آئورا
بعد از اگر شبي از شب‌هاي زمستان مساÙري، کتاب آئورا از کارلوس Ùوئنتس را Ú©Ù‡ هاجر به عنوان هديه‌ي تولد به‌ام داده بود خواندم. کتابي Ú©ÙˆÚ†Ú©ØŒ Ú©Ù… Øجم Ùˆ رويايي. رويايي، ويژگي‌ي جالبي است: مبهم، شاعرانه Ùˆ تاثيرگذار. توصي٠بدي نيست. نمي‌توانم در مورد آئورا نظر بدهم. هنوز نمي‌شناسم‌اش. شايد بخواهم بعدا دوباره بخوانم‌اش. آئورا در Ùضاي مبهمي سير مي‌کرد. چهار شخصيت اصلي Ú©Ù‡ در نهايت به زيبايي Ùˆ با Øيرت به دو شخصيت بدل مي‌گردند: آئوراييت Ùˆ مرد بودن. آئورا، جذاب است، خواستني‌ست Ùˆ با تمام اين وجود ناشناخته است. مرد بودن، اما،‌ به نوعي در نقطه‌ي مقابل چنين چيزي قرار دارد. مرد، برنامه‌اي دارد، زندگي‌ي بيروني‌ي مشخصي دارد، به ظاهر با شکوه مي‌آيد ولي ساده‌تر Ùˆ مشخص‌تر از آن چيزي‌ست Ú©Ù‡ خود را مي‌نمايد. مرد، به سادگي برنامه‌اي را در زندگي‌اش ادامه مي‌دهد، مي‌خواهد (آئورا را مي‌خواهد) Ùˆ در مقابل آئورا Ú©Ù… مي‌آورد. خواستن مرد تنها ÙŠÚ©ÙŠ از برنامه‌هاي‌ اوست در Øالي Ú©Ù‡ براي آئورا همه چيز است در Øالي Ú©Ù‡ اصلا هم در ظاهر ديده نمي‌شود. گمان‌ام، مرد، تيپ شخصيتي‌ايست Ú©Ù‡ بيش از آن‌که به جنس مذکر برگردد به نوع انسان باز مي‌گردد: نوع انسان، بدون زن بودن‌اش! آئوراييت، زن بودن نوع بشر است!
[براي اطلاعات بيش‌تر درباره‌ي Aura ÙŠÚ© سري به اين‌جا (Ùارسي) Ùˆ آن‌جا (انگليسي) بزنيد.]
One thought on “آئورا”
آدم را وسوسه Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ Ú©Ù‡ برود یک آئورا از یک جایی !!! بگیرد Ùˆ بخواند! … :))