ايران-کره
ايران-کره!
کي٠کردم – همين!
ايران-کره!
کي٠کردم – همين!
و گاهي هم چيزهاي ديگري را نمي‌داني. خب، اين طبيعي‌ست!
Ùˆ گاهي هم نمي‌داني چگونه Øوصله‌ي ÙŠÚ©ÙŠ را سر Øال بياوري. اممم …
معمولا اين‌طوري‌ست Ú©Ù‡ مي‌بايست سير شوي تا بتواني ادامه دهي،‌ اما ناي بلند شدن Ùˆ انرژي گرÙتن نداري، پس همان‌جا مي‌نشيني Ùˆ بيش‌تر گشنه‌ات مي‌شود Ùˆ کار هم کم‌تر ادامه پيدا مي‌کند تا در نهايت، يا تو تل٠شوي يا … !
(با اين‌Øال لازم است بگويم تا به Øال تل٠نشده‌ام.)
سوسک‌ها را مورچه‌ها جمع مي‌کنند.
زمين تميز مي‌شود.
و من به swarm intelligence مي‌انديشم.
گزارش سمينارم –که هنوز بخش قابل توجه‌اي از آن باقي مانده است [Ùˆ البته چون اين نوشته‌ي چند روز پيش است، اين گزاره ديگر صادق نيست]- درباره‌ي کنترل آشوب است. يادم مي‌آيد از بچگي از آشوب خوش‌ام مي‌آمد. اولين برخوردم با آن در ÙŠÚ©ÙŠ از مقالات دانشمند سال‌هاي پيش بود. درست نمي‌دانم راهنمايي مي‌رÙتم يا خير، ولي به گمان‌ام اگر هم مي‌رÙتم، همان ÙŠÚ©ÙŠ دو سال اول‌اش بود. گرچه آن زمان چيز زيادي از آن نمي‌دانستم Ùˆ طبيعتا Øتي کد آشوب‌ناک نيز ننوشته بودم. آن زمان بيش‌تر به Ùراکتال علاقه داشتم Ùˆ هر چند وقت يک‌بار به نوعي سعي مي‌کردم به آن نزديک شوم: از تايپ کردن برنامه‌اي براي توليد Ùراکتال مندلبرات (يا جوليا) بر روي C64ام Ú©Ù‡ خيلي راØت Øدود 2 يا 3 ساعت طول مي‌داد ت� به نتيجه برسد، تا گشت Ùˆ گذار در اعماق Ùراکتال‌ها با استÙاده از FractInt [اين‌جا را هم ببينيد] Ùˆ بعد نوشتن برنامه‌ي آن با دانش خودم گرÙته تا علاقه‌مندي به بعد Ùراکتالي‌ي عالم Ùˆ کاغذ له شده Ùˆ چيزهايي مشابه با آن. دانش‌گاه Ú©Ù‡ رÙتم، دوباره چشمه‌اي از علاقه‌مندي‌ام را با بررسي‌ي مدل‌هاي جمعيتي آشوب‌ناک Ùˆ نوشتن گزارشي براي درس معادلات ديÙرانسيل –پس مي‌شود سال اول- نمايان شد تا اين‌که دوباره در Ùوق‌ليسانس به طور جدي‌تر به آن بپردازم Ùˆ اولين کارم بشود استÙاده از نويز آشوبي براي جستجوي Ùضاي مساله Ùˆ بعد هم مطالعه‌ي منظم درباره‌ي کنترل آشوب Ùˆ انجام چندين Ùˆ چند شبيه‌سازي Ùˆ ÙŠÚ©ÙŠ دو ايده‌ي عملي شده Ùˆ چندين ايده‌ي عملي نشده Ùˆ اينک هم نوشتن گزارشي درباره‌ي آشوب Ú©Ù‡ تنها اميدوارم به اندازه‌اي Ú©Ù‡ دل‌ام مي‌خواهد خوب Ùˆ کامل پيش برود. عيب‌اش اين است Ú©Ù‡ مي‌دانم هنوز خيلي چيزها وجود دارد Ú©Ù‡ مي‌بايست ياد بگيرم Ùˆ مطمئن نيستم آيا دوباره شانس برخورد مجددي با آن را خواهم داشت يا خير. اگر اين آشوب Ùˆ Ùراکتال، همان است Ú©Ù‡ از دبستان Ùˆ راهنمايي با من بوده، Ú©Ù‡ دوباره سر Ùˆ کله‌اش پيدا خواهد شد! خوش‌Øال‌ام!
دیر شده.
Called up داریم یا نداریم؟!
جوجه‌کباب با Øضرت استاد.
هوا آن‌قدر گرم است Ú©Ù‡ ديگر Ùايده‌اي ندارد اØتياط زير Ø¢Ùتاب نماندن.
پيش‌نهاد PPTاي.
خستگي …
دوش
خستگي …
ÙŠÚ© تصميم براي از Øجاب درآمدن
امشب!
det(SoloGen)!=0 anymore!
براي ثبت‌شدن در تاريخ مي‌گويم: اکنون ساعت 4 بامداد Ùرداست Ùˆ من چند دقيقه‌ايست کار سمينارم تمام شده Ùˆ سعي مي‌کنم با اين اينترنت Ùکستني براي استادهاي‌ام ارسال‌اش کنم. براي ثبت در تاريخ مي‌گويم Ú©Ù‡ من خيلي خسته‌ام،‌ اما تقريبا خواب از سرم پريده است. يعني، آن‌قدر خسته‌ام Ú©Ù‡ Øوصله‌ي خوابيدن هم ندارم. بدي‌ي ماجرا اين است Ú©Ù‡ Ùردا هم روز پرکاري‌ست! پس دوباره شعر بالايي را مي‌خوانيم …
من ÙŠÚ© ستاره‌ي در Øال Ùروريزش‌ام!
اگر تا چند ساعت ديگر دوام نياورم،
سياه‌چاله خواهم شد.
شايد هم،
سياره‌اي باشم
که تا ساعتي ديگر
جز سنگ‌ريزه از من باقي نماند.
و نکند که
تنها ÙŠÚ© ستاره‌ي نوتروني‌ي Ù…Øقر بشوم.
و شايد هم نه چيزي بيش از
يک آدم خسته
و پوست کنده!
من ÙŠÚ© ستاره‌ي در Øال Ùروريزش‌ام! اگر تا چند ساعت ديگر دوام نياورم، سياه‌چاله خواهم شد.
شايد هم،
من ÙŠÚ© سياره‌ي در Øال Ùروريزش‌ام! اگر تا چند ساعت ديگر دوام نياورم، جز سنگ‌ريزه از من باقي نخواهد ماند! (Øالا اين‌که سياره‌ي در Øال Ùروريزش دقيقا چيست،‌ چندان اهميتي ندارد.)
و نکند که:
من ÙŠÚ© ستاره‌ي در Øال Ùروريزش‌ام! اگر تا چند ساعت ديگر دوام نياورم،‌ تنها ÙŠÚ© ستاره‌ي نوتروني‌ي Ù…Øقر خواهم شد (Øتما مي‌داني Ú©Ù‡ مي‌گويند “اگر قراره چيزي بشه، بذار Øسابي بشه!”)
و شايد هم نه چيزي بيش از:
من يک آدم خسته هستم و اگر تا چند ساعت ديگر دوام نياورم، پوست‌اي براي‌ام باقي نخواهد ماند.
[اين هم ادامه‌ي نوشته‌هاي مربوط به Øوادث 18 تير Ùˆ آن روزگار. دقيق‌ترش اين‌که خاطرات اين بارم مربوط مي‌شود به سه‌شنبه 22 تير 1378. بخشي از نوشته مربوط مي‌شود به خود Øوادث Ùˆ بخش ديگرش به مدرسه‌ي علامه‌Øلي رÙتن آن روزم Ùˆ البته ارتباط اين دو. مطابق قبل تصØÙŠØ‌اي در نوشته‌ها نکرده‌ام جز اين‌که ÙŠÚ©ÙŠ دو جا توضيØات بيش‌تري در بين [ ] اضاÙÙ‡ کرده‌ام Ú©Ù‡ ممکن است خواندني باشد.]
متاسÙانه درگيري‌ها هنوز هم ادامه دارد Ùˆ بدبختانه درگيري‌ها از Øالت يك تØصن Ùˆ اعتراض آرام به درگيري شديد خياباني تبديل شده است. ديشب (شب دو شنبه) به بانك‌ها Ùˆ مغازه‌ها Øمله شد Ùˆ چندين دستگاه اتومبيل نيز آتش زده شد. عقيده Ùˆ تØليل من در اين مورد اين است كه يك عده‌اي با Ùرستادن اÙراد Ù†Ùوذي خود، سعي در تهييج دانش‌جويان Ùˆ ديگر معترضان دارند Ùˆ آن‌ها را به اين كارها وا مي‌دارند تا به اين وسيله بتوانند بهانه مناسبي براي Ø®ÙÙ‡ كردن اين اعتراض پيدا كنند. اين تØليل با وجود شواهدي چون مشاهده اÙرادي بي‌سيم‌دار در ميان جمع دانش‌جويان تندرو Ùˆ هم چنين اعزام اÙراد به ظاهر معمولي (لباس، وضع ظاهر Ùˆ … معمولي Ùˆ هم چون يك شهروند عادي) به ميان جمعيت از سوي نيروي انتظامي ‌تقويت مي‌شود.
قرار است Ùردا يك تظاهرات برگزار شود. در ابتدا قرار بود همه گروه‌ها (دو خردادي‌ها Ùˆ هم چنين كساني كه مي‌خواهند به Ù†Ùع رهبر Ùˆ … تبليغ كنند) در آن شركت كنند ولي دوم خردادي‌ها انصرا٠دادند Ùˆ Ú¯Ùتند به خاطر جلوگيري از خون‌ريزي Ùˆ آشوب، تظاهرات Ùˆ اعتراض خودشان را به زمان ديگري موكول كرده اند.
—–
امروز به مدرسه علامه Øلي 1 رÙتم. با پويان قرار داشتم. Øدود ساعت يك ربع به يازده ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ آن‌جا رسيدم Ùˆ سپس با بچه‌ها به بازديد موزه مردم‌شناسي (كاخ ابيض) از مجموعه كاخ‌هاي گلستان رÙتيم. (البته نمي‌دانم آيا به همه آن‌ها كاخ گلستان مي‌گويند يا اين كه Ùقط يكي از آن‌ها اين نام را دارد.) موزه جالبي بود. خيلي از لباس ها Ùˆ … براي من جالب توجه بودند Ùˆ نكته مهم اين بود كه تقريبا هيچ كدام از زنان نواØÙŠ بومي‌ايران، لباس تيره نمي‌پوشيدند. Øتي مردان نيز لباس تيره نداشتند. (يا زياد نمي‌پوشيدند.) ديگر اين‌كه بعضي از لباس‌هاي زنان بسيار جالب توجه بود. مثلا يك لباس دو تكه‌اي داشتند كه قسمت پايين آن كاملا اندازه يك ميني‌ژوپ بود Ùˆ قسمت بالاي آن هم خيلي يقه باز Ùˆ گشاد Ùˆ Øتي بعيد مي‌دانم آيا مي‌توانست همه بدن آن‌ها را بپوشاند يا خير. البته Ùكر مي‌كنم كه زير آن لباس ديگري هم مي‌پوشيدند ولي در مورد زير آن دامنك (!) هيچ ايده خاصي ندارم. نكته ديگر اين‌كه در صنعت جوراب‌سازي وضع‌مان از همان ابتدا وخيم بوده است. (: چون هيچ كدام از جوراب هايي كه ديدم شبيه Ùرم پا نبودند Ùˆ بيشتر شباهت به يك گوني داشتند [من از بچگي به جوراب Øساس بوده‌ام!]. نكته جالب ديگر، Ø³Ø·Ø Ù…Ø¹Ù„ÙˆÙ…Ø§Øª بالاي پويان در مورد Ùرهنگ بومي بود كه مطالعه Ùˆ آگاهي قبلي او را تاييد مي‌كرد. بايد بعدا از او بپرسم كه اين اطلاعات را از كجا به دست آورده است [هنوز Ú©Ù‡ هنوزست نپرسيده‌ام. Ùکر مي‌کني الان خيلي دير شده باشد؟].
ديگر موضوعي كه مي‌خواهم Ù…Ø·Ø±Ø ÙƒÙ†Ù…ØŒ صميميت Ùˆ دوست شدن بسيار سريع بچه ها بود. وقتي از راهنمايي سوار بر ميني بوس به سمت موزه Øركت كرديم پس از يك يا دو دقيقه بچه‌ها شروع به سر به سر گذاشتن من كردند Ùˆ پس از آن ديگر دوست شديم Ùˆ آن‌ها هم ول كن ماجرا نبودند. تقريبا هميشه چند Ù†Ùري دورت بودند كه به نوعي سعي در اذيت كردن‌ات داشتند. يكي از اين بچه‌ها كه خيلي زود صميمي‌شد، اسم‌اش “ÙˆØيد” بود Ùˆ اگر درست Ùهميده باشم كلاس اول‌اش را تمام كرده بود. يكي ديگر هم اسم‌اش “Ù…Øسن ” (ØŸ) بود كه او به كلاس سوم مي‌رÙت. نمي‌دانم آيا همه بچه‌ها در اين سن Ùˆ سال اين گونه‌اند يا خير ولي در مورد اين بچه‌ها مي‌توانم بگويم كه خيلي سريع دوست مي‌شوند Ùˆ ارتباط برقرار مي‌كنند. خوب Ùعلا … [جالب است بگويم Ú©Ù‡ مثلا ÙŠÚ©ÙŠ از نشانه‌هاي صميميت سريع‌شان اين بود Ú©Ù‡ پنج دقيقه نگذشته از در ميني‌بوس نشستن، شروع کردند به پرسش از اين‌که من “زن” دارم يا خير!]
پس از بازديد از موزه Øدود يك ساعت Ùˆ نيم منتظر آمدن ميني بوس شديم. واقعا بايد به اين اØساس مسووليت تبريك Ú¯Ùت! پس از آن‌كه به مدرسه بازگشتيم با يك مشكلي مواجه شديم Ùˆ آن هم مشكل بازگشت بچه‌ها به منزل‌شان بود. چون به علت اين آشوب‌ها، اطرا٠بسته بود Ùˆ آژانس هم به آن ناØيه نمي‌آمد. در نهايت پس از كلي درگيري Ùˆ تلÙÙ† Ùˆ … بچه‌ها Ù†Ùر به Ù†Ùر روانه منزل‌شان شدند Ùˆ ما مانديم Ùˆ منطقه درگير. مخصوصا من كه براي رسيدن به خانه بايد يا از انقلاب مي‌رÙتم يا از Ùردوسي Ùˆ توپ‌خانه كه هر
دوي آن‌ها Ù…ØÙ„ درگيري بودند. بنابراين تصميم گرÙتيم تا صبر كنيم Ùˆ در آن مدت واليبال بازي كرديم. من كه تقريبا هيچ تجربه قبلي‌اي نداشتم در ابتدا بسيار خراب كردم ولي يواش يواش ياد گرÙتم Ú†Ù‡ كنم. بايد بنويسم كه آقاي شجاعي هم با ما بازي مي‌كرد! [آقاي شجاعي، معلم Ùيزيک سال اول Ùˆ دوم راهنمايي Ùˆ هم‌چنين دوم دبيرستان‌ام بود. آقاي شجاعي‌ي راهنمايي، معلم مورد علاقه‌ي من Ù…Øسوب مي‌شد (شايد Øتي انتخاب اول‌ام از بين معلم‌ها) گرچه وقتي دوران دبيرستان رسيد هم آقاي شجاعي کمي بلغمي مذاج شد Ùˆ هم شايد ما ديگر چندان گوگولي مگولي Ùˆ تو دل برو نبوديم!!! دليل چنين چيزي Ú†Ù‡ مي‌توانست باشد؟ ÙŠÚ©ÙŠ دو تاي‌اش را Ú¯Ùتم، اما شايد مشکلات جواني را هم بتوان به آن اضاÙÙ‡ کرد. آقاي شجاعي Øدود 7-8 سال بزرگ‌تر از ماست Ùˆ در نتيجه آقاي شجاعي‌ي دوم دبيرستان ما، 22-23 سال‌اش بود Ú©Ù‡ به هر Øال دوران خوبي‌ست براي خل شدن Ùˆ عصبي بودن Ùˆ از اين ØرÙ‌ها. آها … يادم رÙت بگويم Ú©Ù‡ آقاي شجاعي‌ي تير 78ØŒ مدير راهنمايي بود.]
آخر سر هم همه به خانه خود رÙتند Ùˆ نويد Ùˆ دلشاد هم پس از رÙتن آن‌ها دنبال من آمدند Ùˆ اين تقريبا كل ماجراي امروز بود با مقدار زيادي تلخيص !
الان آسمان كمي‌آشوب‌ناك شده است Ùˆ من صداي رعد ناشي از برق (عجب جمله‌اي!) شنيدم Ùˆ تصميم گرÙتم كه هر Ú†Ù‡ زودتر اين نوشتار را تمام كنم. زيرا ديگر Øال Ùˆ Øوصله تعميرگاه رÙتن ندارم. ((: [Øدود ÙŠÚ© ماه سرگرم ور رÙتن با منبع تغذيه Ùˆ چيزهاي مربوط ديگر کامپيوترم بودم. در ضمن،‌ جمله‌ي “صداي رعد ناشي از برق” ÙŠÚ©ÙŠ از به‌ترين جملاتي‌ست Ú©Ù‡ تا به Øال Ú¯Ùته‌ام.]
خواب‌هاي آشوب‌ناک ÙŠÚ© تØليل‌گر آشوب!
پسر از سر کسالت او را پيج کرد Ùˆ Ú¯Ùت “از زندگي خسته شده‌ام!”. پاسخ گرÙت “خب،‌ راØت Ú©Ù† خودت رو”.
…
دختر مدت‌هاست از پسر خبر ندارد. دختر مدت‌هاست شب‌ها عرق سرد مي‌کند.
صمد دوست کاوه –يکي از دوستان خوب من- است.
صمد کيست؟! نمي‌شناسم‌اش، ولي کاوه مي‌گويد شخصيت عجيبي دارد. همين بس Ú©Ù‡ او قبلا خودکشي‌ي ناموÙقي داشته است Ùˆ هميشه از خودکشي صØبت مي‌کرده. دوستان‌اش مي‌دانستند Ú©Ù‡ نبايد به ØرÙ‌هاي او اهميت بدهند Ùˆ با او درباره‌ي خودکشي صØبت کنند چون در آن صورت ممکن است چون آتش‌Ùشاني باز Ùعال شود. آتش‌Ùشان، هم‌اينک، Ùعال شده است. او با دختر ناشناسي در Orkut دوست شده Ùˆ با او درباره‌ي چنين موضوعي Øر٠زده بود. دختر به او Ú¯Ùته “خب، اگر خيلي ناراØتي برو خودت رو بکش” Ùˆ صمد از آن پس ناپديد شده است. دوستان او روزهاست همه جا به دنبال اويند: بيمارستان‌ها، پزشکي‌ قانوني، هتل‌هاي جزيره‌ي کيش، زير پل‌ها Ùˆ Øتي قله‌ي دماوند. آخر صمد همه جا را پر کرده است از نشانه. او از دماوند صØبت کرده، Ùˆ از کيش رÙتن Ùˆ از خيلي چيزهاي ديگر. اکنون براي دوستان Ùˆ خانواده‌اش چيزي نمانده جز همين نشانه‌ها. شما او را نديده‌ايد؟ شمايي Ú©Ù‡ اخير به دماوند رÙته‌ايد (جبهه‌ي جنوبي Ú©Ù‡ گويا او بيش‌تر با آن آشنا بوده است)ØŒ خبري از او نداريد؟
صمد دوست کاوه –يکي از دوستان خوب من- آدم عجيبي است. او چند روزست که ناپديد شده و قرارست خودکشي کند.
[به آدرس داده شده سر بزنيد تا بيش‌تر در جريان باشيد. با اين‌که اØتمال‌اش خيلي Ú©Ù… است، اما شايد بتوانيد Ú©Ù…Ú© کنيد. اين خبر را به بقيه‌ي دوستان‌تان هم بدهيد Ùˆ در وبلاگ‌هاي‌تان اطلاع‌رساني کنيد.]
[ديگر لازم نيست بگرديد و به بقيه خبر دهيد.]
چند وقتي‌ست سايت بدون مرز Ùعاليت‌اش را آغاز کرده است. بدون مرزي‌ -Ú©Ù‡ توسط جادي Ùˆ سينا به وجود آمده است- مي‌خواهد نسبت به وضع Ùعلي‌ي جامعه‌ اعتراض کند. روي‌کردش،‌ اعتراض بدون خشونت است Ùˆ جهت‌گيري‌ي Ùکري‌اش، Ú†Ù¾. علاوه بر همه‌ي اين‌ها، يادبود 18 تيرش نيز جالب توجه است.