Browsed by
Month: July 2005

خوانش نيمه‌شب تابستان

خوانش نيمه‌شب تابستان

خوانش يک
من خواب‌ام مي‌آيد
و اين پايان‌نامه انگار هيچ‌وقت تمام نخواهد شد.
نگاه کن که در اين‌جا
شکل‌ها چه به هم ريخته‌اند
و ورد چگونه اعصاب مرا تيليت مي‌کند
چرا هميشه من بايد کارهاي سخت را انجام بدهم؟

خوانش دو
-من خوافم مي‌آد
-و اين پايان‌نامه انگاري هيچ‌وقت تموم بشو نيست.
-نگا اين‌جا رو!
+شکلا چه به هم ريختن!
-و ورد چه اعصابم رو تيليت مي‌کنه
-چرا هميشه کاراي سخت واس منه؟

رونوشت
من سردم است
من سردم است و انگار هيچوقت گرم نخواهم شد
اي يار اي يگانه ترين يار «آن شراب مگر چند ساله بود؟»
نگاه کن که در اينجا
زمان چه وزني دارد
و ماهيان چگونه گوشت هاي مرا مي جوند
چرا مرا هميشه در ته دريا نگاه مي داري؟
(بخش‌هايي از ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد – فروغ فرخ‌زاد)

Karaoke

Karaoke

تجربه‌ي تقليد از Dido در آهنگ White Flagاش خيلي موفقيت‌آميز نبود. البته هر کس‌اي سليقه‌اي دارد، اما بعيد است من حاضر باشم بروم براي آن سبک موسيقي و آن صدا پول خرج کنم.
حالا احتمالا يک تلاشي براي کاور کردن Knocking on Heaven’s Door خواهم کرد تا به GnR و Avril Lavigne بپيوندم (اصل‌اش مال چه کس‌اي است؟! Bob Dylan؟!). اگر موفقيت آميز نبود مي‌روم به تقليد جيمز هتفيلد و آهنگ Knocking On Hell’s Door را مي‌خوانم. اگرم نشد، مي‌روم از پايان‌نامه‌ام دفاع مي‌کنم.

Moving Average

Moving Average

به نظر شما چه ترجمه‌اي براي moving average مناسب است؟ (منظور يک فيلتر moving average است). من متوسط‌گير لغزنده ترجمه‌اش کردم، اما دل‌‌ام گواهي مي‌دهد آدم‌هاي زيادي خواهند خنديد. آدم ياد ماهي مي‌افتد.

ويراستار و فرار از کمينه‌ي محلي

ويراستار و فرار از کمينه‌ي محلي

خيلي کيف مي‌دهد که آدم براي پايان‌نامه‌اش از ويراستار استفاده کند: حسابي موثر است. حتي اگر فرض کنيم که من دستور زبان را خوب مي‌دانم و بلدم چگونه جمله‌اي صحيح و درست بنويسم، اما اجتنابي از گير افتادن در کمينه‌ي محلي‌ي فهم متن ندارم. بيش‌تر و کلي‌تر توضيح مي‌دهم:
وقتي کاري براي شخص‌اي تازه Ùˆ جديد باشد، او از بسياري از جزييات مغفول مي‌ماند (کار مي‌تواند هر چيزي باشد: خواندن کتاب، تردستي، کار با کامپيوتر، برنامه‌نويسي، فوتبال بازي کردن Ùˆ …). هم‌چنين ديدي نسبت به کلِ قضيه هم ندارد. در واقع در سطح‌اي بين جزييات Ùˆ کليات گير افتاده است Ùˆ نه جزييات را دقيق مي‌فهمد Ùˆ نه طبيعتا مي‌تواند ارتباطي بين آن‌ها ايجاد کرده تا کليت‌اي از قضيه را درک کند. بعد از مدتي، کلِ قضيه شروع به شفاف شدن مي‌کند Ùˆ در همان زمان جزييات نيز ظهور پيدا مي‌کنند. در اين مرحله، پديده ديگر براي‌اش تازه Ùˆ شگفتي‌آور نيست Ùˆ مي‌تواند ارتباط اجزاي‌اش را با هم مشخص کند. اما پس از مدتي، با اين‌که ديگر کار براي‌اش تازگي ندارد ولي در شناخت‌اش نسبت به آن هم پيش‌رفتي نمي‌کند. دانش‌اش نسبت به آن تقريبا ثابت مي‌ماند. ارتباطات معنايي بخش‌هاي مختلف تغيير خاص‌اي نمي‌کند Ùˆ او نمي‌تواند به درکِ تازه‌اي از آن کار برسد. در اين‌جاست Ú©Ù‡ کمي تغيير مي‌تواند Ú©Ù…Ú© کند. مثلا عوض کردن زمينه‌ي کاري يا از اين دست.
ÙŠÚ©ÙŠ از نقش‌هاي ويراستار مي‌تواند جلوگيري از تاثيرات خطرناک اين گير افتادن باشد. بعد از اين‌که متن‌اي را نوشتم Ùˆ چند بار خواندم، به جاي اين‌که فرآيند “خوانش جمله – پردازش گرامري‌ – درک جمله” انجام شود (خيلي حدودي Ùˆ کلي!)ØŒ در بسياري از موارد فرآيند پردازش گرامري ضعيف شده Ùˆ به جاي‌اش از دانش من نسبت به آن جمله استفاده مي‌شود. يعني مغز من به جاي صرف انرژي براي پردازش گرامر، از دانش از-پيشِ من براي معنازايي استفاده مي‌کند. اين‌جاست Ú©Ù‡ بسياري از اشتباهات ناپديد مي‌شوند. ويراستار خوش‌بختانه ويراستان چنان نزديکي‌اي با متن ندارد. او مي‌تواند متن را آن‌گونه Ú©Ù‡ هست بخواند Ùˆ غلطگيري کند. اين فرآيند را به وضوح در نتيجه‌ي کار ويراستارم عزيزم مي‌بينم.

پايان‌نامه و غلط املايي

پايان‌نامه و غلط املايي

در اين فصل با روي‌کردي تکاملي و جمعيتي به مساله‌ي طراحي‌ي سيستم‌هاي رفتارگرا مي‌پردازم. براي شروع، اشاره مجدد به اين نکته مفيد است که طراحي‌ي يک سيستم را مي‌توان به عنوان فرآيند جستجوي‌اي در ميان همه‌ي طراحي‌هاي ممکن در نظر گرفت.

يکي از هم‌دوره‌اي‌هاي‌ام (و نه مثلا همدوره‌ايهايم) نامه داده و گفته غلط املايي در پايان‌نامه غيرقابل بخشايش است و با نمره‌ي مقاله هم قابل جبران نيست. نمي‌دانم آيا داورها و ديگر قضايا به اين نتيجه مي‌رسند که 41 کلمه‌ي بالا از حدود 28 هزار کلمه‌ي پايان‌نامه‌ام (تخمين) هفت غلط املايي ندارد يا خير؟ هيچ قصد عوض کردن شيوه‌ي نگارش‌ام را ندارم.

در رساي فراخوان مقاله

در رساي فراخوان مقاله

در مسابقه‌اي در وبلاگستان،‌ اين سوال مطرح شده است و قصدِ مقاله‌اي از آن شده تا به برترينِ‌شان جايزه‌اي اعطا شود:
“آيا با لزوم مجازات اعدام در جامعه موافقيد يا خير؟ در صورت مخالفت پيشنهاد شما برای جايگزين آن چيست؟”

اين سوال در ذات خنده‌دار است. اگر آمديم Ùˆ کس‌اي موافق اعدام بود، آن‌گاه کلِ مقاله‌اش بايد “بله!” باشد. چطوري بين آن همه “بله!”،‌ به‌ترين مقاله انتخاب مي‌شود؟
اين به دور از کارشناسانه‌نگري است که فراخوان مقاله‌اي اين‌گونه جهت‌دار باشد. اجازه دهيد مسابقه‌ي مشابه‌اي طرح کنم. جايزه‌اش را البته از من نخواهيد:
“آيا به لزوم ولايت مطلقه فقيه در آمرزش انسان‌ها معتقديد؟ در صورت موافقت دلايل خود را ذکر کنيد.” (حداقل طول مقاله 1000 کلمه است)

(راستي اين پست هم 1300امين پست اين وبلاگ است. البته فکر نکنم بيش از 500تاي‌اش به طور مستقيم در دست‌رس باشد. بقيه‌اش مربوط مي‌شود به آرشيو قبلي که هنوز بعد از اين همه مدت درست‌اش نکرده‌ام.)

آخر شاهنامه خوش است؟

آخر شاهنامه خوش است؟

همه‌اش بستگي به خودت دارد که داستان را چطوري تعريف کني و چه چيزهايي را به عنوان واقعيت بگيري و چه چيزهايي را توهم. تو مي‌خواهي نقش‌ات را چگونه بازي کني؟ مطمئن باش که آخرش همان مي‌شوي. حالا: آخر شاهنامه خوش است؟!

تابو و امر مثبت

تابو و امر مثبت

گاهي فکر مي‌کنم تابوها –مگوها- فقط آن‌چيزهايي نيستند Ú©Ù‡ نبايد درباره‌شان حرف زد؛ گاهي “تابوها” چيزهايي هستند Ú©Ù‡ حرف نزدن درباره‌شان از سوي جامعه طرد مي‌شود. هممم …
در اين روزگار Ú†Ù‡ کس‌اي جرات دارد وقتي درباره‌ي دموکراسي، انسانيت، برابري حقوق زن Ùˆ مرد، برابري نژادي Ùˆ … حرف زده مي‌شود،‌ مخالفت‌اي کند يا حتي با سکوت خود آن‌ها را تاييد نکند؟