن‌ها توسط Ù…ØØ±Ú©â€ŒÙ‡Ø§ÙŠÙŠ Ú©Ù‡ در اختيار دارند سعي در تنظيم يا تامين خروجي‌ي مورد نظرشان دارند. گاهي آن‌ها به سادگي مي‌توانند به هدÙ‌شان برسند Ùˆ گاهي نياز به هم‌کاري با ديگر عامل‌هاي بدن دارند. مثلا اگر دست ضربه‌اي ببيند، آن‌گاه عامل‌هايي از سيستم عصبي Ùورا واکنش نشان مي‌دهند Ùˆ باعث عقب کشيده‌شدن‌ دست مي‌شوند. در بعضي از موارد –مخصوصا Ø±ÙØªØ§Ø±Ù‡Ø§ÙŠ Ø¨Ø§Ø²ØªØ§Ø¨ÙŠ- اين Ø±ÙØªØ§Ø± نيازي به بهره‌گيري از عامل‌هاي ديگر ندارد. اما بعضي اوقات، مکانيزم‌هاي ديگري نيز ÙØ¹Ø§Ù„ مي‌شوند Ùˆ به آن عامل براي ØÙظ بقا Ùˆ پايداري‌ي سيستم Ú©Ù…Ú© مي‌کنند. ÙØ±Ø¶Ø§ اگر شخص تصور کند Ú©Ù‡ ضربه‌ ممکن است ادامه داشته باشد، مي‌بايست Ø±ÙØªØ§Ø± پيچيده‌تري انجام دهد: مثلا ÙØ±Ø§Ø± کند (چون لابد دوستي بنا به کتک‌زدن‌اش کرده است). براي چنين کاري، نيازست Ú©Ù‡ عضلات پاي‌اش ÙØ¹Ø§Ù„ شوند، ضربان قلب‌اش بالا رود Ùˆ … . شايد بتوان Ú¯ÙØª Ú©Ù‡ مجموعه‌ي شواهد جمع شده از طريق سنسورهاي Ù…Ø®ØªÙ„ÙØŒ لازم مي‌دارد تا ÙØ±Ø¯ به ØªØØ±Ú© واداشته شود Ùˆ براي چنين کاري، عامل‌هايي در مغز -مثلا آن‌اي Ú©Ù‡ کنترل ترس را برعهده دارد (البته به ÙØ±Ø¶ وجود چنين چيزي به اين صورت مستقيم)- Ùلان عامل ديگر را Ú©Ù‡ باعث ØªØ±Ø´Ø Ø¢Ø¯Ø±Ù†Ø§Ù„ÙŠÙ† مي‌شود ØªØØ±ÙŠÚ© مي‌کند. کاري ندارم Ú©Ù‡ اين Ø±ÙØªØ§Ø±Ù‡Ø§ دقيقا چگونه ايجاد مي‌شوند چون نه در ØÙˆØ²Ù‡â€ŒÙŠ ØªØ®ØµØµÙŠâ€ŒÙŠ من است Ùˆ نه اهميت چنداني براي اين موضوع دارد. نکته‌ي مهم در اين است Ú©Ù‡ براي انجام Ø±ÙØªØ§Ø±ÙŠØŒ عامل‌اي از مغز گاهي مي‌تواند به تنهايي نيازش را برطر٠کند Ùˆ گاهي نياز به به‌کارگيري‌ي ديگر قسمت‌ها دارد. شق دوم را باز به دو دسته تقسيم مي‌کنم: ØØ§Ù„ت‌اي Ú©Ù‡ چندان ارادي نيست Ùˆ ØØ§Ù„ت ارادي. مثال ØØ§Ù„ت اول،‌ همان ترس Ùˆ ØªØ±Ø´Ø Ø¢Ø¯Ø±Ù†Ø§Ù„ÙŠÙ† است، اما براي مثال ØØ§Ù„ت دوم مي‌توانم به Ø±ÙØ¹ گشنگي اشاره کنم. ØªÙØ§ÙˆØª اين دو در چيست؟ شايد ØªÙØ§ÙˆØª در پيچيدگي‌ي Ø±ÙØªØ§Ø±ÙŠâ€ŒÙŠ Ø¯ÙˆÙ…ÙŠ باشد. مي‌بايست Ø±ÙØªØ§Ø±Ù‡Ø§ÙŠ Ø²ÙŠØ§Ø¯ÙŠ انجام داد تا چنين نوع مساله‌اي ØÙ„ شود Ùˆ معمولا بخش‌هايي از اين Ø±ÙØªØ§Ø±Ù‡Ø§ÙŠ Ù¾ÙŠÚ†ÙŠØ¯Ù‡ Ùˆ چند مرØÙ„ه‌اي، به صورت به کارگيري از عامل‌هاي تصميم‌گيري‌ Ø³Ø·Ø Ø®ÙˆØ¯Ø¢Ú¯Ø§Ù‡ Ùˆ سمبوليک انسان نمود پيدا مي‌کند. به نظرم چنين نوع Ø±ÙØ¹ نيازهاي عامل‌هاي مغزست Ú©Ù‡ تامين‌شان مايه‌ي “لذت” Ùˆ کم‌بودشان باعث “نياز” مي‌شوند. البته خود به اين مساله Ø´Ú© دارم Ú©Ù‡ آيا مرز خيلي مشخصي براي اين‌که Ú†Ù‡ چيزي لذت است Ùˆ Ú†Ù‡ چيزي نيست، وجود دارد يا خير. اما جدا از اين‌ها، مي‌خواستم نشان دهم لذت تامين نياز، Ø±ÙØªØ§Ø±Ù‡Ø§ÙŠ (دروني) پيچيده Ùˆ چند مرØÙ„ه‌ايست Ùˆ به همين دليل ما ÙŠÚ© نوع لذت نداريم، بلکه انواع مختلÙÙŠ داريم Ú©Ù‡ هر کدام به عاملي از مغز وابسته‌اند.
دليل اين‌که لذت‌جويي Ùˆ کسب ØØ¯Ø§Ú©Ø«Ø± لذت را معادل مساله‌اي multi-objective optimization دانستم، دقيقا همين بود. در چنان مساله‌اي، ما توابع مختلÙÙŠ داريم Ú©Ù‡ هر کدام‌شان اکسترمم‌هاي مجزايي دارند. Ù‡Ø¯ÙØŒ بهينه‌سازي‌ايست Ú©Ù‡ تا ØØ¯ ممکن به ØØ¯ بهينه‌ي همه‌ي آن‌ها نزديک شود. کسي Ú©Ù‡ مي‌خواهد ØØ¯Ø§Ú©Ø«Ø± لذت را ببرد، مي‌بايست باعث تامين نياز چندين Ùˆ چند عامل مختل٠مغز بشود. توجه به اين‌که ممکن است با بهينه کردن ÙŠÚ©ÙŠ از آن توابع (نيازها)،‌ ميزان برآورد شدن بقيه‌ي توابع Ú©Ù… شود،‌ اهميت دارد. Ú†Ù‡ مي‌توان کرد؟
البته من آشنايي چنداني با multi-objective optimization ندارم،‌ اما اگر خيلي کلي بگويم راه ØÙ„ÙŠ Ú©Ù‡ در نظر مي‌گيرند، تعري٠تابعي است Ú©Ù‡ برآيندي است از ميزان تامين شدن هر کدام از objectiveها. مثلا جمع وزن‌دار آن‌ها، با انواع قيدهايي Ú©Ù‡ مي‌توانند سخت يا نرم باشند (من هميشه طرÙ‌دار قيدهاي نرم بوده‌ام!) Ùˆ يا توابع غيرخطي‌اي از ميزان تامين شدن آن‌ها مثل نرم بي‌نهايت (Ú©Ù‡ مثلا در ØÙˆØ²Ù‡â€ŒÙŠ Ú©Ù†ØªØ±Ù„ØŒâ€Œ مثال معروÙ‌اش، تابع هزينه Hinf است) يا چيزي از آن دست. به هر ØØ§Ù„ لازم است تابعي داشته باشيم Ú©Ù‡ داراي رابطه‌ي ترتيب باشد. لذت‌ها هم همين‌گونه‌اند. اگر بخواهيم ØØ¯Ø§Ú©Ø«Ø± لذت ممکن را ببريم،‌ ØØªÙŠ Ø§Ú¯Ø± ÙØ±Ø¶ کنيم ميزان ÙŠÚ© لذت را به گونه‌اي بتوان به صورت کمي درآورد (مثلا ميزان زماني Ú©Ù‡ صر٠تامين آن لذت شده است، يا ميزان انرژي‌اي Ú©Ù‡ صر٠آن مي‌شود Ùˆ … . اين‌ البته مساله‌ي بسيار مهم Ùˆ شک‌پذيري‌ست) نمي‌توان خيلي Ø±Ø§ØØª تصميم Ú¯Ø±ÙØª بيش‌تر لازم است به کدام لذت بپردازيم. دقيقا بايد مانند مساله‌ي MOO،‌ تابعي با رابطه‌ي ترتيب انتخاب کنيم. مثلا مي‌توان تابعي وزن‌دار انتخاب کرد Ùˆ به بعضي از لذت‌ها بيش‌تر اهميت داد،‌ يا مثلا شرط کنيم Ú©Ù‡ بعضي از لذت‌ها ØØªÙ…ا بايد از ØØ¯ÙŠ Ø¨ÙŠØ´â€ŒØªØ± باشند Ùˆ بقيه نيز با شيوه‌اي ديگر –مثلا به صورت وزن‌دار- تامين شوند، يا ÙØ±Ø¶Ø§ نگذاريم هيچ لذتي کم‌تر از اندازه‌اي شود. اين‌که چگونه اين‌ها را بايد انتخاب کنيم (يا اين‌که چگونه انتخاب مي‌شوند)ØŒ مساله‌ي مجزايي است Ú©Ù‡ به “Ø¨Ø§ÙØª” (context) ØÙ„ چنين مساله‌اي برمي‌گردد. بعدا بيش‌تر درباره‌اش مي‌نويسم، اما Ùقط لازم است اشاره کنيم Ú©Ù‡ چنين موضوعي خيلي شبيه به همان Ø¨ØØ«â€ŒÙ‡Ø§ÙŠ Ø§Ø®Ù„Ø§Ù‚ عيني Ùˆ ØÙ‚يقت Ùˆ … مي‌شود. درباره‌اش خواهم نوشت.