يادنگار چهارشنبه سوري
1) چهارشنبه سوري –از آن موقع Ú©Ù‡ به ياد دارم- هيچ‌گاه بي سر Ùˆ صدا نبوده است. سر Ùˆ صداي‌اش هم نه از قاشق Ùˆ صداي سوختن بته Ùˆ هيزم Ú©Ù‡ از انÙجار مواد شيميايي بوده است. راست‌اش را بگويم،‌ هيچ‌گاه قاشق‌زني‌اي را نديده‌ام.
2) Øس مثبت‌اي نسبت به چهارشنبه سوري ندارم. شايد تنها خوبي‌اش براي‌ام خاصيت تداعي‌کنندگي‌ي عيد آن بوده باشد. هيجان اين روز براي‌ام زيادي است: ميل‌اي به هيجان‌اش ندارم.
3) آن روزها: ÙØ´Ùشه، دارت، زرنيخ، اکليل-سرنج (سرنگ) Ùˆ نارنجک، کپسول گاز، Ùˆ اين روزها: سيگارت، کپسول (نوعي متÙاوت)ØŒ آبشار، سÙينه،‌ پروانه، موشک سه پايه Ùˆ … .
4) در چند سال اخير، “Ú¯” به خودي‌ي خود به اندازه‌ي لشکري جنگي مهمات مي‌خرد. هزاران تومان پول براي چنين موادي مي‌دهد Ùˆ چشمان مرا گشاد مي‌کند. خوش‌بختانه هميشه از مواد آماده‌اي مي‌خرد Ú©Ù‡ گويا خيلي به‌تر از اين است Ú©Ù‡ خودش اکليل-سرنج بگيرد Ùˆ نارنجک درست کند.
5) ÙØ´Ùشه گويا بي‌خطرترين Ø³Ù„Ø§Ø Ú†Ù‡Ø§Ø±Ø´Ù†Ø¨Ù‡ سوري Ù…Øسوب مي‌شود. من، اما، Øتي از آن نيز خوش‌ام نمي‌آيد. به نظرم ذرات‌اي Ú©Ù‡ به اطرا٠پرت مي‌کند خطرناک است. پوست را Ú©Ù‡ مي‌سوزاند، پس مخاط چشم نيز در خطر است. من Øتي از ÙØ´Ùشه هم خوش‌ام نمي‌آيد.
6) در سال‌هاي اخير نديده‌ام کس‌اي از دارت استÙاده کند. اول يا دوم دبستان Ú©Ù‡ بودم، همه دست‌شان دارت بود Ùˆ آماده‌ي موقعيتي بودند تا آن را به هوا پرت کنند Ùˆ از صداي Ùرود آمدن‌اش لذت ببرند. گمان‌ام Øتي مرام گذاشتن بچه‌هايي را به ياد دارم Ú©Ù‡ دارت پر شده‌شان را –که با چوب کبريت پر مي‌شد- به ديگران مي‌دادند تا آن‌ها نيز صدايي درکنند. دارت [جنگي] را مي‌شد خريد يا اين‌که خود ساخت. براي ساخت خود، کاÙÙŠ بود ÙŠÚ© دارت معمول بگيري،‌ سر Ùلزي‌اش را در بياوري، نوک تيز آن را روي اجاق٠گاز داغ کني، Ùˆ به بدنه‌ي پلاستيکي‌اش Ùروکني. هر چقدر اين‌کار را به‌تر Ùˆ مستØکم‌تر مي‌کردي –يعني دارت‌ات کم‌تر لق مي‌خورد- تعداد پرتاب‌هاي عمل کرده‌ات بيش‌تر مي‌شد. دارت من، هيچ‌گاه دارت Ùوق‌العاده‌اي نبود. چپق نيز چيزي در همين Øدود بود Ùˆ از آن٠چهارشنبه سوري بازان ØرÙه‌اي.
7) زرنيخ –اگر درست يادم بيايد- پودر زرد رنگي بود Ú©Ù‡ در اثر ضربه مي‌ترکيد. با استÙاده از آن نارنجک درست مي‌کردند. نارنجک‌هاي زرنيخي آن اوايل متداول‌تر از نارنجک‌هاي اکليل Ùˆ سرنجي بود. گمان‌ام سوم چهارم دبستان بودم Ú©Ù‡ اين دومي مد شد. اگر اشتباه نکنم، Øتي رنگ لکه‌ي انÙجار نارنجک‌هاي زرنيخي با آن ديگري Ùرق مي‌کرد.
8) دي‌شب رÙته بوديم خانه‌ي خانم “Ø«”: خانه‌ي سابق‌مان. قرار بود چهارشنبه سوري‌مان را آن‌جا جشن بگيريم. بچه‌ها از همان ابتدا شروع کردند به منÙجر کردن هر آن‌چه منÙجر مي‌شد. هر کس‌اي هم آن‌قدر مواد Ù…Øترقه با خود داشت Ú©Ù‡ هر Ù„Øظه از زمان را مي‌شد با صداي انÙجار پر کرد.
9) در ابتدا من زياد کاري نمي‌کردم. نه منوري پرتاب مي‌کردم Ùˆ نه کپسول‌اي منÙجر مي‌کردم (البته لازم به تذکر است Ú©Ù‡ کپسول اين دوران، با کپسول دوران ما Ú©Ù‡ واقعا کپسول خالي شده‌ي گاز يا چيزي از همان Øدود بود تÙاوت دارد. اين‌ها را لازم نيست در آتش بيندازي. کاÙÙŠ است Ùتيله‌شان را روشن کني Ùˆ پرت کني. سه يا چهار ثانيه‌ي بعد با صداي مهيبي مي‌ترکند. به قياÙه‌شان مي‌آيد Ú©Ù‡ بسيار Ú©Ù… خطرتر باشند Ùˆ البته متداول‌تر). تنها تلاش مي‌کردم بلايي سرم نيايد Ùˆ در مسير موشک‌اي چيزي قرار نگيرم. اما به تدريج بدم نيامد ÙŠÚ©ÙŠ دو آزمايشي انجام دهم. مثلا سيگارت را در Ù…ØÙظه‌ي Ùلزي‌ي سطل آشغال چپه شده‌اي انداختم تا ببينم اين Ù…ØÙظه‌ي تشديد چگونه صدا را عوض مي‌کند. نتيجه قابل اعتنا بود Ùˆ صداي طبل‌مانند مهيبي –نسبت به ÙŠÚ© سيگارت البته- از آن برخاست. در جوي بسته‌ي آب نيز انداختم Ùˆ آن هم بدک نبود گرچه نورش بيش‌تر بود (بله! نور مي‌داد!). بعد ÙŠÚ©ÙŠ دو کپسول هم انداختم Ùˆ ديگر بي‌خيال شدم. البته از آتش‌هايي Ú©Ù‡ هيزم‌اش از ÙŠÚ© وانت پر بوته تامين مي‌شد نيز پريدم.
10) من از صداي انÙجار خوش‌ام نمي‌آيد. من نه از صداي انÙجار کپسول Ùˆ نارنجک خوش‌ام مي‌آيد، نه از صداي موشک‌هايي Ú©Ù‡ بر تهران خراب مي‌شدند، Ùˆ نه از انÙجار بمب‌هايي Ú©Ù‡ در شب‌هاي دور Ùˆ ترسناک آن دوران بر سرمان مي‌باريد. خوش‌بختانه –يا متاسÙانه- همه‌ي آن صØنه‌هاي ÙˆØشت Ùˆ ترس را کامل به ياد دارم Ùˆ باز به ياد دارم Ú©Ù‡ من آن زمان واقعا مي‌ترسيدم. نمي‌دانم چرا مي‌گويند Ú©Ù‡ بچه‌ي Ú©ÙˆÚ†Ú© Øس‌اي نسبت به مرگ ندارد. اين Øر٠Øداقل در مورد من صØت نداشت.
11) موجي‌ها! گاهي Ùکر مي‌کنم شايد ما به اين دليل به دنبال چهارشنبه صوري‌اي اين‌چنين پر سر Ùˆ صدا هستيم چون همه‌مان در سايه‌ي موج انÙجارهاي ساليان جنگ قرار گرÙته بوديم. اما آن وقت از خود مي‌پرسم پس چرا کسان‌اي Ú©Ù‡ پس از جنگ متولد شده‌اند اين‌چنين ÙˆØشيانه به اين صداها خو کرده‌اند؟ شايد رÙتاري Ú©Ù‡ ناشي از اختلالات رواني‌ي نسل ما بوده است به سنت‌اي براي نسل بعدي‌مان تبديل شده. سنت‌ها گاهي اين‌گونه به وجود مي‌آيند، نه؟ ياد جينز مي‌اÙتم Ùˆ تلقي‌ي او از خودآگاهي.
12) گزارشي در شرق مي‌خواندم Ú©Ù‡ در آن نقل قول‌هايي از چند دختر Ùˆ پسر جوان Ùˆ نوجوان جنگ‌جو آمده بود: “اون‌قدر کي٠مي‌ده Ú©Ù‡ آدمايي Ú©Ù‡ Øسابي تو خودشونن رو ترسوند. مي‌اندازم جلوي پاشون تا Øظ ببرند” يا “Øسابي خوبه Ú©Ù‡ توي پالتوي کسي بندازي تا منÙجر بشه. Ùقط دستش نبايد تو جيبش باشه وگرنه پوستش کنده مي‌شه” يا چيزهايي از اين قبيل. با خود مي‌انديشم Ú©Ù‡ اين‌ها دقيقا Ú†Ù‡ جانوراني هستند؟ آيا مي‌توان کس‌اي با اين طرز Ùکر را شهروند ناميد؟ Ø´Ú© دارم!
13) براي ساخت نارنجک ابتدا مي‌بايست کيسه‌اي نايلوني Ùراهم کرد. سپس چندين سنگ‌ريزه در آن انداخت Ùˆ Øدود ÙŠÚ© قاشق مرباخوري از اکليل-سرنج به آن اضاÙÙ‡ کرد. سپس کيسه را Ù…ØÚ©Ù… گرÙت Ùˆ دور قسمت گلوله شده‌اش را با چسب برق Ù…ØÚ©Ù… پوشاند. قسمت اضاÙه‌ي کيسه مي‌بايست جدا شود وگرنه شانس خرابي Ùˆ عمل نکردن بالا مي‌رود. نکته‌ي اساسي در اين ميان، Ùشردگي Ùˆ کشيدگي‌ي گلوله‌ي ايجاد شده است. اگر اين Ùشردگي رعايت نشود، نارنجک‌تان عمل نمي‌کند يا ممکن است Ùقط نور بدهد Ùˆ از صدا خبري نباشد. توجه کنيد Ú©Ù‡ درست همان‌طور Ú©Ù‡ Ùشردگي‌ي بيش‌تر در توليد Ù…Øصول شانس ايجاد نارنجک‌اي خوب را زياد مي‌کند، به همان نسبت خطر نابودي‌ي شما را نيز اÙزايش مي‌دهد.
4 thoughts on “يادنگار چهارشنبه سوري”
از آنجاييکه من هميشه ضد خاطرات را می شناختم اينجا برايم خاطرات نيست. ضد ضد خاطرات است.
از مواد منÙجره کاربيت را جا انداختی. البته من Ùقط از طبقه ÛŒ دهم اکباتان به هوا پريدن٠در٠قوطی کاربيت را ديده ام.
ياد چپق Ùˆ دارت به خير. انÙجار دارت بيشتر شبيه سازی سقوط بمب بود. چپق آغاز رها کردن تماشای Øرکت Ùˆ پرداختن بيشتر به صدا بود. سرعت بالاتر Ùˆ صدای مهيبتر به قيمت نديدن سقوط زيبا از ميان ملکولهای هوا.
سلام از مطالب وبلاگتون واقعا ممنون
من خيلي از شما ممنون مي شم اگه مطالبي در مورد ساخت چند تا مواد منÙجره را به ايميل من ارسال كنيد
به Ù…Øمد: اطلاع‌ای در این مورد ندارم.
سلام خیلی ممنون ازشماباخاطرات شیرینتان اگرمیشودطرزساخت زرنیخ رابرای من ایمیل کنید.ممنون