اتاق سرد
اتاق کار سولوژن سرد شده بود Ùˆ مدام مي‌گÙت “هوا چقدر سرده”. به او Ú¯Ùتم منطقي است برود ÙŠÚ© جاي ديگر Ú©Ù‡ گرم باشد. Ú¯Ùت “نمي‌شود. Ùقط به من مدام چاي برسان”. دليل‌اش را Ù†Ùهميدم چون اگر سرد بودن اتاق اذيت‌اش مي‌کرد Ùˆ تابع هزينه‌اش را بالا مي‌برد، پس بايد موقعيت خود را جوري عوض مي‌کرد تا وضعيت به‌تر شود. اين Øالت را نيز به بانک ناشناخته‌هاي بدون راه‌Øل‌ام منتقل کردم Ùˆ سعي مي‌کنم به تدريج ارتباطش بدهم به چيزهاي ديگر. او چون Ú¯Ùته بود به او چاي برسانيد، من شروع کردم براي‌اش چاي بردن Ùˆ تا ÙŠÚ©ÙŠ را مي‌نوشيد، ديگري جلوي‌اش بود. بعد از ÙŠÚ© ساعت صداي‌اش در آمد Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ خبر است اين همه چاي براي‌اش مي‌آورم. به‌اش Ú¯Ùتم خودت Ú¯Ùتي “مداوم” Ùˆ بعد مثال “Øرکت مداوم” را Ú©Ù‡ قرار است اندازه‌اش صÙر نشود براي‌اش Ú¯Ùتم. Ù…ØÚ©Ù… زد به پيشاني‌اش Ùˆ دست‌اش را همان‌جا نگاه داشت. چاي بعدي‌اي را Ú©Ù‡ براي‌اش بردم سرد نوشيد.