خوانش غار

خوانش غار

بگذاريد اين‌گونه شروع کنم: متن‌اي براي اولين بار جلوي‌تان قرار گرفته است. دو کار مي‌توانيد بکنيد. شروع به خوانش‌اش بکنيد يا از کنارش بگذريد. اگر گزينه‌ي اول را انتخاب کرديد، متن غار مي‌شود و شما غارنوردي با مشعلي که تنها چند قدم اطراف‌تان را روشن مي‌کند. جلو مي‌رود و جلو مي‌رويد تا نمي‌دانم يا از آن سوي غار سر در بياوريد و يا دوباره به نقطه‌ي آغاز برسيد. به هر حال اگر خواننده‌ي خوبي بوده باشيد، غار را پيموده‌ايد.
اينک زماني ديگرست. متن را دوباره پيش روي‌تان گذاشته‌اند. سه کار مي‌توانيد بکنيد و يک کار نمي‌توانيد بکنيد. مي‌توانيد اصلا وارد غار نشويد – چون مثلا تجربه‌ي کاوش پيشين‌تان دردناک بوده است. مي‌توانيد وارد غار شويد و سعي کنيد همان مسير قبلي را دوباره طي کنيد. مشعل هم‌راه‌تان هست ولي بود و نبودش فرق چنداني ندارد. متن چيزي براي کشف شدن ندارد. اگر همان مسير قبلي را طي کنيد، تنها به قول پويان به وارسي‌ي دوباره‌ي آن پرداخته‌ايد. تمام سوراخ‌ها و حفره‌ها و برجستگي‌هاي غار را از پيش مي‌شناسيد. مي‌دانيد که اگر صد قدم جلو برويد، به چشمه‌اي سرد و زلال مي‌رسيد که درست در کنار پرتگاهي مهيب قرار گرفته است. شما با اين روش نمي‌توانيد متن را دوباره کشف کنيد. اما راه آخر زيرکانه‌تر و حرفه‌اي‌ترست. اين‌بار مشعل برنمي‌داريد، بلکه غار را به آتش مي‌کشيد. غار خودش روشن مي‌شود. از حفره‌هاي‌اش آتش زبانه مي‌کشد و درک پيشين شما تنها رونمايي از عمق آن بوده است. غار جديد، کم‌ترين شباهت را با غار پيشين دارد. غار جديد، متن‌اي نوست. متن‌اي که ارتباط خودش را با هر متن ديگري بريده است. چگونه؟ نمي‌توانم راه‌حل‌اي پيش‌نهاد کنم. هر متن‌اي، شيوه‌ي به آتش کشيده خاص خودش را دارد و بعضي از غارها آن‌قدر در مقابل هر تغييري مقاومت مي‌کند که خواننده را از پاي در مي‌آورد. راستي يادم نرود که بگويم الزاما قرار نيست غار به آتش کشيده شود. مي‌توانيد خورشيد را در آن بارور کنيد يا همه‌ي آن را به زير اقيانوس بکشانيد. هر کدام راه‌اي دارد و هيچ‌کدام راه‌اي ندارد. متن، اينک، نه روخواني که بازخواني شده است.
[اين نوشته‌ي پويان و هم‌چنين نوشته‌ي مجتبي گل‌محمدي –که نمي‌شناسم‌اش- الهام‌بخش اين نوشته بوده است. البته رولان بارت هم لابد ناخودآگاه در انحراف فکري‌ي (چرا انحراف؟!) من موثر بوده است.]

2 thoughts on “خوانش غار

  1. دوست عزيز سلام!…(کمي شوخي ØŸ!)
    “فقدان رشد ليبيدو ÙŠ کنش رشک احليل در مرحله annalphase در سوپر ايگوي به فرم تکانه هاي اوديپي تظاهر مي کند Ùˆ تمايلات ناخود آگاه تحليل هاي hot based Ú©Ù‡ به صورت آتش افروزي در غار فرا فکني مي شود، بخشي از پروسه تضاد کنش درون گروهي ايترنشنال مي باشد!…”

  2. هاها! نشانه‌هاي مقاله‌ي آلن سوکال در تقليد متن پست‌مدرن‌تان واضح است، گرچه نمونه‌ي خوبي نياورده‌ايد چون در عمل مواجهه با چنين چيزي خيلي بعيدست. اما باز هم نقد-طنز سوکال‌اي شما نوشته‌ي مرا زير سوال نمي‌برد چون دچار همان ايرادات (به کارگيري‌ي نادرست از علم) نيست. براي خواندن چنين متن‌اي، نبايد روي‌کردي علمي يا فلسفه‌ي تحليلي داشت، بلکه مي‌توانيد برداشتي ادبي از آن داشته باشيد. نظريه‌ي ادبي، نظريه‌ي علمي نيست و کم‌تر مي‌بايست به دنبال عينيت در آن بود و به جاي‌اش مي‌توان گفت بيش‌تر شباهت دارد به خود ادبيات – ادبيات ذهن‌گرا.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *