سياه‌چاله و من (نسخه‌ي عمودي‌تر)
براي ثبت‌شدن در تاريخ مي‌گويم: اکنون ساعت 4 بامداد Ùرداست Ùˆ من چند دقيقه‌ايست کار سمينارم تمام شده Ùˆ سعي مي‌کنم با اين اينترنت Ùکستني براي استادهاي‌ام ارسال‌اش کنم. براي ثبت در تاريخ مي‌گويم Ú©Ù‡ من خيلي خسته‌ام،‌ اما تقريبا خواب از سرم پريده است. يعني، آن‌قدر خسته‌ام Ú©Ù‡ Øوصله‌ي خوابيدن هم ندارم. بدي‌ي ماجرا اين است Ú©Ù‡ Ùردا هم روز پرکاري‌ست! پس دوباره شعر بالايي را مي‌خوانيم …
من ÙŠÚ© ستاره‌ي در Øال Ùروريزش‌ام!
اگر تا چند ساعت ديگر دوام نياورم،
سياه‌چاله خواهم شد.
شايد هم،
سياره‌اي باشم
که تا ساعتي ديگر
جز سنگ‌ريزه از من باقي نماند.
و نکند که
تنها ÙŠÚ© ستاره‌ي نوتروني‌ي Ù…Øقر بشوم.
و شايد هم نه چيزي بيش از
يک آدم خسته
و پوست کنده!