دو روايت

دو روايت

(1)
وقت زيادي باقي نمانده. مجبورم خلاصه بگويم که دي‌شب او آمده بود و مرا با خود برده بود بيرون. شايد هم من بودم که او را بردم بيرون. خيلي وقت بود نديده بودم‌اش. با هم رفتيم سالاد خورديم. يک رستوران عجيب و غريب بود. دقيقا نمي‌فهميدم کجا بود. ناآشنا بود. صندلي‌هاي‌اش جور ديگري بودند. قدم درست و حسابي نمي‌رسيد به ميز. گويا مي‌بايست روي صندلي‌ي ديگري مي‌نشستم و من اشتباهي آن‌جا نشسته بودم. از چيز مهمي حرف نزديم. سالادمان را خورديم. هوا تاريک بود. پول‌اش را مطابق هميشه حساب کردم و آمديم بيرون –شايد به ياد ساندويچ‌هاي مرغ گذشته‌ها. خوبي‌اش اين بود که برخلاف انتظار گران نشد – خب، شايد به خاطر سالاد بودن‌اش. موقع خداحافظي، به‌ام گفت خوش‌حال شده که مرا دوباره ديده. من هم موافق‌اش بودم. رفتيم. تمام شد! حالا شک دارم که آيا خودش اين را مي‌داند که چنين چيزي به من گفته يا نه.

(2)
مهلتي نمانده. مجبورم خلاصه بگويم Ú©Ù‡ دي‌شب آمده بود Ùˆ مرا با خود برده بود بيرون يا شايد هم اين من بودم Ú©Ù‡ او را بيرون برده بودم. مدت‌ها بود نديده بودم‌اش تا اين‌که دي‌شب توانستيم برويم ÙŠÚ© رستوران شيک Ùˆ پيک تا سالاد بخوريم. رستوران‌اش انصافا عجيب Ùˆ غريب بود. دقيقا يادم نيست کجا بود، اما صندلي‌هاي‌اش با همه جا فرق داشت: قدم درست Ùˆ حسابي نمي‌رسيد به ميز. گويا مي‌بايست روي نوع ديگري از صندلي مي‌نشستم Ú©Ù‡ من هر Ú†Ù‡ کردم نتوانستم پيداي‌شان کنم. از چيز مهمي حرف نزديم – همين حرف‌هاي هميشگي – Ùˆ در عوض سالاد خورديم. يادم نرود بگويم Ú©Ù‡ پول‌اش را من مطابق معمول سال‌هاي پيش حساب کردم –شايد به ياد ساندويچ‌هاي مرغ آن روزها- Ùˆ آمديم بيرون. هوا تاريک بود. گمان‌ام حوالي‌ي غروب بود Ùˆ همه چيز به خاکستري مي‌زد. خداحافظي‌مان ساده بود: گفت “خداحافظ”ØŒ گفتم “تا بعد!”. فرق‌اش با سال‌هاي پيش شايد در اين بود Ú©Ù‡ قبل از خداحافظي گفت Ú©Ù‡ خوش‌حال شده Ú©Ù‡ مرا دوباره ديده. من هم موافق بودم. ديگر همين. رفتيم. تمام شد! اما حالا بدجوري Ø´Ú© کرده‌ام Ú©Ù‡ آيا خودش مي‌داند Ú†Ù‡ چيزي به‌ام گفته يا نه.

6 thoughts on “دو روايت

  1. مهم نیست ارزون یا گرون شده باشه مهم اینه که بعد از مدتی که گفتید در کنار هم بودید

  2. دو روایت از یک واقعه را خواندم. چون مدت زیادی نیست که مطالب شما را می خوانم، نمی دانم که منظورتان از آوردن دو روایت یا دو برخورد با نثر یک روایت،چیست؟ من اما از دید خودم برایتان چیزی می نوایسم.
    روایت اول به خاطر شرح شتابزدهو فشرده دیده ها Ùˆ حس کرده ها، تعلیق فشرده ÛŒ را در خواننده ایجاد Ù…ÛŒ کند Ú©Ù‡ گویا همان خواسته نویسندگاه نو است. تعلیق به سرعت در خواننده Ø´Ú©Ù„ Ù…ÛŒ گیرد Ùˆ پیش از آنکه خواننده امروزی را کلافه کند، به انجام Ù…ÛŒ رسد. انجامی Ú©Ù‡ خود در بردارنده یک یا چند پرسش است. مثل این:این رابطه پیش از این Ú†Ù‡ جنسی داشته است؟ یا: این رستوران اصلا وجود خارجی دارد؟ یا: اصلا این اتفاق بین دو آدم حقیقی رخ داده است Ùˆ یا فقط در خیال ساخته شده است Ùˆ…(من Ù…ÛŒ توانم چند سوال دیگر را هم به آن اضافه کنم. Ú©Ù‡ این به نظرم نشانگر روایتی خوب Ùˆ تاثیرگذاری متناسب با خواسته نویسنده است)
    به نظرم، اینها ویژگی های یک داستان خوب کوتاه امروزی است.
    اما اگر من جای شما بودم، آن گفت و گوی کوتاه آخر روایت دوم رابا همان قسمت از روایت اول، عوض می کردم.
    یعنی داستان اینطور می شد: روایت ترس خورده، شتابزرده و حواس پرت آدمی که ناگهان روی یک نکته، یا یک جمله کوتاه متوقف میشود و بعد دوباره با همان حواس پرتی، ترس خوردگی و ناباوری عبور می کند و می رود.
    از این حرف ها گذشته، سالادش خوش مزه بود؟

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *