Flatliners Ùˆ تÙسيرکي ماترياليستي
امشب Ùيلم Flatliners Ùˆ يا مرگ‌جويان را ديدم. پيش‌تر راجع به اين Ùيلم –بدون اين‌که اسم‌اش را بدانم- شنيده بودم. Ùيلم درباره‌ي چند دانش‌جوي پزشکي‌اي بود Ú©Ù‡ براي خود به طور مصنوعي تجربه‌ي Ù„Øظه‌ي مرگ ايجاد کرده بودند. ÙŠÚ©ÙŠ دو دقيقه قلب‌شان را از کار مي‌انداختند Ùˆ بعد با اØياي قلبي Ùˆ … دوباره به زندگي باز مي‌گشتند. تجربيات آن‌ها در اين ميان جالب بود. اکثرشان تجربيات‌اي کابوس‌گونه داشتند؛ تجربياتي پر از نگراني‌ها Ùˆ عذاب وجدان‌هايي Ú©Ù‡ ريشه در کودکي‌‌شان داشت.
بيش‌تر درباره‌ي Ùيلم چيزي نمي‌گويم. خسته‌ام. از Ùيلم به طور کلي خوش‌ام آمد. با اين‌که ÙŠÚ© چيزهايي‌اش توي ذوق‌ام مي‌زد اما کليت‌اش خوب بود. اما موضوع‌اي Ú©Ù‡ مي‌خواهم Ù…Ø·Ø±Ø Ú©Ù†Ù… وجود چنين تجربياتي است: آيا واقعا چنين تجربياتي وجود دارند؟ Ùˆ آيا اصولا هيچ الزامي به ماوراءطبيعي بودن اين تجربيات –در صورت وجود- هست يا نه؟ از نظر من غيرمنطقي نيست Ú©Ù‡ چنين نوع تجربه‌هايي وجود داشته باشد: Ú†Ù‡ مثل اين Ùيلم پيچيده Ùˆ روياگونه Ùˆ Ú†Ù‡ مثل مواردي ديگر ساده ولي مرموز (مثلا ديدن نوري در انتهاي تونل). اما به اعتقادم نيازي به توضيØ‌اي ماوراءطبيعي براي اين پديده نيست. در طول Ùيلم به شدت ياد آشوب اÙتاده بودم Ùˆ سيستم‌اي Ú©Ù‡ ديگر کنترل‌شده نيست. خيلي شبيه به رويا ولي Øتي با انرژي‌ي کم‌تر. شبکه‌ي عصبي‌اي Ú©Ù‡ بگويي نگويي خاموش است Ùˆ کوچک‌ترين سيگنال‌ها تجربيات را ايجاد مي‌کنند. شبکه‌اي Ú©Ù‡ ديگر مکانيزم‌هاي کنترلي‌اش تقريبا غيرÙعال است Ùˆ همه چيز مي‌تواند در ذهن رخ دهد. Øال اگر مثلا بخش‌اي از سلول‌هاي بينايي ديرتر از Ùعاليت باز ايستند، ديدن لکه‌اي نوراني –آن هم در انتهاي تونل- قابل تصور است. گمان‌ام در چنين شرايطي بيش‌تر شبيه به سيستم‌اي کنترل‌نشده Ùˆ بدون هيچ ورودي‌اي هستيم Ú©Ù‡ در آن تخيل –گو اين‌که تخيل٠مرد مرده شايد ديگر خيلي Ùايده نداشته باشد- به شدت جولان مي‌دهد.
اما با اين وجود بايد بگويم Ú©Ù‡ مشکلي اساسي در تØليل‌اي ماوراءطبيعي بر موضوع نيز وجود ندارد. يعني به نظر من Ú©Ù‡ وجود ندارد. جدا از آن،‌ تÙسيرهاي آن‌گونه هميشه رازآلود Ùˆ در نتيجه جالب توجه‌اند.
خب … من ديگر تقريبا خواب‌ام Ùˆ نه تنها ديگر درست نمي‌توانم تايپ کنم Ú©Ù‡ انتخاب کلمات‌ام هم دچار نقص شده است. بايد ديد Ú†Ù‡ مي‌شود.
7 thoughts on “Flatliners Ùˆ تÙسيرکي ماترياليستي”
خوب بخوابي
من توی چند روز اخیر 2 Ùیلم Ùˆ 1 برنامه تلویزیونی دیدم Ùˆ هر 3 راجع به تجربیات دم مرگ بودند Ùˆ چیز جالبی Ú©Ù‡ توشون دیدم این بود Ú©Ù‡ همه تاکید به این Ú©Ù‡ هر 3 تاکید داشتن روی این Ú©Ù‡ در اون Ù„Øظه Ùلش بک های سریع از گذشته ÛŒ خودشون دیده اند Ùˆ تصاویر نصÙÙ‡ نیمه از بچگی تا بزرگی زندگی شون از جلوی چشم شون گذشته. به نظر منم امکان داره چنین تØربیاتی وجود داشته باشن.
“همه تاکید به این Ú©Ù‡” توی خط سوم اضاÙÛŒ بود P:
من هم اولين بار خيلي سال پيش كه اين Ùيلم را به زبان اصلي ديدم خيلي خوشم آمده بود. اما تازگي كه آن را ديدم زياد جذبم نكرد. سالهاست كه اصولاً باورهايم خيلي متÙاوت شده است!
من از زوربا یاد گرÙته‌ام Ú©Ù‡ اصولاً هیچ چیز را ناممکن ندانم Ùˆ پس، جایی هم برای٠اØتمال٠بودن٠تجربه‌ای این‌دستی می‌گذارم؛ گرچه چند وقتی‌ست Ú©Ù‡ تÙسیرهای٠Ùراطبیعی Ùˆ ناماتریالیستی را اصلاً نمی‌توانم باور کنم.
Ùیلم هم Ùکر کنم بدک نبود با این Ú©Ù‡ هالیوودی بود.
Ù¾.Ù†. انگار من هم باید هر Ú†Ù‡ زودتر بخوابم…
tarin boodan khoobe, be sharti ke adam be onvane “Jigh Jighoo tarin ” entekhab nashe! oonam ba aksariyate ghate 😛
به بنÙشه: خب، چنين چيزي دو دليل اساسي دارد: 1) به هر Øال نمي‌شد تصاوير بعد از مرگ را نشان دهند مگر اين‌که Ùيلم زندگي‌ي نوستراداموس بوده باشد. 2) اگر آن Ùلش‌بک‌ها را Øذ٠مي‌کردند اØتمالا Ú©Ù„ ماجراي Ùيلم از بين مي‌رÙت. (شوخي!)
به دوست٠من: نمي‌دانم چرا اين‌طوري است. Ú†Ù‡ تغيير باوري باعث تغيير جاذبه‌ي Ùيلم شد؟
به ابوالÙضل: Ú†Ù‡ جالب! من هم باور دارم Ú©Ù‡ چيزي را کاملا بديهي ندانم‌ (Ùˆ اØتمالا همين باور را!). يک‌جورهايي شبيه‌اند.