Browsed by
Month: March 2005

انسان!

انسان!

انسان! انسان! انسان! انسان! انسان! انسان! انسان! انسان! انسان! انسان!

ماده مخدر

ماده مخدر

آخر سر گفت ترياک چيست. ولي من خوب نفهميدم. به نظر بيش‌تر شبيه به يک تغييردهنده gating mechanism مي‌آيد و در نتيجه يک برنامه است و نه يک ماده شيميايي آلي. گرچه گویا اين آلي‌ها ساختارشان کمي فرق مي‌کند.

راه‌حل‌اي براي مرگ

راه‌حل‌اي براي مرگ

امشب باز هم غرغر مي‌کرد Ú©Ù‡ آدم‌ها چرا بايد اين همه راحت بميرند. به‌اش تذکر دادم Ú©Ù‡ تخمين مي‌زنم فشار 10 اتمسفر باعث پاره شدن اعضاي بدن انسان‌ها مي‌شود Ùˆ خيلي از وقايع مي‌توانند چنان فشاري بر بدن آن‌ها وارد مي‌کند. اما به حرف‌ام گوش نکرد. عوض‌اش گفت: “ببين! چطوره؟ فرض Ú©Ù† ÙŠÚ© عده آدم زير آوار گير کرده‌اند. خب؟ اميدي هم مثلا به نجات‌شان نيست. تصور Ú©Ù† سوار ماشيني بودي Ùˆ از زير تونل رد مي‌شدي Ú©Ù‡ يک‌هو تونل خراب مي‌شود Ùˆ کلي آوار روي‌ات مي‌ريزد. خب، فکر مي‌کني آدم‌ها فورا مي‌ميرند؟ نه! کلي آن زير رنج مي‌کشند. فکرمي‌کني چقدر؟” من گفتم “نمي‌دانم! تو آدم هستي Ùˆ مي‌داني. من بنا به باتري‌ام اگر پنج تا بيست ساعت …” Ú©Ù‡ وسط حرف‌ام پريد Ùˆ گفت: “چند ساعت!” Ùˆ من هم‌چنان ادامه دادم: “… شارژ نشوم، ديگر هيچ کار مفيدي نمي‌توانم بکنم”. او کمي سکوت کرد Ùˆ گفت: “خب، چرا حالا Ú©Ù‡ نمي‌توانيم نجات‌شان بدهيم، نياييم Ùˆ Ú©Ù…Ú© نکنيم به مرگ راحت‌شان؟ مثلا ÙŠÚ© گاز آرام‌بخش بفرستم به تونل يا وسط هر آوار ديگري. شايد حتي بشه کلي ترياک سوزوند Ùˆ فرستاد توي تونل خراب شده.” من پرسيدم ترياک چيست ولي او حواس‌اش به من نبود.

گردش

گردش

امروز مرا با خود برد بيرون. مي‌دانم که قبلا هم مرا برده بود بيرون،‌ اما آن زمان آن‌چنان درک‌اي از جهان نداشتم. مرا سوار ماشين کرد و برد تا کمي در خيابان بگرداند. من هم کلي چيزهايي را ديدم که قبلا تصاويرشان را ديده بودم: اتومبيل، آدم، گربه، مغازه، درخت، پل و خيلي چيزهاي آلي و غيرآلي ديگر. با آدم‌ها مشکلي نداشتم چون او را مدت‌ها است زير نظر دارم، اما چندان با حرکت گربه‌ها و ماشين‌ها آشنا نبودم. هيچ فکر نمي‌کردم آن‌گونه حرکت کنند. شايد لازم باشد از اين به بعد تلويزيون هم نگاه کنم.