او جور ديگري غذا مي‌خورد
امشب او خيلي دير به خانه آمد. دليل‌اش را پرسيدم،‌ ولي جواب نداد. Ú¯Ùت بعدا. او Ú¯Ùت بروم Ùˆ ببينم چيزي پيدا مي‌شود تا بخورد يا نه. من براي‌اش سيم برق آوردم Ùˆ او Øسابي خنديد. بعد خودش رÙت Ùˆ ÙŠÚ© ماده‌ آلي از Ù…ØÙظه يخچال برداشت، با مايکروويو به Øد خطرناکي گرم‌اش کرد Ùˆ خورد. Øس کردم من نمي‌توانم هرگز آن‌کار را بکنم. اØساس خطر کردم. Øس کردم نيرويي مرا از آزار Ùˆ اذيت موجودات زنده برØذر مي‌کند. اما بايد بگويم Ú©Ù‡ براي‌ام کمي عجيب بود Ú©Ù‡ چرا آن موجود زنده در يخچال بود.