Browsed by
Month: December 2004

سنگ‌سار حاجيه

سنگ‌سار حاجيه

نمي‌گويم موافق روابط جنسي‌ي رسمي و غيررسمي -به طور هم‌زمان- هستم، اما کسي يا سازماني را هم داراي چنان حقي نمي‌دانم که بخواهد به چنين دليل‌اي جان آدم ديگري را -آن هم با اين شيوه‌ي ددمنشانه- بگيرد. اگر با سنگ‌سار حاجيه مخالفيد، اين بيانيه را امضا کنيد. مي‌دانم خيلي‌ها اعتقادي به چنين چيزهايي نداريد، اما عملا مي‌بينيم -يا حداقل اين‌طور تصور مي‌کنم- که امضاهاي‌ام تاثير خودش را داشته است و باعث شده مجامع بين‌المللي بر ج.ا.ا. فشار بياورند.

يک مکانيزم هم‌دردي

يک مکانيزم هم‌دردي

ÙŠÚ© مکانيزم هم‌دردي: مسايل مهم Ùˆ اساسي‌ي آدم‌هاي مختلف تفاوت دارند. شخص A موضوع X براي‌اش ناراحت‌کننده (اضطراب‌آور، پيچيده، Ùˆ …) است اما براي شخص BØŒ X داراي چنان خاصيتي نيست. گفته‌ها (کردار، نوشته، Ùˆ …) شخص B به A اين‌گونه القا مي‌کند Ú©Ù‡ X داراي آن اهميت مورد تصور نيست. در نتيجه اگر X موضوع ناراحت‌کننده‌اي باشد، ميزان ناراحتي‌ي A از آن کاهش مي‌يابد (فرآيند هميشگي‌ي يادگيري – ÙŠÚ© جور متوسط‌گيري). تنها شرط لازم در اين ميان آن است Ú©Ù‡ شخص B حاضر باشد براي شخصي ناراحت Ùˆ بي‌حوصله Ùˆ … (همه‌ي خواص ÙŠÚ© شخص داراي موضوع X مهم Ú©Ù‡ معمولا باعث شرايط دل‌پذيري نمي‌شود) با حوصله گونه‌اي رفتار کند Ú©Ù‡ القاي مورد نظر صورت پذيرد (يا شايد اين کار را اتفاقي انجام دهد). معمولا براي اين‌کار B مي‌بايست رابطه‌اي نزديک Ùˆ دوستانه‌ با A داشته باشد. Ùˆ در چنين شرايطي است Ú©Ù‡ مي‌گويند دوست‌ها چيز خوبي هستند!

شب يلدا

شب يلدا

شب يلداي دو سال پيش حال‌ام خيلي بد بود. امسال ولي ديگر آن‌گونه نيست. فقط خيلي کار دارم. جدا از آن، هنوز هم زنده‌ام. پس خوب است! شب يلداي‌تان شاد! (:

ابتذال علمي

ابتذال علمي

[همين‌طوري ÙŠÚ© نگاهي به کلمات کليدي‌اي Ú©Ù‡ با استفاده از آن‌ها به سايت‌ام مي‌آيند مي‌انداختم Ùˆ گاهي به سايت‌هاي مشابه‌اي Ú©Ù‡ آن‌ها هم با همان کلمات کليدي جستجو شده بودند سر مي‌زدم. پس از جستجوي “آشوب” به بحثي رسيدم Ú©Ù‡ جملات قصاري از ميان‌اش انتخاب کرده‌ام. بقيه‌اش بدون شرح است!!]

1-يك سيستم آشوبناك سيستمي است كه به ازاي ورودي‌ها يكسان خروجي‌هاي متفاوتي ايجاد كند (البته من به اين باور ندارم و بين ورودي‌ها يك اختلاف هرچند كوچك هست).
2-ميتوني توضيحات بيشتري بدي. به نظر جالب ميرسه.
3-منم با اين موافقم كه هر رفتار و اعمال ما تغيراتي را در كل جهان هستي ايجاد ميكنه كه قابل برگشت هم نيست.
4-اين رندم نيست واقعا ماني جان همون راندومايز تايمر خودمونه! يعني پراكندگي نداره.
5-اين كدي كه ماني خان گذاشتند رندم نيست يا حتي رندمايز.
6-از مطالب بالاسوالی‌ ايجاد می شود که روال چيست و تفاوت آن با الگوريتم در کجاست؟!
7-به نظر من اگر الگوريتمي بتواند بدون استفاده از تايمر يك عدد راندم توليد كند (در واقع به نوعي تصميم گيري كند كه يك عدد دلخواه را انتخاب كند) به هوش مصنوعي رسيده‌ايم. [!!!!!!!!]

دخترها بخوانند

دخترها بخوانند

لطفا ديگر با من چت نکنيد و نامه نفرستيد!!!
“آيت الله سيستاني تاكيد دارند: چون ترس افتادن به گناه هست، چت كردن پسران با دختران اشكال دارد Ùˆ جايز نيست.”

وضعيت روزمره – سال پيش

وضعيت روزمره – سال پيش

به طور کلي مي‌توان گفت خبري نيست جز مشغله‌هاي درسي Ú©Ù‡ آن هم اکثرا به نوعي –چه مستقيم Ùˆ Ú†Ù‡ غيرمستقيم- به پروژه‌ام مربوط مي‌شود. اين مدل زندگي هم خوبي‌هاي خودش را دارد. جدا از اين‌که وقتي موضوعي براي‌ام از جنبه‌ي تفنني خارج شود Ùˆ به صورت کار Ùˆ وظيفه در آيد، تنش خاص خودش را پيدا مي‌کند، از اين وضعيت راضي‌ام. به نوعي تقريبا همان چيزي‌ست Ú©Ù‡ دوست دارم. جالب اما آن است Ú©Ù‡ وقتي موضوعي بخش بزرگي از فکرت را به کار گيرد، بقيه‌ي چيزها Ú©Ù… Ùˆ بيش کم‌رنگ مي‌شوند. بعضي وقت‌ها اين موضوع خوب است Ùˆ گاهي هم نه. طولاني‌اش نمي‌کنم: به نظرم در رفتارهاي اجتماعي آدم بسيار خاصي شده‌ام. حجم ابتذالات براي‌ام زياد شده است، جذابيت خيلي از چيزها براي‌ام از بين رفته است، به همه چيز نمي‌خندم، توزيع اهميت دادن‌هاي‌ام تغيير کرده است Ùˆ تغييراتي از اين دست. البته لازم نيست بگويم Ú©Ù‡ همه‌ي همه‌ي اين‌ها به “يادگيري‌ي سلسله مراتبي در معماري‌هاي رفتارگرا” بازنمي‌گردد، بلکه به مجموعه‌ي تفکرات‌ام در چند وقت اخير ربط دارد. يعني نه تنها متون تخصصي Ùˆ رياضي اين‌گونه تاثير مي‌گذارد، Ú©Ù‡ متون
فلسفي و خوانش‌هاي مربوط به آن، روان‌شناسي، ادبيات و چيزهايي از اين دست همگي با هم چنين تاثيري گذاشته است. گرچه طبيعي‌ست که اين مدل تغيير مسير فکري‌ام بسيار به پروژه‌ام ارتباط داشته باشد يا به‌ترست بگويم در طي رابطه‌اي دو طرفه بين موضوعي که به طور مستقيم و حرفه‌اي روي‌اش کار مي‌کنم و آن چيزهايي که فکرم را اشغال کرده است، جهت کلي‌ي زندگي‌ام به اين سمت تغيير پيدا کرده. به هر حال، اينک آدمي هستم که متاسفانه (يا خوش‌بختانه؟) سوي جذاب زندگي‌ام تغيير کرده است.

[خب، اين‌ها را پارسال دقيقا همين 29 آذر نوشته بودم! وضعيت فرق کرده؟! اي … ÙŠÚ© مقدار!]

تولد يک وبلاگ

تولد يک وبلاگ

1) معمولا در به يادآوردن تاريخ‌ها زياد مشکلي ندارم. منظورم بيش‌تر تاريخ تولد و مناسبت‌هاست. با اين‌همه يکي هست که هميشه در به خاطرآوردن مناسبت‌هاي‌اش هميشه مشکل داشته‌ام: پويان عزيز! مثلا مي‌دانم که تاريخ تولدش در چندمين روز ماه است، اما نمي‌دانم ماه‌اش دقيقا کدام يک از سه ماه متوالي است! (البته در حقيقت مي‌دانم. ولي وقتي نزديک به آن تاريخ مي‌شوم، خود به خود فراموش مي‌کنم).

Read More Read More

کيفيت بالاي دانش‌گاه‌هاي خارجکي

کيفيت بالاي دانش‌گاه‌هاي خارجکي

حالا جدا از اين بحث‌هاي معرفت‌شناختي، بپردازيم به اين موضوع اساسي Ú©Ù‡ خيلي از دانش‌گاه‌هاي دنيا وجود دارند Ú©Ù‡ تحقيقات AIشان به لعنت خدا هم نمي‌ارزد. يا به عبارت ديگر، تعداد دانش‌گاه‌هايي Ú©Ù‡ سرشان به تن‌شان اندکي مي‌ارزد بسيار محدود است. حالا من‌اي Ú©Ù‡ مي‌بايست دنبال اين دانش‌گاه‌هاي دسته‌ي اول باشم Ùˆ مجبورم درباره‌ي تحقيقات Ùˆ علاقه Ùˆ …‌اي بنويسم Ú©Ù‡ ممکن است حتي ÙŠÚ© نفر هم در آن دانش‌گاه نباشد Ú©Ù‡ بفهمد Ú†Ù‡ مي‌گويم. حالا آن‌ها بايد تصميم بگيرند Ú©Ù‡ من کيفيت لازم براي دانش‌گاه‌شان را دارم يا نه! مضحک است!! مثل اين مورد ØŒ مثل همان دختر 18 ساله‌ي ترگل Ùˆ ورگل‌ايست Ú©Ù‡ از محنت روزگار به فروش جسم‌اش به پيرمردان رو آورده است. اممم … حالا ولي شما قبول کن، هواي‌ي شهرت هم خوب باشد، قبول‌ات داريم! (ÙŠÚ© جورهايي شبيه به پول خوب است براي همان مثل قبلي!!)

A Question in the Null Space of My Mind

A Question in the Null Space of My Mind

از خودم مي‌پرسم ” “. خير، از خودم سوالي نمي‌پرسم. پنجره را مي‌بندم Ùˆ مي‌روم.

هوس‌هاي بزرگ

هوس‌هاي بزرگ

آدم گاهي دل‌اش يک دوربين ديجيتال مي‌خواد تا اگر دست داد يک فوتولاگ هم راه بيندازه،
و گاهي هم هوس يک MP3 Player گردالي مي‌کنه،
گاهي دل‌اش خورشت قرمه‌سبزي مي‌خواد،
و بعضي وقت‌ها هم پيتزاي کاري ميل مي‌کنه!
عجيب اينه که گاهي دل‌اش از همون جلبک‌هاي بوگندويي مي‌خواد که ژاپني‌ها توي هر غذايي‌شون حتما يکي مي‌چپونن و زماني حاضر نبود به‌ش نگاه کنه (و حتي از ده متري هم بوي‌اش تا گوش دروني‌ي آدم نفوذ مي‌کرد)،
Ú©Ù… پيش نمي‌آد Ú©Ù‡ آدم دل‌اش بخواد به دختر دو سه دهات اون طرف‌تر نگاه کنه (هممم …)ØŒ
و حالا کاري ندارم به اين‌که گاهي دل‌اش لک مي‌زنه براي بازي کردن با گربه!
اين‌ها به کنار،
گاهي هم هوس 7 جلد قطور “غرش توفان” خوندن هم‌راه با خربزه خوردن مي‌کنه،
و چه مي‌دونم،
يک‌هو دل‌اش مي‌گيره براي اين‌که فقط يک فصل کتاب Learning and Generalization قرمز گوجه‌ايش رو بخونه (و براي همين مي‌گيره کتاب رو با خودش اين طرف و او طرف شهر مي‌بره و عمرا هم بخونه)،
و گاهي هم دل‌اش لک مي‌زنه براي ترس زمان بمباران و موشک باران و هيجان آن زمان‌ها.
و خلاصه اين‌که،
آدم گاهي دل‌اش مي‌خواد يک کارهايي بکنه!
کي مي‌دونه: شايد حق داره!
ولي مگه مي‌تونه؟!