دوست ندارم اين وضعيت را
خب، ÙŠÚ©ÙŠ از چيزهايي Ú©Ù‡ اذيت‌ام مي‌کند –و دوست دارم آن را بلند بلند در اين‌جا بگويم- اين است Ú©Ù‡ آن‌قدر Ú©Ù‡ بايد دوست‌هاي‌ام را نمي‌بينم Ùˆ خبري ازشان ندارم (گويا دچار ÙŠÚ© بيماري شده‌ام Ú©Ù‡ هر Ú†Ù‡ مي‌گذرد کم‌تر وقت خالي پيدا مي‌کنم). طبيعي است Ú©Ù‡ آن‌ها هم زياد خوشنود از اين وضعيت نباشند. اممم … نمي‌خواهم اسم تک‌تک دوستان‌ام را Ú©Ù‡ دل‌ام براي‌شان تنگ شده بياورم (Ú©Ù‡ Ú©Ù… نيستند)،‌ اما دوست دارم بدانند Ú©Ù‡ به يادشان هستم. ببخشاييد از اين وضعيت!