Browsed by
Month: March 2005

تحليل کل‌گرايانه‌ي امر مشکل بر اساس کارکردهاي ساختاري و رفتاري آن

تحليل کل‌گرايانه‌ي امر مشکل بر اساس کارکردهاي ساختاري و رفتاري آن

کارهاي مشکل -برخلاف تصور رايج- تنها دشوار نيستند، بلکه داراي يک يا چند ويژگي‌ي دشواريت، زمان‌بري، خسته‌کنندگي، حل‌ناپذيري و يا تاسف‌برانگيز بودن هستند.

مضرات لينک‌داني

مضرات لينک‌داني

همانا آنان که ديگ اطلاعات نپخته را در لينک‌داني‌هاي‌شان به هم مي‌زنند و به اميد پيش‌رفت علم و معرفت آسوده نشسته‌اند از خطاکارانند؛ و چه ايشان دير باورند.

مضرات بلاگيدن

مضرات بلاگيدن

بلاگيدن نه تنها مضر است که خطرناک هم هست! يک عيب بزرگ آن –که از طبيعت سريع و لحظه‌اي‌ي آن ناشي مي‌شود- کم عمق و نادقيق کردن عملِ نوشتن است. نقطه!

برکت

برکت

بعضي وقت‌ها آرزوهايي چون “سال پربرکتي داشته باشي” کلي به‌ام کيف مي‌دهد. بار متافيزيکي‌ي خوش‌آيندي به ماجرا اضافه مي‌کند Ú©Ù‡ گاهي حسابي چسبيدن به آن‌ها غلغلک‌ام مي‌دهد.

ارسطو

ارسطو

1) اينک مي‌خواهم يادداشت‌هايي در مورد فصل ارسطو کتاب فلاسفه‌ي بزرگ بنويسم. مصاحبه شونده، پروفسور مارتا نوس‌باوم (Martha Nussbaum)، استاد دانش‌گاه براون است. به نظرم زن خوش‌اخلاقي آمد!

Read More Read More

ايران-ژاپن

ايران-ژاپن

خب، بعضي وقت‌ها هم کيف مي‌دهد برد تيم ملي فوتبال.
لطفا از اين پس بيش‌تر ببريد.
در ضمن،‌ در تعويض‌ها بيش‌تر دقت کنيد: يکي از يکي بدتر بود.
متشکرم!

خشانت

خشانت

خب، بعضي‌ها خشن‌اش را دوست دارند.
در ضمن،
گاهي آدم دل‌اش مي‌خواهد بگويد “گور باباي دنيا!” يا اگرم دل به چنين خشانتي راضي نشد، بگويد “گور باباي هم‌سايه‌ Ùˆ در Ùˆ ديوار Ùˆ تمدن!”
نه اين‌که فکر کنيد اعصاب اينا ندارم‌ها – همين‌طوري!

مسووليت‌هاي اول سال

مسووليت‌هاي اول سال

خب، تمام شد! مسووليت سختي بود. آخر شما Ú©Ù‡ نمي‌دانيد برنامه‌ريزي تحويل سال –به طوري Ú©Ù‡ زمين درست در لحظه‌ي از پيش تعيين شده از اعتدال بهاري بگذرد- چقدر سخت است. بله! خوش‌بختانه در اين لحظه Ú©Ù‡ در خدمت شما هستم با افتخار مي‌توانم بگويم Ú©Ù‡ از عهده‌ي اين امر مهم به خوبي برآمدم Ùˆ شما ساکنان زمين بدون هيچ نگراني Ùˆ ترديدي مي‌توانيد از تقويم‌تان استفاده کنيد. راست‌اش انجام اين کار چندان سخت نيست. سال‌هاست Ú©Ù‡ اين وظيفه به عهده‌ي من قرار گرفته است Ùˆ هر بار هم به راحتي رفع رجوع مي‌شده است. يعني حتي طوري Ú©Ù‡ هم به تميز کردن خانه مي‌رسيدم، هم لباس‌هاي نو مي‌خريدم، هم چند روز قبل‌اش به چهارشنبه‌سوري مي‌رسيدم Ùˆ همً زمان تحويل سال را درست آن‌طور Ú©Ù‡ مقرر بود تنظيم مي‌کردم. اما امسال وظيفه‌ام کمي سخت‌تر شده بود: از هفته‌ي پيش Ú©Ù‡ خداوند طي وحي جديدي مرا به نمايندگي‌ي خود در کهکشان آندرومدا منسوب کرده، حسابي سرم شلوغ شده است. نمي‌دانم مي‌دانيد يا نه Ú©Ù‡ در آن کهکشان هم حدود پانصد ميليون سياره وجود دارد Ú©Ù‡ بنا شده است درست با زمان‌بندي‌ي کره‌ي زمينِ منظومه‌ي شمسي‌ي خودمان چرخش‌شان انجام شود (توضيح تخصصي‌ي بيش‌تر را مي‌توانيد در Interstellar Journal of Cosmology بخوانيد). البته من آن ابتدا به اين جريان نقدي داشتم Ùˆ آن هم اين‌که براي آن سيارات Ú©Ù‡ اکثرشان هم خالي از موجود هوش‌مندِ صاحبِ تقويم است نيازي به زمان‌بندي‌� دقيق نيست ولي خداوند تاکيد کردند Ú©Ù‡ ايشان پروردگار عالم هستند Ùˆ من به‌ترست در زمينه‌هاي تخصصي‌ي خودم فعاليت کنم. البته بعدش درگوشي –به طوري Ú©Ù‡ بارگاه از اين صميميت دل‌خور نشود- مي‌گويند Ú©Ù‡ “قبول دارم سولوژن! همه‌ي عالم را با نظم Ùˆ ترتيب Ùˆ ساعت هم‌زمان چرخاندن بهينه نيست. حتي هزينه‌اش بر بارگاه ملکوتي‌ي ما هم گاهي فشار مي‌آورد. اما در عوض، مطمئن مي‌شويم Ú©Ù‡ همه از الطاف الهي‌ي ما به يک‌سان برخوردار مي‌شوند. جدا از اين،‌ به قول شماها، اين‌طوري گردش عالم robustتر مي‌گردد! ” Ùˆ بعد مي‌فرمايند: “سولوژن! اينک وظيفه‌ي برقراري‌ي نظم Ùˆ ترتيب را در آندرومدا Ùˆ منظومه‌ي شمسي برعهده مي‌گيري”.
بله! دقيقا به همين دليل است که امسال موقع سال تحويل سرم حسابي شلوغ بود و از آن آب مي‌چکيد. آخر براي اين‌که خانواده از اين مسووليت‌ها با خبر نشود، مجبور بودم بروم زير دوش حمام و از همان‌جا سفر فضايي‌ي خود را آغاز کنم. خب، تمام شد! سال نوي‌تان مبارک!

آخرين پست سال

آخرين پست سال

سال خوبي بود؟! سال بدي بود؟!
ممنون؟! متشکر؟! بد گذشت؟ خوش گذشت؟ از او چه خبر؟! داره زمان مي‌گذره؟ داريم نزديک مي‌شيم؟ الان زمين از يک جايي رد مي‌شه که هيچ وقت قبلا رد نشده بود؟ سال پيش رد شده بود؟ کجاييم ما؟ کي؟! چي؟! آخر سال؟! يک ساعت ديگر؟ کم‌تر؟! اوه! خداحافظ!

درهم و برهم‌هايي در روز ملي شدن صنعت نفت

درهم و برهم‌هايي در روز ملي شدن صنعت نفت

-آيا هيچ دقت کرده‌ايد که ما از فسيل‌ها نان مي‌خوريم و به دانش‌گاه مي‌رويم و کشف علم مي‌کنيم؟ ما نفت داريم، پس خوب‌ايم!

-29 اسفند شده است! روز ملي شدن نفت و اين جور قضايا. چند سال پيش بود که کلي آدم فاميل و غيرفاميل زحمت مي‌کشيدند تا ما به يک نوايي برسيم. خب، خسته نباشيد! فاتحه بخوانيد.

-راستي جالب نيست که خيلي از آدم‌هاي نام‌آور، روزگاري يک ربطي به اين خانه داشته‌اند؟ از همان دري که من هر روز –هر روز که نه!- از آن رد مي‌شوم رد شده‌اند، در �مان حوض (استخر؟) که من در بچگي شنا مي‌کردم،‌ وضو مي‌گرفتند و به همين تلفن ما زنگ مي‌زدند. جالب است که خيلي چيزها پشت همين ميزي که چند متر آن‌طرف‌ترم قرار گرفته است نوشته شده است و خيلي چيزهاي ديگر. حضور روح‌ها را حس مي‌کني؟

Read More Read More

کشور آخرین‌ها

کشور آخرین‌ها

1) اتاق‌ات تنها Ùˆ گرفته است. پنجره را باز مي‌کني Ùˆ هواي خاکستري‌ي شهري تيره Ùˆ تار با ابرهايي Ú©Ù‡ معلوم نيست از کجا شروع شده‌اند Ùˆ به کجا ختم شده‌اند –اما هميشه استوار Ùˆ قطور حضور دارند- به درون اتاق‌ات هجوم مي‌آورند. نه! هيچ چيزي تفاوت نمي‌کند: هواي اتاق‌ات مثل سابق، ساکن Ùˆ گرفته است. “انتظار ندارم اوضاع را درک کني. تو هيچ چيز نديده‌اي Ùˆ حتي اگر سعي کني نمي‌تواني اين وضع را تجسم کني”. اين‌جا همه چيز بي‌زمان Ùˆ بي‌مکان است Ùˆ در مه‌اي خسته فرو رفته است. زندگي، روزها نه آغاز مي‌شود Ùˆ نه شب‌ها مي‌ايستد. زندگي‌ در اين شهر، مرده است. اما نه مرده‌اي Ú©Ù‡ ساکن باشد، مرده‌اي Ú©Ù‡ با حرکت کرم‌هاي زير پوست‌اش، شب Ùˆ روز در تکاپوي تغيير است. بماند Ú©Ù‡ تغييرش سوي Ùˆ جهتي ندارد، اما هر Ú†Ù‡ باشد حرکت است. گاهي Ø´Ú© مي‌کنم نکند حرکت‌اش جهتي مخفي داشته باشد، جهتي Ú©Ù‡ “اميد” القاي‌اش کرده است. آن‌گاه از خودم مي‌پرسم: کدام اميد؟ “دير يا زود مي‌کوشم همه چيز را نقل کنم. اين‌که Ú†Ù‡ چيزي در کجا گفته شود تفاوتي ندارد، اين‌که آن‌چه اول گفته شود دومي باشد يا دومي آخرين. همه‌چيز هم‌زمان در ذهنم مي‌چرخد”.

Read More Read More

جان‌گير

جان‌گير

آيا مي‌توان جان کس‌اي را گرفت؟ آيا مي‌توان غذاي‌اش را قطع کرد، آب به او نرساند تا آخر سر بميرد به اميد اين‌که از زندگي‌ي گياهي‌اش نجات يابد؟ سردم شد وقتي اين را مي‌خواندم.

برج ميلاد کج‌شده

برج ميلاد کج‌شده

باور کردن اين‌که ملت خبرهايي از جنس کج شدن برج ميلاد را باور مي‌کنند براي‌ام دشوار است! نمي‌دانم کس‌اي چگونه مي‌تواند از پس جمله‌هايي نظير “طبق محاسبات اين مؤسسه، برج ميلاد اگر با زمين برخورد كند دوباره بلند مي شود Ùˆ در تپه هاي عباس آباد، دقيقاً بر روي ساختمان جديد كتابخانه ملي سقوط خواهد كرد” يا “اگر برج ميلاد مانند برج پيزا براي هميشه كج باقي بماند، اين برج از پرداخت عوارض شهرداري معاف خواهد شد”بر مي‌آيند (Ùˆ مثلا چشم‌هاي‌شان گرد نمي‌شود) Ùˆ آن را باور مي‌کنند؟! عجيب است!!!
راستي مي‌دانستيد قرار است تا پنج سال ديگر برخوردي شديد بين ما و يک غول سرخ رخ دهد؟!

اين آدم‌هاي موافق

اين آدم‌هاي موافق

بگذاريد اين را هم بگويم و بعد بروم و دنيا را به خود واگذارم: در عجب‌ام که چرا آدم‌ها اين همه در کامنت‌داني‌ي هم‌ديگر (و در تاکسي، و در بحث‌هاي پيش از شام، و در سخنراني‌هاي انتخاباتي، و در غيره!) موافق هم‌ديگر هستند ولي در عمل جور ديگري رفتار مي‌کنند. براي درک اين موضوع ، کافي است به يک وبلاگ‌اي سر بزنيد که تعداد کامنت‌هاي هر پست‌اش بيش از 15 تا باشد و ببينيد حدود ده درصد فحش مي‌دهند و ده درصد نظرات خاص خودشان (غير از فحش البته) را دارند و بقيه طرف‌دار سينه‌چاک مطالب آن پست هستند. اين درصد کمي بالا نيست؟!
اين پست، کامنت نخواهد داشت!!!